بگرام و شهر نیکایا

از کتاب: بگرام ، فصل پنجم

"نیکایا" کلمه یونانی و "فتح" معنی دارد و احتمال میرود که ترجمه نام بومی شهر باشد . پروفیسر "ویسن" انگلیس در کتاب "آریانا انته کویتا" صفحه ۱۸۳ محل شهر مذکور را به ۱۸ میلی اوپیان در بگرام فعلی تعیین میکند و می نویسد که نام اصلی محل (جایا پورا Jayapura ) یعنی " شهر فتح" بود بعلاوه شهر اسکندریه قفقاز شهر دیگری که یونانی ها آباد نموده اند همین شهر "نیکایا" است که موسیو فوشه بنام "شهر شاهی" موقعیت آنرا در "برج عبدالله" و خرابه های مجاور آن در بگرام معین نموده است پوره معلوم نیست که این شهر چه وقت بنا شده اسکندر چون در سال (در ۲۲۷ ق م) از صفحات شمال هندو کوه فرود آمد به اسکندر به پروان چند روزی توقف نموده بعلاوه یک قسمت سربازان را که از پا مانده بودند بعضی قبایل واهالی اطراف و نواهی را نیز در شهر سکنا داده نیکانور Nicanor یکی از همراهانش را مامور اداره شهر ساخت و تری یاسپس Tyriospes را نایب الحکومه اراضی پارو پامیزاد یعنی ولایت کابل فعلی مقرر نموده آماده حرکت شد و به شهر نیکایا دوباره متوقف گردید می نویسند که اسکندر به شکرانه پیشرفتهای خود بنام الاهه "اتنا Athena" قربانی درین شهر تقدیم کرده و به "امفیس Omphis" و دیگر رؤسای اینطرف رود اندوس خبر فرستاد که به استقبال و ملاقات او بیابند چنانچه "امفیس" بواسطۀ دشمنی که با "پوروس Porus" داشت از موقع استفاده نمود . با 5000 فیل و تعارف زیاد در شهر نیکایا ، بحضور اسکندر رسید .

بعلاوه بقایای خرابه های زیادی که روی خاک مرئی است شواهد مخبر العقول یونانی که پارسال از حفر گاه نمره دوم بگرام پیدا شده بصورت قطعی به اثبات میرساند که این جا یکی از شهرهای مهم معمور بود. 

تجزیه امپراطوری اسکندر و مداخلت خاندان موریا

خانندگان محترم مسبوق اند که بعد از وفیات اسکندر امپراطوری وسیعه اش تجزیه و بین ژنرالهای او تقسیم میشود و بعد از یک رشته گیر و دار و جنگ ها بین بطلیموس- انیتوگون وسلو کوس ، اخیر یک حصه بزرگ فتوحات آسیائی بدست سلوسیدها میافتد درین موقع که ژنرال ها بین خود مصروف زور آزمائی بودند خاندان موریای هندی موقع یافته افغانستان را بصورت موقتی به قلم و ونفوذ خود ملحق میکند – "چندرا گوپتا" موسس خانواده سلطنتی موریا در سال (۳۲ ق م) به تخت "مگدها" نشسته "سلوسید نیکاتور" یونانی را که استر داد اراضی مفتوحه اسکندر را دعوى میکرد بقوه قانع ساخت و گندهارا و کاپیسای افغانستان را به قلمر و خود ملحق نمود و نفوذ یونانی را به شمال هند و کوه محدود ساخت بعد از او پسرش "بندو سارا" و نواسه اش "اشوکا" قلمرو حکومتی پدر وجد خود را محافظه کرده به دامنه فتوحات خود وسعت دادند و علی الخصوص"اشوکا" به انتشار معنویات هند کوشیده دین بودائی را در افغانستان انتشار داد قرار روایات قدیمه اشوکا در هده و اراضی متصلیۀ بگرام معابد و استوپه های بزرگی آباد نموده . این شاه در کاپیسا خیلی معروف بود و طوریکه در فصل سوم در مورد افسانه های ملی ذکر نمودیم احتمال زیاد میرود که کوه "عاشقان" فراز ریزه کوهستان بنام او مسمی و اصلاً "کوه اشوکا" بوده باشد زیرا در انجا استوپه بزرگی به بلندی ۱۰۰ قدم آباد نموده بود .

این وضعیت یعنی نفوذ خاندان موریا در صفحات جنوب وسلطۀ حکمرانان خاندان سلوسید یونانی در شمال تا زمان اعلان استقلال "دبو دو تس" در باختر در ( ٢٥٠ ق م) وحتى چند سال دیگر هم دوام داشت چنانچه وقتیکه "انیتو کوش سوم" "ارساس سوم" شاه پارتیا را بخود ملحق ساخته و به اتفاق به "اوتید موس" سلطان باختر حمله کرد و بعد از مقابله های شدید با باختریها بنام منافع عمومی یونانیها در اسیا با شاه ایشان صلح نموده بجنوب هندو کوه بعزم حمله هند پایان شد هنوز در کاپیسا و بگرام ودرۀ کابل از خاندان موریا شاهی بنام "سوها گاسنا" Soubhagasena حکمفر مائی میکرد شارتر کمبریج هستری اف اندیا می نویسد :

این پادشاه با یکی از اجداد قریب او در موقع انحطاط قوای موریا سلطنت مستقلی در دره کابل تشکیل داده بود . استرابون مورخ یونانی ازو ذکر میکند و می نویسد بین او و "انیتو کوش" شاه یونانی شامی تجدید روابط بعمل آمد پرو فیسر E W Thomas "توماس" بتقویت قول تارنات Tarnath مورخ ثبت که میگوید پسر اشوکا ویرسنا Virsena پادشاه کندها را بود . می نویسد چون کلمه "سناSen" در اخیر نام های این خانواده میباشد احتمال دارد که "سوبها کاسه نانا" نواسۀ اشوکا بوده باشد . بهر جهت رابطه خویشاوندی این شا با ارکان بزرگ خاندان موریا هر چه بوده باشد آخرین دود مان این خانواده است که در کاپیسا و دره کابل حکومت نموده و بعد از او و مراجعت أنیتو کوش سوم غرب کل افغانستان به تصرف او تیدموس سلصان باختر در میآید . در این کتاب با یونانی هائی که بعد از ( ۲٥۰ق م) مستقلاً در باختر سلطنت نموده اند سر و کاری نداریم زیرا از زمینه بحث ما خارج اند فقط برای اینکه سلسلهٔ موضوع در نظر خواننده گسیخته نماند به گرفتن نام و ذکر خیلی مختصر انها  پرداخته اصل موضوع مطلوبه را که عبارت از ذکر شاهان یونانی است که از بگرام به جنوب هند و کوه سلطنت نموده اند مفصل تر بیان میکنم: بانی سلطنت مستقل یونانی باختر شخصی است موسوم به "دیو دونس" که از طرف انیوسو کوش سلطان یونانی شامی نایب الحکومه ولایت بکتریان بود و در حوالی 250 ق م اعلان استقلال نمود بعد از سلطنت کوتاه ٥-٦ ساله او پسرش دیو دونس دوم به سلطنت رسید هنوز از جلوس او چند سالی نگذشته بود که"ایو تید موس" حکمران سغدیان بر او حمله کرده خودش را مقتول و تخت و تاج او را متصرف شد و بین سالهای ۲۳۰ و ۲۰۰ ق م از باکتریان بر کل افغانستان حکمفرما ئی نمود و باختر در عصر او به منتهای اوج و اقتدار رسید. مشار الیه از ضعف خاندان موریای هندی و گرفتاری های انیتو کوش سوم شامى بارو منها استفاده نموده پسرش "دمتریوس" را به فتح هند ترغیب نمود چنانچه مشار الیه کل پنجاب شرقی و غربی را متصرف شده بنام (فاتح هند) گشت موسوم و چون درین بین پدرش وفات کرد برادر بزرگ خود "اوتید موس دوم" را وکیل خود در باختر مقرر نمود ومرکز سلطنتی خود را در ساکالا-سیالکوت پنجاب قرار داد. درین وقت "ایو کراتید مس" نام یکی از ژنرالهای زمان پدر او موقع را مساعد یافته در باختر بنام خود اعلان سلطنت نمود "دمتر یوس" چون ازین واقعه خبر شد با ٦٠ هزار نفر برای استرداد تخت و تاج خود و پدر خود به باختر هجوم آورد و با اینکه ابو کراتیدس را با ۳۰۰ نفر محاصره کرد آخر ناکام برآمد و به پنجاب مراجعت نمود همین طور (ایو تیدموس دوم) و (دمتر بوس دوم) پسرانش و "اگاتو کلس" و "پانتا لئون" که از دودمان خاندان "اوتید موس" سلطان باختر بودند هر کدام از طرفی به "یو کراتیدس" حمله آوردند اما هیچ کدام موفقیتی حاصل نتوانست و باین منوال در امپرا طوری باختر یعنی افغانستان وملحقات هندی آن دو خانواده شاهی یونانی رقیب هم به میان آمد: احفاد "ابو کراتیدس" در افغانستان و اولاده "تید موس" در پنجاب چون موضوع بحث ما درین کتاب محدود به "شاهان کاپیسا" است از ذکر حال رجال سلاله دوم وسائر موضوع ها صرف نظر نموده از اولاده خانواده اولی یعنی کسانی که مقر حکومت شان کاپیسا بود صحبت میکنیم : پوشیده نیست که وجود اسکائی ها که در حوضه سر دریا مقیم بودند همیشه برای سلطنت یونانی باختر خطری بود و تهلکه آنها حس میشد تا اینکه در زمان ایو کرانیدس ایشان از جانب شمال و مهرداد اول پارتی از خراسان (از طرف غرب) پیش قدمی نموده در نتیجه نفوذ و حاکمیت یونانیها در شمال هند و کوه خاتمه پذیرفت اگر چه پسرش هلیه کلس هم زمانی در شمال هند و کوه حکفرمائی نموده لیکن دامنه و دوامی نداشته و میتوان او را آخرین شاه یونانی باختر و اولین حکفرهای یونانی "کاپیسا" دانست زیرا یونانی ها بعد از اینکه از شمال هندو کوه پس یا میشوند به جنوب آن فرود آمده مرکز خود را در کاپیسا قرار میدهند. بعد از و اگرچه از روی حدس وقرائن عدۀ زیادی را از خانواده ایو کراتیدس و در جمله جانشینان "هلیو کلس"  قلمداد میکنند و بعضی را به "تاکسیلا" وعده را به "یشکدواتى" یعنی "چار صده" فعلى وغیره نقاط نسبت میدهند از ذکر آنها هم صرف نظر نموده همین قدر متذکر میشویم که معروفترین جانشینان او "انیتال سیداس " "امین تاس" و "هرمایوس" است. "هر مایوس" آخرین شاه یونانی جنوب هندو کوه است که در بگرام خود را محکم کرده بجانب شمال با کوشانیها  بطرف جنوب غرب با پهلواها مقابله میکرد و آخر به بعضی نظریه ها "کجولا کد نیزس" کوشانی و به بعضی های دگر "گند و نارنس" پهلوا او را شکست داد. معمولاً آنچه بطور محقق قبول میشود این است که "هر مایوس" را "کجولا کد نیزس" کوشانی شکست داده و سلطنت از یونانی ها بکو شانیها انتقال یافته است هر مایوس آخرین شاه یونانی کاپیسا در بعضی سکه ها با عیال خود ملکه "کا لیوپ" Caliop یکجا معلوم میشود . نفوذ وحکفرمائی یونانیها با سقوط د "هر مایوس" در حوالی (20م) را کاپیسا خاتمه پذیرفته است.