زبان و ادب اوستائی
زبان زند یا اوستائی ، اوستا ، گاتا ، اوستای قدیم و جدید ، جزوه های اوستا ، مبدأ داستانها و ادب حماسی ، تذکار منشأ اسمای محلی
زبان و ادب اوستائی
همانطوریکه زبان سرودهای ویدی از لسان (هندی مشترک) نمایندگی می کند، زبان زند یا اوستائی قدیم ترین مظهر لسان (آریائی مشترک) است و در عین زمان مبدأ شاخه شرقی خانواده آریائی را تشکیل می دهد. کانون ظهور و نشو و نمای آن صفحات شمال یا دقیق تر بگوئیم منطقه شمال شرقی افغانستان است.
هندی مشترک و آریائی مشترک و یا سانسکریت ویدی و زبان اوستائی هر دو مبدأ مشترکی داشتند که قراری که دیدیم زبان شناسان آن را بنام وضعی (هند) و آریائی یاد کرده اند که در حوزه علیای اکسوس (آمودریا) در حصص شمال شرقی آریانا رواج داشت. آنچه از نقطه نظر زبان شناسی و تحقیقات ادبی قابل دقت است، این است که مراحل اولی ادبی هر دو زبان هند و آریائی چه سانسکریت و چه زند در افغانستان یا آریانای باستان به میان آمده و به دو طرف هندوکش سپری شده است.
در مقابل سرود ویدی که در بخش دوم ،گذشت در زبان زند منظومه هائی داریم بنام سرود گاتا که شباهت آن با زبان وید دلیل بر مبدأ مشترک آنها و متکلمین آنها در شمال آریانا و یا در حوزه آمو دریا است. آنچه بیشتر این مطلب را تایید میکند شباهت زیادی است بین زند و پشتو و بین زند و زبانهای دسته غلچه پامیر که همه امروز در افغانستان معمول و مروج است و درههای هندوکش شرقی با داشتن دسته السنه غلچه در شمال و دسته السنه نورستانی در جنوب که مقابلتاً جزء السنه آریائی و هندی می آیند، حتی امروز هم مرکزیت افغانستان را در مقابل السنه خانواده هندی و آریائی مجسم می سازد.
زبان زند یا اوستائی که جز اوستا اثر دیگری در آن موجود نیست، در قرنهای که زبان (ویدی) غیر مانوس شده می رفت و دوام مهاجرت از عمومیت آن می کاست و به گمان غالب بین سالهای 1000 و 500 (ق - م) کمال طرقی داشت و در حوالی آغاز مسیح از میان رفت، در هیچ جا مصطلح نبود.
اوستا
مطالعه اوستا از نقطه نظر ادب چنین ایجاب میکند که پیش از هر مطلب دیگر از (گاتها) صحبت شود ولی چون گاتها جزء فصلی از یکی از کتب مشتمله اوستا حاضره نمی باشد، مختصراً کلمه (اوستا) را منحیث لغت شرح داده باز از اجزای کتب قدیم نام می بریم و سپس به اصل مطلب می پردازیم.
کلمه اوستا در ستون مختلف به صور ایستباک اوستاک، اوستا، ابستا، انستا آمده آن را به اشکال مختلف ترجمه کرده اند. مهمترین آن و نظریه پروفیسور (اندره اس) است که کلمه (اوستا) یا (اوستاک) پهلوی را از (اوپستا Upasta) مشتق داشته و اساس و بنیان و متن اصلی ترجمه کرده است. (۳)
اوستا مرکب از پنج کتاب با جزوه های ذیل است:
(۱) یسنا (۲) ویسپرد، (۳) وندیداد (۴) یشت ها و (۵) خورده اوستا. شرح مربوط هر کدام بعد تر خواهد آمد.
گاتها
قراری که اشاره شد مهمترین قسمت اوستا از نقطه نظر زبان و ادب گاتها است که فصل یسنا جزو اول اوستا را تشکیل میدهد. فرق کلی و اساسی که گاتها با سایر اجزای اوستا دارد این است که (گاتها) منظوم است و بقیه اوستا رنگ شعری خود را از دست داده و شکل نثر به خود گرفته تجزیه یسنا از نقطه نظر نظم و نثر وقت بیشتر می خواهد. زیرا بعضی نظریه ها در بین است که اصلا اوستای اولیه و باستانی مانند سرود ویدی تماماً منظوم بود و به شکل سرود خوانده می شد.
چناچه این نظریه هنوز اقلا در مورد یک کتاب دیگر اوستا صدق می کند زیرا علاوه بر (گاتها) جزوه چهارم اوستا یعنی (یشت ها) هم اصلا منظوم بوده ولی ترکیب شعری در اثر تصرفات و تفسیر بعدی که جزو متن شده از میان رفته است. بهرحال هنوز هم بیشتر آن شکل مصرع دارد و اکثر آن هشت سیلابی و برخی هم ده دوازده سیلابی است که اگر به آواز خوانده شود باید وقفه ای در وسط مجموع حرکات قرار گیرد. گذشته از این تخیلات شاعرانه و افکار بدیع دلیل بر پیرایه اصلی شعری آن است. حال (گاتها) یگانه قسمت کلی منظوم اوستا است. معنی لغوی (گاتها) هم سرود و به صفت سرود شهرت دارد. تلفظ اصلی (گاتها) " گات " است که در پهلوی (گاس) و در زبان دری (گاه) گردیده که هم ظرف زمان و هم ظرف مکان است و هم به معنی آهنگ موسیقی آمده است. (4)
گاتها به اساس نظریه تمام مدققین قدیم ترین حصه اوستا است و قدامت آن را زبان و کل کلمات و ترکیب کلام ثابت می سازد و به عقیده (دارمستتر Darmisttater) اکثر لغات آن در زند از بین رفته و تنها شباهتی از آن در قدیم ترین زبان هند یعنی زبان ویدی می توان یافت. گاتها در تاریخ ادبیات قدیم افغانستان منحیث زبان و عمر کلمات و شیوه بیان اهمیت دارد و حلقه ایست که ادب در زبان ویدی را به ادب در زبان عمومی اوستا پیوند می زند و نشان می دهد که اجداد (ریشی های) وید و گویندگان گاتها در سرزمین معینی که عبارت از خاکهای ماحول شمال و جنوب هندوکش باشد، یکجا میزیستند و مرور زمانه و ایجابات وقت تحولی در زبان اولاد آنها وارد کرده است که با وجود اسمای مختلف (وید) و (اوستا) از هم دوری ندارند و با مختصر مراعات اصول صرفی و نحوی و صورت تلفظ میتوان پارچه های منظوم یکی را به دیگری در آورد.
گاتها مرکب از پنج منظومه است هر منظومه دارای فصولی است که آن را (ها) گویند هر (ها) به قطعات و مصرع ها تقسیم شده است که اولی را (وجس تشتی) و دومی را (افسمن) (5) می گفتند. منظومه های پنجگانه گاتها قرار آتی است :
(اول) - گاتا آهونا ویتی یا سرود مولا که مرکب از هفت (ها) می باشد و هرها از روی عدد قطعات مختلف دارد.
(دوم) - گاتا اوشتا ویتی یا سرود سلامتی که مرکب از چهار (ها) است و قطعات مختلف هر (ها) شامل پنج مصرع و هر مصرع دارای پنج سیلاب می باشد.
(سوم) - گاتا سپنتا مینو یا سرود خرد مقدس. این گاتا چهار (ها) دارد و مصرع های آن یازده سیلابی است.
(چهارم) - گاتا وهوخشتراترا یا سرود قدرت و کشور زیبا. یک (ها) دارد و مصرعهای آن چهارده سیلابی می باشد.
(پنجم) - گاتا وهشییوایشتی یا سرود خواسته و ثروت که دارای نه قطعه و هر قطعه است دارای دو مصرع می باشد که مصرع های کوتاه ادبی دارای 12 سیلاب و مصرع های طویل ادبی دارای 19 سیلاب است.
رویهمرفته گاتا شامل 238 قطعه و 896 مصرع است. علاوه بر این 40 قطعه با 120 مصرع دیگر هم در اوستا هست که مجموع آن ادب منظوم اوستائی را تشکیل می دهد.
موضوع سرود گاتها عموماً هدایائی است مربوط به امور مذهبی و فهم آن نسبت به سائر حصص اوستا خیلی مشکل تر .است. اکثر لغات آن در بقیه و جزوههای کتاب قدیم دیده نمیشود و تخیلات شاعرانه آن را مرموز و پیچیده ساخته است.
اوستای قدیم و جدید
از روی مدارک مختلف چنین معلوم میشود که اوستای اصلی و اولی نسبت به آنچه که امروز در دست است مفصل تر و بزرگتر بوده است. هرمی پوس (6) آنرا مرکب از دو میلیون شعر میدانست. مسعودی در مروج الذهب آنرا 1012 جلد کتاب میشمارد که به آب طلا نوشته شده بود(7)
طبری از متن اوستا روی 12 هزار پوست گاو صحبت می کند. (8) اوستای قدیم یا اوستای باختری در اثر حوادث مختلف منجمله گیر و دار فتوحات اسکندر متلاشی و پرا اگنده شد.
جمع آوری پارچه های اوستا، چه از خاطره ها و چه از ورق پاره ها، تدوین آن کاری است که با (بخش اول) پارتی (ثلث اول قرن اول مسیحی) شروع و در عصر اردشیر و شاپور اول ساسانی دوام کرده است و آنچه بدست آمده به اصول اوستائی به 21 (نسک) تقسیم گردید. اوستای عهد ساسانی را وست (West) انگلیسی (345700) کلمه تخمین کرده است و بعد از حمله عربها بیش از (83000) آن باقی نمانده است. از پنج کتاب یا جزوههای اوستا قبل برین نام بردیم، این فصول و تقسیمات و مفاد متون هر یک را مختصراً شرح می دهیم.
1- یسنا : یسنا مهمترین جزوه اوستا است که دارای 72 فصل یا (هایتی) می باشد. گاتها بصورت مجموع 17 فصل آنرا تشکیل می دهد. (یسنا) که تلفظ اصلی آن (یسن) است به معنی (پرستش و ستایش) آمده است و هنگام مراسم مذهبی خوانده می شد.
2- ویسپرد : مجموعه ایست از محلقات (یسنا) و برای مراسم دینی ترتیب داده شده مجموع فصول یا (کروه) های آن را بین 23 و 27 می شمارند.
3- وندیداد : مطالب عمده آن قوانین مذهبی است و 22 فصل دارد که هر یک را (فرد گرد) یا (فرگاد) گویند معذالک (فرد گرد) اولی آن از آفرینش زمین و قطعات میمون سرزمین های اوستائی و فردگرد دوم آن از داستان یم یا جمشید صحبت می کند. این دو فصل را می توان فصول جغرافیائی و تاریخی کشور آریانشین عصر اوستا یا آریانا خواند.
4- یشت : مفهوم لغوی یشت هم ستایش است و تعداد یشت ها به 21 می رسد. یشت قراریکه پیشتر اشاره شد در اصل شکل اولی خود مثل گاتها منظوم بوده و چون موضوع آن عموماً داستان ها و شرح کارنامههای پهلوانان و پادشاهان میباشد می توان از نقطه نظر ادب آنرا (قصاید حماسی) خواند یشتها هنوز هم مانند گاتها به قطعات منقسم است و ترکیب شعری آن اگر بر هم خورده، جمله های آن عموماً هشت و دوازده سیلابی است و پیرایه نظم را به کلی از دست نداده است.
5- خورده اوستا : یا اوستای خورد مجموعه ایست کاملا جدید که در عهد شاپور دوم ساسانی
(310 - 379 میلادی) از طرف آذر مهر اسپند از روی قسمتهای اوستا ،انتخاب تلخیص و تدوین شده است و شامل دعاهای مخصوص عبادات روزانه و اعیاد مذهبی می باشد.
مبدأ داستانها و ادب حماسی
از روزیکه در رشته تتبعات ادبی و تاریخی اصول مقایسه در لغات، ضرب المثل ها و قصه ها و داستانها به میان آمده، حالا این عقیده مسلم شده است که داستانها و روایات ملل هند و اروپائی چه رزمی و چه غیر رزمی همه از خود مبدأ مشترک داشته که مراتب اولی آنرا باید در زندگانی قبل از تاریخ اقوام مذکور جستجو کرد. البته مقایسه داستان ها میان شاخه های مهاجر هند و اروپائی از خود نسبتی دارد که با اصل ظهور داستانها و تاریخ عصر مهاجرت اقوام مختلف فرق می کند.
در میان اقوام هند و اروپائی همانطوریکه اثر زبان و ادبیات کتله هند و آریائی بیشتر باقی مانده روایات و داستانهای باستانی و قصص عنعنوی و اساطیری هم در زبانهای این خانواده و کتب مذهبی مربوط آن که منشأ آن خاکهای افغانستان یا آریانای باستان باشد خوبتر حفظ شده است. همان طوریکه سرود ویدی و به ترتیب سایر مدارک ادبی سانسکریت شامل یک عده داستانهائی است که از میتولوژی (قصص ارباب الانواع) گرفته به قصه های رزمی و افسانه ها منجر می شود، اوستا به پیمانه بسیار وسیع تر از یک سلسله داستان و قصه مملو میباشد ولی روایات داستانی آن با قصههای وید با وجودیکه منشأ عده ئی آن یکی بوده چندین فرق دارد.
(1) - قصه های ویدی بیشتر شکل میتولوژی دارد و در اوستا پهلوانان بیشتری روی صحنه وارد شده است.
(2) - داستانهای اوستا عموماً تسلسل دارد و قصه های ویدی کوتاه و پر اگنده است.
(3) - داستانهای اوستائی شکل ملی به خود اختیار کرده و مفکوره تفوق نیرو، قدرت آئین و خاک آریائی در آن محسوس است.
(4) - داستان های اوستائی شکل حماسی و رزمی بخود گرفته و سرچشمه این روح همان معتقدات مذهبی است که پیروان اوستا را برای مجادله با هر نوع مشکلات مادی و معنوی و محیطی و آفاقی آماده ساخته بود خطوط ممیزات داستان سرائی اوستا همین رنگ رزمی و حماسی آنست که تاثیر آن در ادوار ادبی مملکت ما همیشه دیده میشود.
از جمله پنج جزوه اوستا به استثنای خورده اوستا و ویسپرد که بیشتر جنبه تعلیمات مذهبی دارند باقی سه جزوه مهم دیگر یعنی (وندیداد)، (یشتها) و (یسناها) با نقل روایات باستانی و اسمای شاهان و پهلوانان و صحنه های جنگ و قصه های رزمی رنگین می باشند.
یشت ها نسبت به دو کتاب دیگر هم در شرح روایات عنعنوی غنی تر است و میتوان آنرا یک سلسله حکایات و داستان های رزمی یا بهترتر بگوئیم یک سلسله قصاید حماسی خواند و قراریکه گفتیم اصلا در قالب شعر هم سروده شده بود. از جمله 21 یشت، یشتهای ذیل از نقطه نظر روایات داستانی بیشتر قابل ملاحظه است. آبان یشت (یشت 5) تپریشت (یشت 8) گوش یشت (یشت 9) فروردین یشت (یشت 13) رشن یشت (یشت 12) رام یشت (یشت 15) زمیاد یشت (یشت 19) و اردیشت (یشت 17).
بالا متذکر شدیم که داستانهای اوستا مسلسل و رنگ ملی و محلی دارد. باین مناسبت روایات آن شکل نیمه تاریخی بخود گرفته و تاریخ داستانی کشور آریا نشین بین اکسوس (آمودریا) و اندوس (سند) و هامون سیستان یعنی آریانای باستان با آن اتخاذ میگردد. اوستا از نقطه نظر داستانهای نیمه تاریخی و ادب حماسی در تاریخ ادبیات آریائی افغانستان کمال اهمیت دارد و روایات و اسمای پادشاهان و پهلوانان و کارنامه های جنگی ایشان که قسمت زیاد آن جنگ هائی میان (آریائی) و (توریاهای) دو طرفه آمو دریا است در تمام دوره های ادبی مملکت و در زبانهای متقابله آن عصرها چه پهلوی پارتی و چه پهلوی ساسانی، چه سغدی و چه دری تاثیر فراوان دارد و برشدت روح حماسی آن افزوده شده تا اینکه در قرن 3 و 4 هجری شاهنامه نویسان خراسانی شاهکارهای حماسی خویش را در بلخ و طوس و غزنه به زبان دری به میان آوردند.
تذکار و منشأ اسمای محل
مقصود از مطالعه اسمای محلی افغانستان چه در سرود های ویدی و چه در جزوه های اوستا که این جا صفحاتی برای آن وقف شده است، مطالعه مختصر منشأ ادبى اسمهائی است که در این سه و نیم هزار سال دوام کرده اوستا از نقطه نظر مطالعات ارضی در معرفی سرزمین زیبای آریا نشین و خاکهای مسکونه پیروان خویش که حدود آن به آریانا قدیم و افغانستان امروز سراسر منطبق می شود، اهمیت زیادی دارد. در داخل این خاک سلاسل و قلل ،جبال، رودخانه ها و دریاچه ها و محل قربانیهای پهلوانان و صحنههای کار زار ایشان را با ممیزات طبیعی و معنوی آنها بلد است و مطالعه آن علاوه بر فواید تاریخی و جغرافیائی و سیاسی ریشه ادبی اکثر کلمات را روشن می کند و قدامت خاک کهن را معرفی می نماید.
(وندیداد) و (یشتها) یعنی جزوههای 4 و 3 اوستا طوری که از نقطه نظر روایات داستانی مهماند در تذکر اسمای خاص محلی هم کمال اهمیت دارند و فرگاد اول وندیداد در ذیل شانزده قطعه خاک زیبای اوستائی کشور آریاها یا آریانا را تصویر میکند که افغانستان تماماً داخل آن است. زمیاد یشت و هوم یشت بالعموم از کوه ها و رودخانه های این سرزمین قشنگ حرف میزند. در این حصص اوستا اسمای خاص و اعلام محلی زیادی تذکر یافته که این جا بدون مراعات ترتیب متون اوستا و تعیین محل تذکر آن بطور مثال بعضی اسمای مشهور و مهم را یاد آوری می نمائیم.
بخدی :
این نام در سرود ویدی بصورت (بهلیکه) آمده و در ادبیات پهلوی (بخل) شده و در زبان دری بلخ می باشد.
مورو :
رود مرغاب که در مفهوم جغرافیائی آن حوزۀ مرغاب شامل است. مرغاب یا مروآب یعنی (آب مرو) یا آب مورو است. تلفظ (مرو) بصورت مورو به صفت موری بشکل اوستائی آن نزدیک تر است.
هری وه :
هری یا هریوه چون اصلا منظور از آن حوزه رودخانه بود، ریشه اوستائی کلمه در اسم (هری رود) تا حال باقی است. هرات هم از همین کلمه ساخته شده و آن را شهر (هری) نیز گویند و صفت (هروی) مانند موری به اصل صورت اوستائی این کلمه نزدیک تر است.
هراویتی :
سراسویتی ویدی که (س) آن مطابق اصول صوتی زبان ویدی و زند به (ه) تبدیل شده و عبارت از ارغنداب و حوزه آنست. در نام موجوده غیر از آب کلمه (ارغند) دیده میشود که تیز و خشمگین معنی دارد.
هیتو منت :
در بنداهش بزبان پهلوی بصورت (هتومند) آمده و هیرمند و هلمند اشکال فعلی آنست.
یوپا ئی هری سنا :
یا کوه بالاتر از پرواز عقاب. یعنی سلسله کوه هندوکش این کلمه مرکب از سه جز است: (یوپا) یعنی بالا (ئی هری) طرف (سنا) مخفف (مرغوسنا) یعنی سیمرغ که آنرا معمولاً شاهین یا عقاب ترجمه می کنند. معنی مرکبه این جزء (بالاتر از پرواز عقاب) می شود که بحیث اسم خاص جغرافیائی در مورد بلندترین سلسله کوه آریانا یا هندوکش استعمال می.شد تسمیه اوستائی در بنداهش در زبان پهلوی (اپارسین) بخود گرفته (اپار) همان (یوپار) اوستائی است که در زبان دری (پار) شده است و ماوراً معنی می دهد و (سین) هم همان کلمه (سنا) است. ( آپارسین ) منحیث ترکیب ادبی در زبان پهلوی متمرکز تر شده ولی مفهوم ادبی آن فرق نکرده است.
سپیته گونا گیری :
شکل اوستائی (سپین غر) است که در حصص شرقی افغانستان بین ایالات گندهارا و پکتیا افتاده است. این اسم هم سه جزء دارد: (سپیته) یعنی سفید، (گونا) به معنی (گون) و (گیری) یعنی (غر) که در پشتو تا حال کوه معنی می دهد. "سپیته - گونا - گیری"، (کوه سفید گون) معنی دارد زبان پشتو در تسمیه سپین غر) تلفظ نزدیکتر به ضبط اوستائی آن را حفظ کرده است.
سیامکه :
در بنداهش سیاک (اومند شده و عبارت از سیاه کوه است که به شمال شرقی حوزه هری رود افتاده است.
وفریانت : در بنداهش و لسان پهلوی (وفاراومند) خوانده شده که (کوه برفی) معنی دارد (واوره) درپشتو برف را گویند که نزدیک کلمهٔ پهلوی آن میباشد چون (برف کوه) در مقابل سیاه کوه آمده و طبق متن بنداهش هر دو از سلسله (اپارسین) یعنی هندوکش جدا شده. مقصد از برف کوه، سفید کوه است که تا حال به همین نام شهرت دارد.
پورانا :
یعنی پروان که در متن اوستا به مفهوم کوتل و معبر و دره استعمال شده تا حال در حالی که بعضی حرفهای آن منقلب شده است به همین معانی موجود است و در تشکیلات اداری ما حکومت کلان [1330] این ناحیه به همین نام تاریخی مسما شده است.
ستیرا ویترا :
بعضی از مدققین به این نظریه هستند که استیرا عبارت از (تیرا) است و بر بلندترین کوه این علاقه دلالت می کند زیرا در سنای دهم به صفت (ستیرا ستار اوسارا) آمده و چنین معنی میدهد: (کوه ستیرا که سر آن به ستاره می خورد) در زمیاد پشت در قطار کوه ها، کوهی به نام واضح (تیرا) هم ذکر شده است.
داسیتیا یا رودخانه آمو :
این رودخانه با (ایریانا ویجه) متصل در اوستا ذکر شده ریشه این کلمه (دات) است که داد و عدل و قانون معنی دارد و اشاره به قوانین آئین اوستائی میکند که در جوار آن در باختر بمیان آمده .است در پهلوی (دائتیک) یا (دایتی) شده و بعضی اوقات صفت (ونگوهی) هم بدان پیوست است که به معنی "وه" ، "به" و "نیک" آمده است و به این اساس رود آمو در قرون وسطی در کتب پهلوی به اسم (ومروت) و (بهرود) نامیده شده است. (9)