138

الپتگین

از کتاب: سلطنت غزنویان ، فصل فصل اول

سلطنتی که نفوذ آن به دو طرف خاک افغانستان بر شرق و غرب مستولی شد بدست الپتگین سپه سالار جنگجوی امرای بنی سامان در حدود سالهای 351 و 352 در غزنی بنیاد نهاده شد . ولادت الپتگین در حدود 267 واقع گردیده و بعد از سن رشد و بلوغ در زمرۀ غلامان احمد پسر اسمعیل سامانی داخل و در ذیل محافظین شاهی مسلک گردید. وی را نصر پسر احمد آزاد نمود و نوح پسر نصر بفرماندهی دستۀ از افواج خود مقرر گردانید ومتدرجاً در اثر لیاقت و هوش ممتازیکه داشت برتبۀ حاجب الحجابی ارتقا جست . نوح وفات کرد و الپتگین در دربار عبدالملک قدر و منزلتی بسزا یافت و در پیشگاه شهریار جوان سامانی نفوذی به کمال حاصل نمود. در رمضان 345 هنگامیکه بکر بن ملک فرماند افواج خراسان به بخارا حمله آورد سپهسالار الپتگین وی را از پا در انداخت و مقتولش ساخت. هنرمندی و نیروی الپتگین و دسیسه در باریان عبدالملک را بران داشت تا وی را از بخارا به بلخ تبعید و حکومت آنجا را بدو تفویض نماید.

اما حکومت بلخ چنانچه باید مایۀ تسکین و قناعت سپهسالار نشد و در قبال نظر بلندش کوچک آمد. عبد الملک بهراس اند رشد و وی را به سرداری سپاه و حکومت خراسان گماشت. سرداری سپاه خراسان در ۲۰ ذی الحجه 349 با وی نامزد گردید هنوز الپتگین در خراسان حکومت داشت که الملک امیر سامانی در شوال 350 بدان سرای شتافت . برسر وفات امیر عبد الملک ابوعلی بلعمی که از دوستان الپتگین بود نامه انشاد کرد وازوی مشورة خواست تا معلوم کند البتکین بجانشینی سلطنت کرا میخواهد و رای او درین باب با کیست. الپتگین نگاشت که شایسته سلطنت پس از عبدالملک فرزند صغیر او است زیرا برادر امیر بازیچۀ نفوذ در باریان و دستخوش اغراض بیگانگان است و او را برای تاسیس مبانی سلطنت خراسان که وی در نظر داشت کافی نمیدانست اما کارها دیگر گونه شـــد.

در پای تخت اقداماتی باژگونه بعمل آمد. یعنی بجای اینکه سلطنت را بر پسر صغیر عبد الملک مقرر دارند برادر او را بپادشاهی بر داشتند . الپتگین ازین حادثه بهم بر آمد و آشفته خاطر گردید و بران شد که تصمیم خود را از راه قوة وشمشیر بکار اندازد وسلطنت عبدالملک را که پادشاه و ولى نعمت مهربان او بود هر نوع باشد به پسرش مقرر دارد. درین کار از دوست خود ابو منصور که قبل از وی فرمانده سپاه خراسان بود و اکنون حکومت طوس داشت یاری خواست و باوی پیمان درست کرد و اعتماد نمود و اورا به خراسان گماشت و خودش در ذی قعده 350 راه بخارا پیش گرفت . امیر منصور اهمیت مسئله را ملتفت شد و ابو منصور را هر نوع بود از الپتگین گردانید و ولایت خراسان را بدو مقرر داشت و او را گفت تاراه رود آمویه را بر الپتگین بربندد.

چون اردوی الپتگین بر ساحل آمو رسید وی از دوجانب خطر را متوجه خود دید بهراس افتاد و حتی از توطئه در اردوگاه خویش نیز مشتبه شد (زیرا امیر چندتن از صاحب منصبان او را با خود همدست کرده بود). الپتگین در اثر حدوث این وقایع ناگوار از حمله بر بخارا مایوس شد و اردوگاه خود را آتش زده به بلخ باز گردید. امیر منصور قشونی بالغ بر (12000) سوار بقول گردیزی بسر کردگی ببداح و به قول نرشخی بسر کردگی اشعث بن محمد به تعقیب او فرستاد.

هر دو لشکر در نیمۀ ربیع الاول 351 در حدود دره (خلم) مصادف شدند و مصاف دادند با آنکه با الپتگین بیش از هفت صد تن نبود و سپاه دشمن چندین برابر او بودند فیروزی نصیب لشکریان الپتگین شد تنی چند از سرداران سپاه اشعث اسیر و مامای امیر منصور نیز دستگیر گردید حمدالله مستوفی سالار این لشکر ابوالحسن سیمجور را نگاشته ولی این قول تایید نمی شود ازین فتح درخشان به بعد الپتگین بران شد که جانب غزنه حرکت نماید و بیاری باشندگان این سرزمینها که خواهان استقلال سلطنت بودند حکومتی مستقل و جدید بپا دارد و عهد اطاعت سامانیان را فسخ نماید. الپتگین چندی در طخارستان مانده بغزنه آمد . در آن وقت ابوبکر لادیک که از امرای محلی است حاکم غزنه بود بعضی نام او را انوک می نویسند. 

الپتگین با وی مصاف و بعد از چهار ماه محاصره بقولى ابوبکر لادیک را مقتول و بقولى صحیح تر منهزم نموده غزنی را به تصرف خود در آورد و در آنجا پادشاهی خو درا اعلان نمود. شنیدن این خبر در دربار بنی سامان تولید اضطراب نمود و موجب خشم امیر منصور گردید و او را بر آن آورد که سپاهی مرکب از بیست هزار تن به سرداری ابو جعفر به غزنی بفرستد ولی این سپاه هم مصدر کاری شده نتوانسته و از امیر الپتگین شکست فاحش یافته هزیمت کردند امیر منصور چون وضعیت را دیگر گونه دید مجبور شد برای حفظ شئونات خود و جلوگیری از وقایع ناگواری که پیش بینی میشد با الپتگین از در مصالحه پیش آمد و حکومت قلمرو مفتوحه اش را بدو مسلم داشت الپتگین در ۲۰ شعبان 352 زندگانی را پدرود گفت.