طبقه الثانیة عشر السلجوقیه
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رازق کل مرزوق، و خالق کل مخلوق، و واهب الملک مدت آل سلجوقی، و الصوة علی محمد الصادق الصدوق،و السلام علی آله و اصحابه ما طلع سهی و غیوق
چنین میگوید: ضعیف ترین بندگان درگاه ربانی منهاج سراج جوزجانی عصمه الله عن الزلل و التوانی، که نوبت مملکت به تقدیر ایزدی، هریک چندی باهل دودمانی و اصحاب خاندانی واصل میشود، و دولت مرغی را ماند، که هرچند روزی برشاخ دیگرآرام گیرد تا مسند امارت و متکاء سلطنت بی متصرف شهم، و بی تکلف با سیاست و سهم نماند، و آنچه بصلاح امورعامۀ خلق و کافۀ رعایا عاید شود مرتب میباشد و الحمدلله علی نعمته المتواتره
صاحب تاریخ نابی که ابن هیصم ( ۱ ) بود، چنین نقل کرده است: که چون سلطان غازی سعید محمود سبکتگین انار الله برهانه از جیحون عبره کرد و بلاد ماوراءالنهر او را صاف شد، قدرخان برادر ایلک ماضی بود از دودمان افراسیابی پیش آمد، و میان جانبین پیمانها بطریق مودت و صورت موافقت استحکام و صلاح پذیرفت، هر دو بهم دیدار کردند . چون قدر خان با او پیوست بهد از بار عام سلطان خالی فرمود ، میان ایشان خلوت خاصی شد، و مصالح کلی ایران و توران باز گفتند . قدر خان ار خدمت سلطان اقتراحات ( ۲ ) نمود،یکی از ان اقتراحات آن بود، که پسر سلجوق ترکمان را با اتباع او از دیار ماوراءالنهر و ترکستان بجانب خراسان برد، و این اتباع سلجوق و پسر او قومی بودند: که نشست ایشان به نور ( ۳ ) بخارا بود، و همه متابع و مطیع آل سامان بودند و در ینوقت پسر سلجوق مردی رسیده بود، از جلادت و مبارزت و تیروتیغ او همه ملوک ترکستان و افراسیابیان مدام در خوف بودند، مرغ آهو در بیدا
______________________________________________________________________ (۱) ر : ۴ تعلیقات . ( ۲ ) اصل: افتراحات . ( ۳ ) نور : من قری بخاری عقد جبل بها زیارات و مشاهد ( معجم البلدان ۸ : ۳۲۵ ) قراریکه از مردم بخارا معلومات شد اکنوان در شمال بخارای موجوده به مسافت ۵۰ کروه واقع است..
سلجوقیان طبقه(۱۲) (۲۴۶ )
از تیر او ( ۱ ) خلاص نیافتی . چون باد دمان و ابر غران بر شکاری و خصم کاری در امدی ،و با هر مرد که دست آویزی کردی، دست او بر امدی.
و درین روزگار که قدر خان بخدمت سلطان پیوست، و جمله در خدمت رکاب سلطان به سرا پرده خاص میرفتند، آن پسر سلجوق در پیش میراند، کلاه ترکمانی کژ کرده ( ۲ ) و بر سر نهاده، و بر مرکبی چون پاره کوه بر نشسته، چون برق جهنده و شیر دمنده. چنانچه حشم هر دو لشکر ایران و توران در چابکی و سواری او حیران گشته بودند.
چون قدر خان از سلطان التماس نمود بوفا پیوست، همان ساعت که قدر خان مراجعت کرد، پسر سلجوق را فرمان رسانید ، تا در خیمه موقوف کردند و فرمان داد: تا بنه و اتباع او با لشکر محمودی از جیحون باطراف خراسان عبره کنند، و برایشان جمله موکلان فرمودند: تا ایشان را محافظت نمایند . چون به شط جیحون رسیدند ، در خدمت رکاب بندگان محمودی عبره کردند، بوقت آنچه فرمان شده بود تا پسر سلجوق در کشتی نشیند با اتباع و اشیاع ( ۳ ) خود . ارسلان خان حاجب ( ۴ ) خراسان بود و بزرگتر بندگان سلطان بود، بخدمت سلطان عرضه داشت : که این چه پادشاه میفرمود از رای صایب ( ۵ ) بنده را دور می نماید، که بدست خود خصمان ملک خود را بر ممالک فرزندان خود استیلا داده است، و بعاقبت پریشانی آن مملکت ازین طایفه باشد. سلطان فرمود که رای تو چیست ؟ ارسلان خان حاجب ( ۶ ) خراسان گفت: که رای من آنست: که جمله را فرمان باشد، تا در کشتی نشانند و غرق کنند، و انگشتان ابهام جمله ببرند، تا بیش تیر نتوانند انداخت. سلطان فرمود: که ارسلان تو سخت دل مردی ! عهد شکستن و بیچاره کشتن کار پادشاهان با حمیت و مردان با شهامت نباشد، و قضا را بمردی و عذر رد نتوان کرد . پس چون پسر سلجوق را از جیحون گذرانیدند ، فرمان شد تا او را بملتان آوردند ، و بنو اعمام و دیگر اتباع او را بدیار خراسان
______________________________________________________________________
(۱) از ترجمه راورتی پیداست که عبارت چنین بود : مرغ در هوا و آهو در بیدا از تیراو . پ : آهو در چرا الخ . ( ۲ ) اصل: کر کرده . ( ۳ ) اصل: اشباع . ( ۴ ) گردیزی: ابوالحرث ارسلان جاذب. ( ۵ ) اصل: صایت ؟ ( ۶ ) اصل حاجب خارش .
سلجوقیان طبقه(۱۲) (۲۴۷ )
چون نشاپور ( ۱ ) و بآورد، و اطراف خراسان با او ( ۲ ) مواضع چرا خوار تعیین شد. چون حق تعالی خواسته بود : که ایشان بعاقبت بزرگ شوند ، و از تخمه ایشان سلاطین ( و ) ملوک کامگار در سند ، اگر چه سلطان محمود بعد از ان پشیمان شد، سود نداشت فلا مرد لقضائه .
امام ابو الفضل بیهقی رحمه الله چنین آورد در تاریخ ناصری: که چون سلطان محمود انار الله برهانه چهار هزار بنه سلجوقیان را از جیحون بگذرانید مهتر ایشان چهار تن بودند: یغمر ( ۳ ) و بوقه و کوکتاش و قزل و با طراف خراسان مرغزار ها بر ایشان قسمت فرمود ، و ایشان را بملوک خراسان سپرد، فرمان داد : تا از هیچ نوع سلاح بر ندارند ، و مهمتر ایشان که پسر بزرگ سلجوق بود، و بمردی داستانی ، او را بملتان فرستاد با دو پسر ایشان هم در ملتان بعد از مدتی در گذشتند ، بقیۀ ایشان که بماوراءالنهر مانده بودند، هر سال از نور ( ۴ ) بخارا به درغان خوارزم آمدندی به چرا خور و ایشان را به ملک جند که شاه ( ۵ ) نام بود، خصومت اصلی بود.
درعهد سلطنت مسعود شهید طاب ثراه، امیر خوارزم پسر التونتاش در سلطان عاصی شد، سلجوقیان با او در ان عصیان یار شدند و در سال سنه خمس و عشرین و اربع مائه ایشانرا بموضعی از بلاد خوارزم که آنرا رباط ماشه گویند چرا خوار داد . چون ملک جند را از حال ایشان خبر شد بر ایشان تاخت و بقدر هشت هزار مرد از ایشان بکشت، اندک عددی ماندند ، و در کار خود متحیر گشتند . امیر خوارزم هارون عاصی پسر التونتاش کشته شد سلجوقیان را بودن بدیار خوارزم ممکن نبود، و از خوف پسران علی تگین که ملک بخارا بود به خانان افراسیابی نتوانستند رفت ، بضرورت بطرف نسا و مرو آمدند ، بقدر هفتصد سوار بابنه و اتباع خود ، و یغمر که از امراء ایشان بود در گذشته بود از وی پسری مانده . چون آن جماعت از طرف خوارزم بجانب نسا و مرو آمدند ، پسر یغمر را طاقت مقاومت ایشان نبود، بدان سبب که اگر چه
______________________________________________________________________
(۱) در ترجمه راورتی چنین است : و دیگر اتباع او را بدیار خراسان چون نسا و نشاپور و باورد . . . . که این هر سه از شهر های معروف خراسان بودند ( حدود العالم ). ( ۲ ) پ : خراسان بالای مواضع الخ . . .
(۳ )اصل: یعمر. راورتی و بیهقی و ابن اثیر : یغمر . در اصل چند سطر بعد مکررا یغمز . ( ۴ ) اصل: از هور بخارا . ( ۵ ) اصل: شام ، ولی در ترجمه راورتی : شاه . در اخبار الدوله السلجوقیه صدر الدین علی گوید ( ص ۶ ) که سلطان مسعود در ۴۲۸ ه به تگینا باد شد و ایالت خوارزم را به شاه ملک الجندی تفویض فرمود
سلجوقیان طبقه(۱۲) (۲۴۸ )
اندک عددی بودند،اما طوایف دیگر ینالیان ( ۱ ) و غیر آن بدیشان پیوسته بودند، پسر یغمر از پیش ایشان بطرف عراق رفت، و ری بگرفت، و سلجوقیان بر سر آن بیابان بچرا خور مقام کردند ، حق تعالی ایشانرا قوت داد ، و ممالک خراسان در ضبط آوردند ، و شرق و غرب آنچه ممالک اسلام بود، بتمام و کمال در تصرف فرزندان ایشان آمد، چنانچه نام ایشان بر دفتر ایام تا روز قیام باقی ماند . و الله یوتی ملکه من یشاء و هو علی کل شی ء قدیر ( ۲ ) و السلام.