الخامس والعشرون الخاقان المعظم (الخان الاعظم) بهاء الحق والدين، الغ خان بلبن السلطاني
خاقان معظم،الغ خان(۹) اعظم، ازتخمه خانان البری با نام بود[ه اند پدرشیرخان و پدرسلطان (۱۰)از يك مادرو پدربوده اند(۱۱) و پدرایشان هردو ازنسل خانان البري بود، بقدرده هزارخانه را خان بودند،
(۱)اصل: بندباران،مط: پندیاران،راورتی گوید: که درشش نسخه که ازین جمله سه نسخه آن قدیم تراست (بند باران آمده و دردو نسخه( پندباران )، و يك نسخه ( بندبالن)، و یکی هم ( بنديان) و دیگری(دنا يداران) و یکی هم( باران دارد)،گفته می توانم که جزواول این اسم با بد نندی یا ننده باشد،زیرا زننده دیوی) ازقلل شامخه این بوم است(۲) مط:اطراف (۳) درپنجا برخلاف سطرپیشتر دراصل هم بند باران نوشته شده(۴) اصل: زرکی و میانه پور، مط: درکی و میا پور،راورتی: دراکثر نسخ درکی، باد دکی، دریکی ررکی و دردیگری دوکی، اما درنظر نویسنده عاجز( ررکی) صحت خواهد داشت، چه آئین اکبری (ج ۲ ص ۱۹۲) آنرا یکی از محلات سرکارسهارنپورصوبة د ملی می شمارد (۵) مط: رايگان (۶) مط: باکسی (۷) مط: سلطان السلاطين (۸) مط: همه ملوك و سلاطین گرداناد(۹) اصل:الوخان(۱۰) اصل: وپدرالوخان(۱۱)مط: بودند
(۴۸) طبقه۲۲ ملوک شمسیه
ونسب ایشان در(البری) ترکستان،میان قبایل تركان معروف بود(1) ودر(ين) وقت بنواعمام اودرآن قبایل برقراراسم بزرگی دارند،این معانی ازکربت خان سنجرسماع افتاده است،رحمة الله عليه.
اما حق تعالی چون خواسته بود، که قوت اسلام، ومکنت دین محمدی را پناهی(۲) بخشد، و درآخرالزمان ظل حمایتی (۳) بارزانی دارد، وهندوستان را(۴) دردایره عنایت و حوزه عصمت خود نگاهدارد،الغ خان (۵) رادر[ ایام ] بر ناشی از ترکستان جدا کرد، وآن تخمه (۶) و تبارازمیان قبایل واقرباء، بواسطة استيلاء مغل ازآن ديار(۷) جدا افگند، تا او را به بغداد آوردند،و بعد ازبغداد بگجرات (۸) خواجه جمال الدين بصری طاب ثراه ، که به تقوی وديانت و همت وامانت موصوف بود، اورا بخرید،وچون فرزندان درحجرشفقت می پرورید، وچون آثاررشد وشهامت درناصية مبارك اولا مع ولا يح بود،بنظروطف (و) احترام آورمخصوص میداشت،ودرشهور سنة ثلاثين وستمائه اورا بحضرت دهلی آورد، ودرآن وقت تخت سلطنت، بنزدهمایون سلطان سید شمس الدنياوالدين ط ب ثراه آراسته بود،او را با چند ترك دیگر بخدمت سلطان آوردند،چون نظرمبارك سلطان سعيد بروی افتاد، درپناه فروشهامت اوآن ترکان جمله (۹) دربیع آمدندو(به) بندگی پیش تخت موصوف گشت(۱۰)
وچون نورسعادت و پرتودولت درپیشانی اوظاهربود، اورا خاصه داری (۱۱) فرمود، (گوئی که) شهباز دولت( بردست او نهاد) درمانی (۱۲) چنان بود، که تا دشمنان مملکت را درعهد فرزندان اوازتعدی و ظلم (۱۳) با زدارد، وهمچنان شد، تا فرسلطنت شمسی ازمطالع تخت (۱۴) تابان بود،اودرآن مرتبه خدمت می کرد، وازقضای آسمانی برادرخودکشلی خان امیرحاجب را دریافت (۱۵) وبدان طلعت شادیها (۱۹) کرد، وقوتی ظاهرشد،چون دولت سلطنت به (سلطان) رکن الدین
(۱) مط:است(۲) اصل: تباهی، ولی غلط محض است(۳) مط: همانی (۴) اصل: برهندوستان در(۵) اصل: الوخان (۶) مط: وازتخمه،(۷) مط: بدان ديار(۸) مط: باخواجه (۹) مط:جمله آن ترکان در(۱۰) مط: مخصوص گشتند (۱۱) اصل: خاص داری(۱۲) مط: درین معنی(۱۳) مط: وطمع (۱۴) مط: ازمطالع بختیاری(۱۵)مط: بازیافت (۱۶) مط: شادمانها
ملوک شمسیه طبقه۲۲ (۴۹)
رسید، درمیان ترکان (از) حضرت، بطر ف هندوستان عزیمت فرمود(۱) چون ترکان را باز آوردند، اوهم درفوج ایشان، بحضرت بازآمد، وروزی چند محبوس بود، و نامرادی برروی مباراورسید، وحكمت دران (۲) مهني تواند بود( والله اعلم ) تا اندازه رنيج محنت زدگان بشناسد، چون بدولت [و] فرماندهی برسد برآن (۳) جماعت رحمت فرماید،وشكرنعمت فرماندهی بگذارد.
حکایت (۴)
آورده اند که پادشاهی بود، دراوج دولت، وشرف سلطنت، اورا پسری بود درنهایت جمال وکیاست، ورشدي نزاهت.آن پادشاه فرمان داد، تا هرکجا که دا نائی وزیرکی وعالمی وکاملی باشد،(۵) بجهت تعليم) آن پسرجمع کردند و یکی را ازآن یاملان که درهمه انواع فضل وعلم واصناف عقل وهنر، برهمه فايق وراجح بود برگزید، واورا به تحلیم آن قرة العين (۱) خود نصب کرد،وفرمود که می باید تا(۷) این فرزند به تفهیم و تعلیم و تلقين) وتمکین توهمه حقایق ملت ودقايق دولت،و رموزعقل،وكنوزنقل،وشرائط مملکتداری،وطريق (۸) بختیاری، واموررعیت پروری، وسنن عدل گستری را ضبط کند، و برمجاري ومطاوی (۹) ازجمله (۱۰) وقوف یابد.
آن کامل روی قبول برزمین خدمت نهاد و بکارمشغول گشت، چون مدت تعليم برآمد وزرع تفهيم بدرآمد(۱۱) آن فرزند که ثمرة شجرة ملك [داری بود به مه انواع تزئین یافت. پادشاه را ازحال کمال فرزندش اعلام دادند، فرمود: که آن استاد را فردا با مداد بدرگاه سلطنت حاضرباید شد، و ششھزار اورا حاضرباید کرد (۱۴) تارنواع (در) هنررا که تعليم گرفته است، درسلك عرض کشد، چنانچه همه خوا ص وعوام را کمال عقل وجمال علم، واحوال کیاست، وإنمال فراست(۱۳) پسرمن ظاهر(وروشن گردد چون آن (۱۶) فرمان صادرشد(آن )استاد سه روز از[خدمت] پادشاه مهلت خواست.
(۱) مط:کرد (۲) مط: دراین معنی (۳)مط: بدأن (۴) اصل: الحکایت (۵) مط: بود (۶) قره عين (۷) اصل: که این (۸) مط: طرايق (۹) اصل:محادي و بطاوی (۱۰) مط:آن جمله ،(۱۱)مط: برآمد (۱۲) مط: باید گردانید (۱۳) اصل: حراست (۱۴) مط این
(۵۰) طبقه۲۲ ملوک شمسیه
چین باجابت مقرون گشت، اول روز استاد سوارشد، وشاهزاده را برعزيمت طوف شهر برون برد، [و] چون از آبادانی برون رفت شاهزاده را پیاده کرد و در پیش اسپ خود چند فرسنگی به پویه اسپ بدوانید چنانکه (۱) (تن نازك) شاهزاده بغایت ازرنج پیاده دویدن آزرده گشت و به شهرش باز آورد، روز دوم بمكتب درآمد، وشهزاده را فرمان داد که برخیزو برپای ایستاده باش (۲) (و) هم چنان تمام روزش ایستاده داشت، چنانچه رنج بسیاربتن (نازذین) شاهزاده رسید، چون روز سوم شد بمكتب درآمد، (و آن موضع راخالی فرمود ) ودست و پای پسر پادشاه را بربست، وزيادت از صدچش وبش بزد، بضرب عنيف تمامت اعضای او از کثرت زخم چوب مجروح گردانيد، و او را(هم) چنان بسته گذاشت وآية فراربرخواند، وغایب شد،جماعت خدم را چون ازآن حال معلوم شد، پسرپادشاه را ازآن بند بکشادند،واستاد را طلب کردند نيافتند، بخدمت پادشاه عرضه (۳) داشتند فرمود: که پسررا حاضرکردند(۴) ودرهرهنری که ازوی طلب کردند چنانش يافتند،که لامزید (۵)عاى الكمال وصف اوبود(۶)
پادشاه [به] فرمود: که استاد درتعلیم و تفهیم و کامل تردنیدن شاگرد، بتوفيق آفریدگار(۷) هیچ دقيقه بیم همل نداشته است (۸) بایستی که معلوم شدی، تاسبب آن (۹) زخم و(همه) ايلام وموجب فرارچه بود؟ فرمود : تا درطلب استاد جدی بلیغ نمودند، بعد ازمدتی (۱۰) مديد وعهد [ی] باید اورا یافتند،و بخدمت پادشاه آوردند، درباب او اکرام واعزازوافرفرمود، و ازسوب آن پیاده دوانیدن روز اول،واستانیدن روز دوم وضرب بليغ روزسیوم وموجب غایب شدن استطلاع کر د(۱۱)
استاد[روی خدمت بر زمین عرض جواب نهاد وگفت: دولت پادشاه مخلد باد! رای اعایی را مقررباشد، که ممکداری را ادراك احوال اصحاب رضا، وا هوالى ارباب غضب باید که معلوم باشد، تا هرچه
(۱) مط: چنانچه، (۲) مط: برخیز و برپای بباش (۳) مط: عرض (۴) مط:گرداند (۵) مط: لا يزبد (۶) مط: وصف آن حال بود (۷) مط: بتوفيق الله (۸) مط: نگذاشته است،(۹) مط: این (۱۰) مط: مدت (۱۱) مط: وایستانیدن روز دوم و بسته گذاشتن روز سوم و موجب غیبت باز پرسید
ملوک شمسیه طبقه۲۲ (۵۱)
فرماید باندازه ولایق آن باشد، و درهیچ نوع ازرضا وسخط ازاعتدال تجاوزنکند،بنده (می) خواست، تا این شاهزاده را از حال مظلومان واسيران وجماعتی که پیاده پیش (سر) اسپ (او] دوند،وقومیکه ایستاده باشد (۱) وطایفه ای که مستوجب اقامت حدود، ومحل امضاء سیاست (۲) شده باشد معلوم گردد، که درحال راندن خشم پادشاهانه، برتن ودل ایشان چه مشقت رسد؟ چون [او را ازرنج و] و تحمل آن شداداند کی معلوم شده (۳) باشد، آنچه فرماید اززخم و سیاست ودوانيدن وایستانیدن (۴) باندازه طاقت فرماید،اما سبب فراروغيبت آن بود: که چون رنجی بذات شریف،وتن لطيف شاهزاده رسیده بود نباید که شفقت پدرانه پادشاه را برآن دارد، که درحق بنده (۵) به مکافات آن حرکت خطابی (۹) فرموده (شود) که رنج بنده ضايع گردد این حکایت لايق (حال)، آنقدررنج (۷) بود، که دربازآوردن بحضرت، درمیان اترالك(۸) برروی مبارك الغخان (۹) مدظم رسيد خلددولته(۱۰) (تا) چون به منصب دولت و نیابت ] سلطنت رسد، ازحال مسکینان استكشاف کند (۱۱) [وازتظلم مظلومان باخبرباشدحق تعالی عدل واحسان را رفيق افعال و [ اقوال واحوال اوگرداناد.
آمدیم برذکرتاریخ: چون سلطنت (۱۲) به سلطان رضيه رسدید، اوهمچنان خاصه داربود، تا دولت یاری گرآمد،امیر شکارشد،گوئی تقدیرمیگفت:جهان شکار دولت او خواهد بود، وعالمی درصيد مکنت او(۱۳) خواهد آمد، پس اول منصب او امیرشکاری بود(۱۴) چون مدتی درآن مرتبه بود، وخدمات کرد، ناتراه آفتاب دولت رضيه بزوال رسید، وخورشید سلطنت معزالدين بهرامشاه طلوع کرد،اقبال الغ خانی (۱۵)
(۱) مط: باشند (۲) مط: سباسبات (۳) مط: کرده باشد (۴) مط: ايستادن (۵) اصل: بندگان (۶) اصل: خطائی (۷) اصل: لا بق آن قدرآنچه (۸) اصل: ایرال ؟ (۹) اصل: الوخان (۱۰) مط: خلد الله سلطانه (۱۱)مط: ازحال شکستگان و ملمومان باخبر باشد(۱۲) مط: چون عهد دولت (۱۳) مط: عالمی صید مملکت او(۱۴) مط: ماند (۱۵) اصل: الوخانی
(۵۲) طبقه۲۲ ملوک شمسیه
روی به تزايد نهاد (۱) [الغ خان معظم (۲)] چون دران مرتبه خدمات کرده بود، و آثار پسند يده نمود امير آخرشد، ومراكب ملك و سلطنت درلعام (۳) تصرف اوآمد، وچون ملك بدرالدين سنقراميرحاجب شد اورادرحق الغ خان (۲) شفقت پدرانه بود، حسن. هن ماهی ارزانی داشت او را از آن پایه بالا تر آورد، اقطاع ريواری (۴) بدومفوض شد، چون بدان طرف رفت، مواسات کوه [پایه] را قوت [و] شجاعت مالش تمام داد، وآن نواحی راد رضبط آورد (۵) و چون سلطنت مغزی روی با نحطاط نهاد، ملوك باتفاق کل یگر، بدرشهرآمدند، وجملہ امراء وملوك با هم متفق شدند. الخ خان (۱) خلدت دولته، که اقطاع ریواری (۷) داشت جلادت فراوان نمود، وآثارشهامت درتحصيل غرض ملوك (۸) چندان ظاهر گردانيد، که هيچ يك از) امراءوملوك وترك وتاجيك (۹) بصديك او نرسیدند، وهمگنان برقوت ومبارزت وتازندگی او اتفاق کردند، که ازهمه زیادت است.
چون شهرفتح شد،هانسی حواله خدام اوشد،چون آن ولایت درضبط (او) آمد، روی بعمارت نهاد، وخلايق ازآثارعدل وانوار بذل اومرفه الحال شدند، و کار دولت الغ خان (۴) بجائی رسید که دیگر ملوك را ازطراوت اقبال اورشک آمدن گرفت، و (خار) خارحسد در باطن هريك زحمت دادن گرفت،اما چون خدای تعالی خواسته بود، که اوازهمه بزرگ تر باشد، هرچند آتش حسد ایشان زیادت میشد،رايحه عود دولت او درمجمرایام مزیدینگرفت(۱۰) يريدون ان يطفئوا نورالله بافواههم و یابی الله الاان يتم نوره (۱۱)، ملك تعالی او را درمنصب دولت مخلد داراد.
داعی دولت [ فاهره منهاج سراج را که مؤلف این طبقات است حق شناس انعام وافر، واکرام شا مل آن (۱۲) خا قان معظم كنا د (۱۳) که هزارجزو کاغذ مقر مط (۱۴) در اوصاف پسنديده (و اخلا ق گز يده)
(۱) مط:اقبال ان خان برآمد (۲) اصل: الوخان معظم، (۳) اصل: درکام تصرف (۴) اصل: دیواری، ولی قرارمط و راورتی دیواری صحیح است که سرکاری بود ازسربه دهلی. دارای بازده محل و چهاردستور(آمین اکبری ج ۲ ص ۲۸) (۵)مط: ضبط کرد(۶) اصل: الوخان (۷) اصل: دیواری. مط:که مفطع ریواری بود (۸) مط: بعرض ممالک (۹) مط: تازیک (۱۰) مط: مزید می پذیرفت (۱۱) قرآن،التوبه ۳۲ (۱۲) مط:این (۳) اصل: کشاد (۱۴).فرمط: خط ریزه وسطور بهم متصل نوشته شده،وبه همین معنی درتاریخ بیهقی نیزآمده( فرهنگ نظام )
ملوک شمسیه طبقه۲۲ (۵۳)
او(در) تحریرآرد(۱) هنوز از دریای محیط بیکران(۲) او قطره ی وازروایح گلستان فردوس شمه یی بمشام مستمعان و خوانندگان نه رسیده باشد، اگرصد هزارچندین به تقرير( رسانيده ) در حقوق تربیت پادشاهانه آن (۳) شهریاراکرم (۴) که د پیش تخت اعلی خدایگان سلاطين روی زمین خلد الله سلطا نه (۵) درباب این داعی از تفويض مناصب وتقليد اشغال ووفورا نعامات ی شمول کربمات فرموده است و می فرماید هنوز حقوق آن ایادی درذمه این ضعيف (۶) وفرزندان واتباع [او] باقی باشد (۷) ملك تعالی حضرت اعلی سلطان بلاطين جهان ناصرالدنيا والدین را بفروشکوه مطاوعت و به حلى وحلل (۸) انقياد وخدمت آن خاقان معظم تانهایت حدامکان دوران فلکی (۹) آراسته و مزین داران بمحمدوآله .
آمدیم برذکرتاریخ: این ضعيف رادرشهورسنه اربعين وستمائه اتفاق سفرلكهنوتي افتاد و درین سفر دو سال (به) مانند با اتباع واشياع. ثقات چنین روایت کرده اند، که درشهورسنه اثنی (۱۰) واربعين خاقان معظم الغ خان (۱۱) اعظم درحضرت اعلی علائی امیرحاجب شد، و چون رايات اعلى حفت با انصر والظفر،ازحضرت دهلی حرکت کرد، میان دو آب جون وگنگ مفسدان جلالی و د تولی (۱۲) و آن مواسات رامالش تمام داد، وغزوها بسنت کرد،و راه هاو حوالی ولایت از فساد متمردان
(۱)مط:آید(۲)مط: ازدریای گران محیط قطرة (۳) مط: این (۴) مط: کرام (۵) مط: ملکه (۶) مط: داعی (۷) اصل:فرزندان واقطاع وانباء(۸)مط: وجلد انقیاد (۹) مط: ملکی (۱۰) مط: اثنين (۱۱) اصل: لوخان (۱۲) كذا في الأصل، مط: جلال وربولی: راورتی جرالیود تولی، در نسخ خطی ویجرالى، و تولی یاد بولی ضبط شده، ولید بولی اگر منسوب باشد به د يول يا ديبل درپنجا میان در آب جون و گنگ نباید باشد، چون دیول باد پبل درغرب مصب درپای سند برساحل بحيرة عرب واقع بود،راورتی درین مورد جرولی را در عرض ۲۸ درجه ۱۷دقية، وطول ۷۸ درجه ۱۷ دقیقه سردی میپ، و همچنان جانی را بنام ترولی. در عرض ۲۸ درجه و ۲ د نيته و طول ۷۸ درجه و ۲۰ دقيقه ذکرمی کند و گوید که شاید همین جا یها باشد اما هو د یوا لاگوید: د بولی جهان در ابتدا واقع بود، که در تاریخ مبارکشامی د بهلی آمده و همین د یوهلی واقعات است به طول ۷۸ درجه۲ه دنبنه وعرض ۲۷ درجه ۲ دقيقه.ولی جلالی متن جولاولی در ۳۵ میلی جنوب فتح گده و باجولی ۱۰ میلی شمال مابین بو ری بر راه علی کرم را بترا خواهد بود( حواشی برا يليون ۲- ۷۳۸)
(۵۴) طبقه۲۲ ملوک شمسیه
خالی گشت (۱) واین كاتب [حروف از طرف لكهنوتی با اتباع خود بحكم فرمان اعلا علائی درموافقت طغان خان طغرل در شهور سنة ثلاث و اربعين بحضر ت جلال آمده نشد، درین سال منكو ته (۲) لمين ، که از لشکرکشان مغل وملوك ترکستان بود، از حد ود طالقان وقندز (۴) به بلاد سند لشکر مغل آورد وحصن اچه راکه (در قلاع) نامدار( بلاج) سند (است) وارض منصوره (۴) در بندانداد [و] دران حصار خواجه سرائی بود از جمله خدم تاج الدین ابوبکرکبیرخان اقسنقر نام، امیر داد بود (۵) ومخلص الدين کوتوال، چون خبر بحضرت رسید (ملك) الغ خان (۶) بفرمان اعلمی لشکرکشیده و برای رفع ایشان موبيا گرد (۷) هراس از ماوای وامراه،درآن عزیمت استنكاری همی آورد،(ملك) الغ خان آن عزیمت را تصمیم (می) داد [و] چون رایات اعلی برآن سمت نهضت گرد؛خاقان معظم ( خلدالله ملكه) راهبرآن را براه کرد (۸) تا منازل به تهجيل قطع می کردند، و با خلق چنان می نمودند، که منزل هشت گروه خواهد بود وبقدر دوازده کروه وزیادت آن طی (۹) می کردند، تا لشکرباب بياه برد(۱۰) و برآب عبره کرد،و بلب (۱۱) آب راوی او دوربرد،و برآن عزیمت همچنان مصر (۱۲) می بود،وشيردلی می نمود (۱۳) وسلطان وملوك را بردفع (۱۴) کر دن آن تحريض. تا روز دوشنبه بیست و پنجم ماه شعبان سنة ثلاث واربعين وستمائه ] خبر[به] لشکرنگاه عالی رسید (۱۵) که لشکرکفارمغل ازپای حصارا چه برخاست،وسبب آن بود،که خاقان معظم چون بدوالی آب بیاه رسید، قاصدان نامزد فرمود، وفرمان داد تامکتوبات ازحضرت اعلی به نزديك اهل قلعه و چه درقام آوردند، واز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) مط: شد(۲) مط: منكوتی، که درنسخ راورتی نیز بهردوصورت مضبوط است(۳) درنسخ راورتی عطا بقمان، طلقان: طالة آن آمده ولی صورت اول غلط است. زیرا طالقان و اندازاکنون نیزبه همين نامها درولایت قطغن افغانی واقع بوده،وشهرت تار یخی دارند(۴) اصل: منصوره امت (۵) اصلی ازجمله خدم تاج الدین ابو بکرکبیرخان مخلص نام و بند کبیرخان سنقرنام وا می داد و من ام الدین کوتوال (۶) اصل: الوخان (۷) مط الغان بررای اعلی علای عرضداشت و لشکربرشزبهت دفع ایشان مهیا کرد و هرکس از امراء وه نودران (۸) اصل: راهبران راه بره میکرد(۹) مط: قطع (۱۰) مط: الشكر لس آب بیاه رسید (۱۱) مط: بر اب (۱۲)، ط: مهم (۱۳) مط: می کرد. (۱۴). ط: درد نه کنارهل تحرض می فرمود تارون (۱۵) م اعلی رسید.
ملوک شمسیه طبقه۲۲ (۵۵)
آمدن رایات اعلی و کثرت حشم و پیلان و انبوهی سوارو پیاده لشکر(۱) ودلیری مردان جانیاز( که درخدمت رکاب اعلا اند اعلام دادند (و) بجانب اچه روان کردند) وفوجی ازحشم (را) بر سبيل طلایه (۴) ومقدمه پیش روان گردانيد.
چون آن قاصدان به حوالى اچه رسیدند،چیزی از مکتوبات بدست حشم ملاعین (۳) افتاد،وبعضی باهل حصاررسید، چون (درحصار) طيل شادی زدند،وحال مکتوبات رسیدن حشم اسلام مذکوته (۴) امين رامعلوم گشت،وسوارمقدمه درحوالی ولایت(۵) سمند،برلب آب بیاه [وع لوهور نزديك شد خوف وهراس دردل و دماغ ملاعین ظاهرگشت و فضل آفریدگارمدد گارآمد.
ثقات چنین روایت کرده اند: که منکوته را چون [معلوم شد از آمدن حشم اسلام ورايات اعلى (۹) که بطرف (۷) آب بياورفت به نزد يك دامن کوه، وازآنجا هم چنان برکنارآب می آید،آن ملعون ازجماعتی پرسید که سبب عطف لشکراسلام برسمت کوهپایه چه باشد،که [آن] راه درازی دارد، و برابر وبر(۸) طرف (سرسمتی و مروت (۹) نزديك است جمعی او را گفتند (۱۰) که لشکراسلام را ازکثرت جر(۱۱) بر کنارآب راه نباشد، گفت که این گران لشکری باشد ماراطاقت مقاومت نخواهد بود (۱۲)، برلفظ منکوته رفت که مراجعت باید کرد، خوف ایشان برایشان مستولی گشت (۱۳) که بهش مقام راروی نماند، لشکربسه فوج کردند، و گریزان برفت
(۱) مط: وانبوهی سواد لشکرو (۲) طلایه: دسته عسگر که برای کشف أحوال دشمن پیش میرود، واکنون کاف گویند(۳) مط: ملاعين حشم (۴) مط:منکوتی (۵) مط: ولایات (۶) مط:از آمدن حشما سلام و رايات اعلى معلوم شد، (۷) مط: بر طرف (۸) مط: و بطرف سرستیو(۹) اسل: مروان: راورتي ومط: مروت (۱۰) مط: خبرکردند (۱۱) اصول : کثرت جز برکنار. راورتی چنین ترجمه کرده: لشکر اسلام را زکثرت جزایربرکنارآب راه نباشد، وی از نسخ خطی کلمات (کثرت جر) راهم نقل کرده، و صورت متن که ازنسخه مط است به صحت اقرب خواهد بود، چه کثرت و انبوهی لشکررا ناده میکند که باید برسمت کوهها به حرکت کرده باشند، درنسخه اصل عوض (جر) که بمعنی جوی و مجری آب است، و درافغانستان تا کنون معمول است (جز) نوشته شده، که صحت ندارد، چه اگر (جزراصحیح بدانیم، باید برسمت کومیابه نه رفته باشند.کلمه جربمعنی جوی و مجرای عمیق آب درترك بابروتاریخ بیهقی نیزآمده است،(۱۲) مط: مقاومت نباشد (۱۳) مط:خوف بروی و برلشکروی استپلا یافت،
(۵۶) طبقه۲۲ ملوک شمسیه
وبسیاراسير[از] مسلمانان وهند وخلاص يافت(۱) وسبب آن فتح جلادت و مبارزت ولشکرکشی (و شیردلی ] ومهابت خاقان معظم(۲) الغ خان (۳) بود که اگرجلادت( وشیردلی ومبارزت) اونبودی، هرگز[آ ن] چنان فتحی برنیامدی،حق تعالی او را درعصمت خود محفوظ داراد بمنه وجوده).
چون چنین فتحی برآمد،الغ خان (۳) عرضه داشت، که صواب آن باشد، (۴) که بطرف آب گذری (۵) رايات اعلی رادرکت باشد، تاخصم را قوت وعدت ودلیری [لشکراسلام درمزاج (و) خاطرمتمکن گردد، بدان رای تالب آب سدره (۵)رفته شد،رايات اعلی (را) تا روز بیست و هفتم ماه شوال سنة ثلاث واربعين وستمائه ازلب سدره (۵) بجانب حضرت مراجعت ،(۱) دوشب نه دوازدهم ماه ذی الحجه سنة ثلاث واربدين، بحضرت وصول بود (۷) و درین چند گاه،مزاج سلطان علاءالدين باملوك تغيرپذيرفت،وازلشکربیشترآن بود که غایب می بود، وبی آن نه [می] بود، که فسادی درمزاج او متمکن شده بود،جمله ملوك باتفاق يك ديگرازحضرت دهلی، بخدمت درگاه سلطان [ معظم ناصرالد نیا والدین خلدت دولته، (۸) درسروخفيه خدمتی نبشتند (۹) و حرکت رایات همایون او برعزيمت جلوس تخت سلطنت التماس نمود(ند).
روزیکشنبه بیست وسوم ماه محرم سنة أربع واربعین وستمائه بحضرت رسید،وبه تخت سلطنت بنشست [که سالها پابند و باد] الغ خان معظم (۱۰) عرضه داشت: که چون خطابه و سکه همالك باسم همایون ناصری تزدين يافت وسال گذشته (که) لشکرملاعين گريخته[اند] از پیش لشکراسلام [و] بطرف بالارفته اند، صواب آن باشد، که رایات اعلابارف بالا نهضت فرماید، برحکم این(۱۱)رای صواب عزيمت بالامصمم شد.روز دوشنبه غره ماه رجب سنة أربع واربعين و ستمایه،ازحضرت رايات اعلی بیرون رفت،تاچون [به] لب آب سدره(۱۲) وصول بود، الغ خان معظم با ملوك وامراه اسلام برعزيمت نهب کوه [پایه] جود ازلشکرجدا شدند تارانه كوهجود را که سال گذشته را هدرلشکرکفارمغل[ بوده] بود.
(۱)مط: یافتند(۲) مط:ولشکرکشی وشهامت خانان معظم (۳) أصل: الوخان(۴) مط: آن بود(۵) مط: آب سردره (۶) مط: مراجعت فرمود،و(۷) مط: نمود(۸) مط:طاب ثراه(۹) مط: نوشتند (۱۰) اصل، الوخان معظم عرضداشت(۱۱) مطب آن (۱۲)، مط:سودره
ملوک شمسیه طبقه۲۲ (۵۷)
انتقام کشد، برآن عزیمت بکشید، وکوه جود واطراف آب جيلم را بزد، و تا لب آب شدند لشکراسلام بتاخت،چنانکه هرکه ازتیاع کفاردرآن حدود بود،آية فراز برخواند (ند) وجماعتی که از لشکرکفارمغل برمذارای (۱) آب جیلم آمدند، وصف لشکراسلام (را) که درخدمت الغ خان (۶) معظم بودند در نظرآوردند، هیبتی درد لايشان [ آمد] از کثرت صف های لشکر و بسیاری ستور(۲) و برگستوان وسلاح و فرتوجبهاکردند،ورعب تمام بدان (۳) جماعت مستولی شد، می آت شهامت ولشکرکشی وخصم شکنی ازتاختن ( بر) شاخهای کوه) و مضایق درها، وگرفتن مواضع حصين،وقطع جنگلها که الغ خان (۶) معظم کرد، درحیز تقریر نگنجد، واسم آن غزا وجهاد،. تا زمین ترکستان برسدید،چون درآن زمین زراعت وعمارت نبود،علوفه يافته (۴) نمی شه، بنرورت مراجعت با پست کرد.چون بخدمت درگاه پیوست مظفرومن وروسلامت [ با جمله ه لشکریان وملوك (که درمواومت او بودند،روز پنجشنبه بیست و پنجم ما ذی القعده رایات علمی ( به) طرفدارالملك جلال مراجعت فرمود (۵) (روز) پنجشنبه دوم ماه محرم سنة خمس واربعين وستمایه بحضرت وصول بود، چون بمتانت رای واصابت عزيمت الغ خان (۹) معظم، لشکرترکستان ومغلان حرکت ولشکرکشی (۲) مه ینه کرده بود، دراین سال سنه خمس (۸) هیچ کس ازبالا بجانب ممالك سند نیامد، تا درشعبان سمنه خمس واربعين وستمائه الغ خان معظم بررای (اعظم) عرضه داشت کرد،که صواب آن باشد، که درآن سال به ذهب وغزاء(۹) اطراف ممالك هندوستان،رايات اعلی را نهضت باشد، تامواسات را نگران که دراین چند سال توريك نيافته اند،مالش یا بند وغنايم بدست حشم اسلام افتد،واستعداد فتح مغل واموال(۱۰) بحاصل آید.
بنابران رای صا يب رایا ت اعلی، بسمت(۱۱)هندوستان نهضت فرمود،ومیان دوآب تنگی وجون برفت(۱۲) و قلعه تلسنده (۱۳) بعد از غزو و جهاد بسیار بدست آورد (۱۴) والغ خان مهم باردیگر
(۱) مط:مغل گذا:آب (۲) مط: بسیاری سوار(۳) مط: بران (۴) مط: یافت نمی شد،(۵) مط: کرد، (۶) اصل: الو خان (۷) مط: ومثل آن جرأت ولشکرکشی (۸) اصل: سه خمس (۹) مط: وغزو(۱۰) ما:واستعداد دفع مغل را اموال بحاصل آید(۱۱) معطرابات همایون بطرف (۱۲) مط فرورفت(۱۳) کذا دراصل وراورتی مط: نندنه،راورتی گوید که درنسخ خطی تلسنده السيده آمده ولی نند نه تنها درمط است که درآیه سند ساگرباشد (۱۶) مط: آمد
(۵۸) طبقه۲۲ ملوک شمسیه
ملوك (۱) اسلام وحشمهانا مزد (به) دفع دلکی وملکی شد، واورانه یی بود، درحوالی آب) چون، میان کالنجروکره، که رايان اطراف کالنجر ومالوه را دست، دروی نمی شد، از بس(۲) کثرت اتباع ووفوراموال ورزانت را یه حصانت جاي، واستحکام مضايق شهاب،والتفاف جنگل های بسیاروکوههای محکم،ومواضعی که به هیچ وقت لشکراسلام بران(۳) حرف نرسیده بود.
الغ خان مظعم چون به (موضع و) مقام (و) جای سکونت اورسید، آن رانه (۴) چندان دارا دار (۵) کرد درمحافظت خود راتباع، که ازوقت صبح تا نماز شام بماند، چون شب درآمد، آیت فراربرخواند، واوآن موضع بجاره ای حصہ بیان نقل کرد،چون روزشد، لشکراسلام دران مسکن وموضع دررفتند،واورا تعاقب نمود(ند) وآن اهين بكوههای شامخ بررفته بود، و بموضی نقل کرده،که جزبه جد (۶) بسیاروحبایل و نردبانيا، بدان مضايق در(ون) نتوان رفت،الغ خان معظم حشم اسلام را برجهاد تحریص نمود(۷) باستظهاراوامروقوت اشارت او،آن موضع را بگرفتند، وجمله اتباع و متعلقان و فرزندان او را، بامواشی واسپ ، و برده بسیار بدست آوردند،چندان غنایم بد ست حشم اسلام افتاد،که و هم محاسبان (۸) از تقریرآن عاجزآید.
سلخ شول (۹) سنه خمس (و) رين وستمائه، باغنايم بسیار، بخدمت در نگاه عالی (۱۰) پیوست ، (و) رایات عالی (۱۰) [را] بعد از عید اضحی بجانب د چہرت مراجعت بود (۱۱) وجمله آن سفروغزوات را جداانه کتابی درنظم شده (۱۴) است،ونام آن کتاب « ناصری نامه» (۱۳) نهاده شده است، وبه بیست (و) چارم ماه محرم سنه ست (و) اربعين ( ودة ماته!حضرت وصول بود، پس درشعبان سنه ست واراوین) رایات اعلی ، به طرف بالا نهضت فرمود،[ و میان دوآب گنگ،وچون عبره کرد تا بسرحد کنارآب برأه، وازآنجا بطرف دعوت مراجعت فرمود (۱۴) الغ خان (۱۵) معظم ] ! دیگر ملك درموافقت خدمت او، با لشكرهای بسیار بطرف رن تنبھور(۱۶) ونهب کوهپایه میوات و بلاد باهرد بوده بزرگ تر(ین)
(۱) مط: با ديگر(۲) مط: بسبب(۳) معل: بدان(۴) اصل:رنا (۵) مط: دارمدار(۶) معط به حبل (۷) مطر: فرمود (۸) مط: محاسب(۹) اصل: درشوال(۱۰) مط: اعلى(۱۱) مط: نمود (۱۲) مط: افتاده است (۱۳) اصل: ناصری نام، (۱۶) مط: (۱۰) اصل:الوخان (۱۱) مط:رنتپور
ملوک شمسیه طبقه۲۲ (۵۹)
رایان هندوستان بود نامزد شد، وتمامت آن ولایت(۱) واطراف آن ممالك [را] نهب کرد[۵] وغنايم بسیاربدست آورد(۲) ودرپای حصاررن تخمورروزیکشنبه [ يازدهم ماه ذى الحجة سنة ست واربعین، ملك بهاء الدین ایبك (خواجه) شهادت یافت، والغ خان معظم بطرف دیگرازحصاربجھاد مشغول بود، و بندنان او درمبارزت وغزو (۳) بودند، ومر د به یار از کفار بدوزخ فرستادند ، وغنانيم وافر گرد آوردند (۴) و لشکراسلام را ازغنایم پر دست تردقيد،و بدرت علمی بازآمد روز دوشنبه سویم ماه صفرسنه سبع واربعین ومستمائه (به) درگاه اعلی پیوست.
و درین سال رای اعلا علاه الله را با تصال خانواد؛ الغ خانی (۵) میلی افتاد، که هرسال درلشکرکشی وجدخدمتی (۶) درگاه اعلی آثار پسندیده [می] نمود، تاحدی که هیچ بادشاه را بنده ای که بخاني و ملکی رسید [ند از ذات مبارك وعنصر همايون] الغ خانی شگرفتروباحزم ترونيكورای تر، و در لشکرکشی دليرتر، و درختهم شکنی مظفرتر[ از و] نه بوده است، تا به تشريف اتصال حضرت اعلی سلطان الا نظم ناصرالدنيا والدین خلدالله علیه و سلانه مشرف باشد (۷)، باستظهارآن پیوندد، درگوش می رونق ممالك وکشتي خصه ان اطراف بیفزاید.
الغ خان (۸) معظم، برمبیل تعميم اوامر وامتثال فرمان برداری [و] انقياد نمود،وحديث العبد ومافي يده ملك لمولاه برخواند، و(آن) اتفاق روز دوشنبه بیستم ماه ربیع الاخر، سنه سبع و اربعین وستمائه به عقد مبارك پيوست و آية مرج البحرين المتبقه بدان (۹) ( به ) آثارنوارشاهزادگان بحكم يخرج منهما اللؤلؤ والمرجان(۹) اهر(۱۰) گردانید حق تعالی آن( پاد) شاهزادگان را درحیات سلطان الاعظم ودولت الغ خان معظم، بدولت (و سلطنت) شمی، وارث اعمارجمله پادشاهان دارد، بمحمد و آله الا مجاد.
چون چنین اتفاقی که نت بيج سعاد[ ۱]ت اتصالات فلکی بود ظاهرشد[۵] منزلت الغ خانی ازمنصب ملکی و امیرحاجی بجاه وعلى منصب خانی
(۱)مط:ولايات (۲) مطر: آمد(۳) اصل: در مبا ذرت وعز (۴) مط: گرد کرد (۵) اصل: الوخانی (۶) مطه و خدمت در گاه (۷) اصل: شد (۸) إصل: الوخان (۹) قرآن ، الرحمن۱۹-۲۲ (۱۰) مط: طاهر
(۶۰) طبقه۲۲ ملوک شمسیه
رسید، روزسه شنبه سوم ماه رجب سنه سبع وار بدین وستمائه ازحضرت اعلی نیابت ممکداری و لشکرکشی و بختیاری با خطاب واسم الغ خانی (۱) در حق آن بی بدیل وعنصر همایون صادر شدت والحق آن لقب توئی که نتیجه ا(لا) لقاب يتنزل من السماء (۲) بود، که از آن روزگارباز[ کاردولت ناصری بجن خدمتی و تهمتنی (۳) الغ خانی دراوت زیادت گرفته (۴) چون خطاب او الغ خان (۵) شد،برادرش ملك کریم حلیم صافی مدیرت گزيده سريرت دين الحق والدين کشلی خان ایات [ سلطانی طاب ثراه، که اميرآخر بودامیرحاجب شد (۶) وملك تاج الدین مسنج ترخان (۷) دران وقت نایب امیرحاجب شد (۵) و اميرالحجاب علاءالدین ایاز روحانی (۸) نایب وکیلد رشد،( که فرزند و نورد يده من است، و به ھمه اوصاف حمیده آراسته، وهیچ وصفی قوی ترازاخلاص خدمت الغ خان نيست اورا که زیادت باد) (۹).
و تفویض این مناصب روزجمعه ششم[ماه رجب، سنه سبع واربعين وتماژه بود، ونایب امیرآخر(۱۰) اختبارا لدينا يبك(۱۱) موی درازاميرآخرشد، پس نهم ماه شعبان سنه سبع، روز دوشنبه ، برعزيمت جهاد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) اصل:الوخانیولی طور که پیشترهم گفتیم درمط وروارتی درهمه موارد الغ خان است،که راورتی آنرا درینجا به خان بزرگی و(The Great Lord ) ترجمه میکند،واین نام جزچندجای درنسخه اصلی سراپا الوفان نوشته شده (۲) مط: تتنزل من السماء (۳) اصل: بجد خدمتی تهبنتی الوخانی.مط: بحدخدمتی تهمتن الع خانی،ولی این عبارات به استناد کلمه (جدخدمتی) که درصه جه گذشته آمده،وتقريب اسم تهمتن که در مط آمده، با لتقر یب بكمك اصل و مط تعدیل شد، شاید به مقصد مؤلفه نزديك باشد والعلم عندالله(۴) مط: گرفت،(۵) مطر:خطاب آن الع خان،اصل:الوخان.(۶)مط:شدبرادره امیرآخربود امیرحاجب گشت آن ملك كريم الخ .... تا طاب ثراه (۷) مط: تبر خان، راورتی تزخان (۸ )مط:علاءالدين اياز تبرخان زنجانی:که دریکی ازنسخ ريحانی هم آمده راورتی: ايازز نجانی (۹) كلمات ما بين قوسين دراصل نیست د رمط و ترجمه راورتي آمده چون مسئله فرزندان مؤلف به شرح حال وی تعلق دارد، بنابران درین باره درتعليقات آخرکتاب شرحی داده خواهد شد(ر:۱) (۱۰)مط: و نایب امیرحاجب آخر(۱۱) مط:ابتکین،راورتی كذا
ملوک شمسیه طبقه۲۲ (۶۱)
ازحضرت نهضت فرمود،وگذاره(۱) چون لشکرگاه شد، به غزاوجهاد اطراف [و] مواسات مشغول گشتند،تا این داعی را ازخراسان خبری ازهمشیره آوردند،و تنهائی او بردل کارکرد (۲)، بخدمت الغ خار (۳) معظم به لشکرگاه رفته شد،واین معنی بازنموده آمد چندان قربيه وعاطفت فرمود، که درحیزتحریر نیاید، داعی مخلص خود را که منهاج سراج است، تشریفات فرمود، يك سراسپ کميت [بازین مهرق] (۴) و يكتا[ی] جامه زر[بفت) و يك باره دیه (انعام) بقدرسی هزارجتل، وتااین تاریخ آن انعام، هرسال بدین مخلص میرسید حق تعالی سبب مزید جاه ومملکت او گرداناد، واو را براعداءدین مظفرومنصور داراد.
وحال [این] داعی و دل نگرانی، بحضرت اعلی عرضه داشت،روزیکشنبه دهم (۵) ماه ذى التمده سنه سبع واربعين وستمائه ] ازبارگاه علمی وچهل زنجیر(۶) برده وصد خرواربارجهت فرستادن خراسان، به نزد يك همشیره این داعی فرمان شد،ملك سبحانه تعالی دولت [و] سلطة: ناصری را تا انقراض عالم باقی داراد.
با چندین انعامات، روز دوشنبه بیست و نهم ماه ذی الحجه سنه سبع ازحضرت ، بروان کردن انعامات، بطرف خراسان عزيمت ملتان افتاد، و دراثنای راه بهرقصبه وشهرو قلعه که ازمتعلقان وخدم الغ خان معظم وصول بود، خدم آن درراه چندان انعام و اکرام و تعظیم نمودند که چشم عقل درتحریر(۷) آن بماند،حق تعالی آن همگنان را قبول گناه (۸)
روزچهارشنبه ششم ماه ربیع الاول سنة ثمان واربعين وستمائه، به ملتان وصول بود، قالب آب جمله رفته شد،وچون آن برده و بارخراسان فرستاده آمد(۹) مدت دوماه درپای حصارملتان، درمیان لشکرملك بابنه قام افتاد ، که هوا بغايت گرم بود، چون موسم
(۱) اصل: وتكدارا، شاید(گذارای جون) باشد،(۲) مط: در دل کارکرد،(۳) اصل: الوخان (۴) معرق: لگام با سیم آراسته و پارچه با سیم آراسته (فرهنگ نظام (۵)مط:درمتن دوم، درحاشیه بحواله يك نسخه: دهم ،راورتی ۲ ذیقعده (۶) مط درمتن : چهل زنجير (۷) برد، درحاشیه، چهل زنجیر پیل برده وچند خرواربار(؟) راورتی: چهل زنجیر برده رصد خرواربار.واستعما ل کلمه زنجیر با برده که انسان باشد مورد دقت است.مط: درتحیرآن (۸) مط: ازهمگنان قبول كناد( ۹ )مط: شد
(۶۲) طبقه۲۲ ملوک شمسیه
برشکال درآمد،و باران رحمت بیماری بیست و ششم ماه جمادی الاولی از ملتان مراجعت نمود و دوم جمادی الاخری (۱) بخدمت بازآماده شد (۲) و درین عهد قاضی القضاة جلال الدین کاشانی (۳) علیه الرحمه [ که] قاضی ممالك هندوستان بود،(چون مدت ایام آن یانه عصرانقراض پذیر فت )وتربیت الغ خانی درباب این مخلص دعا گوی بسیاربود، بحسن عاطفت این داعی دولت خودرا به تجدید عهد قضاء ممالك مخصوص گرد ایده (۴) و بررای اعطي اعلاه الله عرض داشت،روزیکشنبه دهم ماه جمادی الاولی بدنه تسع واربعيون (و ستمائه) کرت دوم قضاء ممالك دیاڈی این داعی شد،حق تعالی سلطان السلاطين ناصرالد نیاوا لدین را درتخت سلطنت وثغ خان منظم وخاقان اعظم را دربارگاه ( مملکت و) مکنت با قی ویا بنده دارد.
روزسه شنبه بیست و پنجم ماه شعبان سنة تسع واربعين[و ستمائه] رایات علمی برطرف ولايت ما لوه و کا لنجرنهضت فرمود،والغ خان معظم باحشم؛سلام، چینی،بدان نواحی رسید،جاهراجاری (را) که رانه بس شگرف [بود] و بخیل وحشيم واتباع بسیاربود،واستعداد تمام داشت، ازاسپ [ ومرد وسلاح، منهزم گردانید، (واورا ) وو لايت او را مستاصل کرد، و این رانه جاری که جا هرنام بود، مردی بس جلدوکاردان بود، درعید سلطان سید شمس الدین طاب ثراه، درسال سنه ثنى (۵) وثلا ثين و مدت هائه ، که لشکرهای اسلام، ازبھیا نه (۶) وسلطان کوت و قنوج و مهرو معاون و کالیور، نامزد نهب ولایت کالنجر شد، وسرآن لشکر نصرت الدین تایسی (۷) معزی بود، که بمردی وشهامت و کفایت و جلادت و کاردانی ولشکرکشی، ازابنای جنس که ملوك آن عصربود [ه وا]ند ممتاز بود،مدت پنجاه روز بدان لشکرارکا لیوربرفتند، و غنايم بسیاربدست آمد،چنانچه خمس سلطانی، درین مدت نزدیث بیست و دولك حاصل شده بود [و] دروقت مراجعت از(۸) [ ولايت ] کا لن يجر، ممرلشکراسلام برآن(۹) را نهاجاری
(۱) اصل:جمادی الاخر(۲) مط:حضرت بادشاه رسیده شد(۳) اصل:کا سانی (۴) مط: تر بیت وعاطفت الع خان درباب این مخلص دعاگوگردانید و بررای اعلى علاه الله عرضه داشت الخ ،... ولی صورت متن اولی و افضل است (۵) مط: اثنين ،(۶) اصل: تهانه (۷) مط: تابی (۸) اصل: مراجعت آن ولایت (۹) مط: بدین رانه،
ملوک شمسیه طبقه۲۲ (۶۳)
بود،فی الجمله آن(۱) را نه سرراہ لشکراسلام در[ آن مضایق [لورها] ازآبکرانه بگرفت(۲) این داعی ازلفظ نصرت الدين تایسی شنید،که هرگز درهندوستان هیح خصم پشت من ندیده، نهند وك اجاری چنان برمن حمله می کرد که گوئی کر گیست، که دررمه گوسفندان می افتد،ازپیش اومرا عطف بای ست کرد، تا ازطرف دیگردرآمدم ، واو را بزدم ومنهزم گردانیدم.
این حکایت بجهت آن آورده شد (تا) خوانندگان (۳) را روشن گردد، که شهامت و جهانگیری الغ خان (۴) معظم، تاچه اندازه بود که [بيك کشش اینچنین خضدی را مقهور(ومنزم) گردانيد، وقلعة نرول( ۵) که حصنی نامداراست از(دست) تصرف او بیرون کرد، ودران سفرو لشکر[ی] از شهامت [و جلادت] و جهان آن فهمید، که برو روزگار یاد تاربماند (۶) و روز دوشنبه بیست و سعد يوم ماه ربیع الاول سنه خمین (۷) وستمائه،رایات اعلی حضرت بازآمد، مدت شش ماه بدارالملك جلال مقام افتاد، تاروز دوشنبه دواز دهم ماه شوال سنه خمسين وستمائه رايات اعلی) بطرف (۸) بالا [و] جانب آب بياه نهضت فرمود، ودرین وقت ملك بلبن مقطع بداون بود، و ملك قتلغ خان مقطع به یانه (۹) هر دو ماكرا است ده ها بود، از حضرت اعلا،وايشان هر دو باكل ملوك درين لشكر بدرگاه سرادق جلال حاضربودند، چون رايات همایون باطراف آب بیاه رسید، عمادالدین ریحان درسر باملوك بساخت، وهمه را از دو لتلغ خانی (۱۰) حد تمام، زحمت دادن گرفت و نظر (۱۱) دما در از(أن) رونق جلال اوتفاوت ظاهر(می) شد، قصد آن کردند، تا مگربه شکار گاه هی (۱۲) یا (در) مضيق لوره (۱۳) پادرگذرآبی ذات مبارك وعنصر همایون (۱۴) الغ خانی (۱۵) را زحمت می دهند ، و یا المی رسانند، يريدون ان يطفئوا نورالله با فواههم ويأبى الله الا ان يتم نوره (۱۶) کار دولت الغخانی (۱۷) به عصمت محافظت
(۱) مط: این دانه (۲) مط: از آب سندی بگرفت (۳) مط: خواندگان (۴) اصل: الوخان، (۵) كذا دراصل وراورتی، مط:بزور با بروید ترولی - که در صفحات گذشته شرح داده شد.(۶) مط: هاند (۷) اصل خمس، مط وراورتی (۶۵۰م) و ابن صبح است. (۱۳)، متط: بجانب (۹) اصل: بهتانه (۱۰) اصل: الو خانی (۸) مطر:ورونق حساد(۱۲) اصل: بشکاری۔ (۱۳) مط توره، ولی اوره صحیح است،که شرح آن گذشت،(۱۴) مط: میمون (۱۵) اصل الو خانی (۱۶) قرآن، التو به ۳۲ (۱۷) اصل: لوذاني ،وط، الخ خان را
(۶۴) طبقه۲۲ ملوک شمسیه
می نمود، وخصمان را برعرض شریف و طبیعت لطيف او دست نداد چون آنچه درضمیرآن جماعت بود، تیسیرنپذيرفت، با هم اتفاق کردند، بردرسراپرده اعلی جمع شدند،وبررای اعلی عرضه داشت کردند(۱) که الغ خان (۲) رافرمان باید داد، که بطرف اقطاع خودرود، بدین جمله فرمان رسا نیدند،از منزل سدره،روزسه شنبه (۳) سلخ ماه محرم سنه احدى وخمسه ين وستمائه ، بطرف هانسی با حشم واتباع [ وخدم واشياع] نهضت فرمود، و چون رایات اعلی حضرت باز آمد (خار) خارحسد الغ خانی (۴) باطن پر ظلمت ريحانی (۵) راز حمت می داد، تا بررای اعلی عرضه داشت کرد، که صواب (۶) آن باشد، که الغ خان (۷) ( معظم ) را بطرف ناگورفرمان باشد تا برود، وولايت هانسی یکی ازشاهزادگان (جهان) طا لعمره،حواله می باید فرمود (۸) بحکم این (۹) رای [ رايات ] اعلى بطرف هانسی حرکت فرمود،والغ خان اعظم (۱۰) را ( به طرف زا گوررفته شد، وآن نهضت درماه جمادی الاولی (۱۱) سنه احدى وخمسه بين وستمائه بود،وچون بطرف هانسي وصول بود،عماد الدين ريحان و کيلد رشد، و فرماندهی [ ایران ] سرادق جلال، در ضبط آورد، بحکم آن حسد وخبث قضاء ممالك از داعی دولت منہاج سراج درماه رجب سنه احدی و خم مدين روستمائه ) صرف شد، وبه قاضی شمس الدين بهرایجی مفوض گشت وبه هفدهم ماه شوال همین سال (۱۲) بحضرت بازآمدند ، وملك سيف الدين کشلی خان ایبک که برادرالغ خان (۱۳) معظم بود، بارف کوهپایه نامزد کرد، و نیابت امیرحاجبی حواله عز الدين بلبن داماد قتلغ خانگشت (۱۴) وهر شغل داری که بتر بیت الغ خانی (۱۵) اختصاص داشت،جمله را تبدیل و تحویل فرمود، و کارقر ارملك (۱۹) آرمیده را به ترتیب (۱۷) ناصواب عماد الدين ريحان مشوش گردانید (۱۸)
(۱) مط:عرضداشتند (۲) اصل:الوخان (۳) مط: برین جمله رسانید ازمنزل میسره روزشنبه سلخ ... (۴) اصل: الوخانی (۵) مط: روجاندا (۶) اصل: صحاب (۷) اصل: الوخان (۸) مط: فرمایند (۹) مط: آن (۱۰) مط: معظم .اصل: الوخان اعظم،(۱۱) مط: جمادی الاخر: راورتی جمادی الاولی (۱۲) اصل: شوال سنه خمس (۱۳) اصل: الوخان(۱۴) مط: خان راشد(۱۵) اصل: الوخا نی، مط:الع خان (۱۶) اصل: ملکی (۱۷) مط: رابرای ناصواب (۱۸)اصل: شد.
ملوک شمسیه طبقه۲۲ (۶۵)
و دراین مدت الغ خان (۱) معظم ( خاقان اعظم خلدت بسلطنته ) بطرف ناگوررفته بود (۴) به ( جانب) ولایت رن تنبهور(۳) و به ندى ، وچترور(۴) لشکراسلام را به رد، وراى رن تنبور با هردیو (۵) که اعظم رایان اصلی و بزرگتر (ين) ملوك هند[ و ]ست،لشکرکشید، تا الغ خان را[ متر) نکم نمی تواند رسانید، حق تعالی و تقدس خواسته بود، نام نيك بنی گان دولت الغ خانی بر صحايف ايام بنصرت وفيروزی وظنو مخاد ماند ، تمامت (آن) لشکررای با هر دیو، را اگرچه بس انبوه و با سلاح (۶) واسپ [ خيار،وراوتان (۷) نامدارا بودند، من زم گردانی،ومردان نامدار بسیارازايشان (۸) بدوزخ فرستاد،وغنايم بديار( کر د) وأسدپ و بردۀ بی حساب بدست آورد( و سالم وغانم ) و درعصمت آفریدگاربخطه انگورکه بوجود بندان دولت الغ خانی (حضرت) بزرگ شده بود، بازآمد [و] چون [شهورسنه ثنى وخمسين نوشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) الوخا ن (۲) مط: رفت (۳) مط: رنتيور (۴) اصل: ومهترووالی و جتر،. مط: وهندی و چ ترور،راورتی ماند متن. درحاشیه گوید که به ندی هم تلفظ میشود و اشتباها درنسخه مط آنرا هندی ساخت، اند، که به ندی بهمین نام خیلی معروف است، وايليوت هم چنین ضبط کرده ، در آئین اکبری نیز بوندی از پر گنه های چا تسو متعلق سرکار رتنبهور صوبة جیر است (ص۲۳- ج ۲) (۵) کذا در مطو اصل ، ولی راورتی ازجمله ضبط های نسخ که با هر د یوه زاهر د. يو ناهبردیو باشد نا هرد یور؛ صحیح میدند ، و گو بد که نام راجپوتی است، و چند صفحه پیش که این نام آمده نیز نا هرد بو را برگزیده است. هود والا، درحواشی ۱ بارت ( ۲/ ۷۴۰) گوید که نام اصلی این را جه و به آهورا دوا بود، و بنا بران نه بتواند تا هردو شود، و امیرخسرو نیز درخزاين لفتوح نام مه بد باهر د یو را آورده است، که املای باهر د یو را تأیید میکند. (۶) مط: باصلاح: (۷) کلمات بین قلاب درمط نیست، و در ترجمه ر اور تی موجود است، ویراوتان جمع راوت راعينا آورده، و درحاشیه گوید که درزبان بومی به منی پهلوان و قهرمان است، چون به قاموس هندی و انگلیسی دنكن فوربس رجوع شد، درآن نیزروت به معنی هیرو، پهلوان است، که لغت هندی با شد وايليوت نیز این کلمه را بمعنی هیرو ترجمه کرده است. (۸) مط: ومردان مبارزبسیارایشان را بدوزخ فرستاد.
(۶۶) طبقه۲۲ ملوک شمسیه
حال جماعت مظلومان(۱) که به سمت تعدی وعزل، بواسطه غیبت الغ خانی (۲) درگوشه ای مانده بودند،چنانچه ماهی بی آب، ومریض بیخواب، شبان تا روز، وروزها تا شب ازحضرت (وقد س) آفرید گارمی خواستند ، تا صبح دولت الغ خانی (۲) سرازمطلع جلال برآرد (۳) وظلمت ظلم ریحانی به نور(آفتاب) دولت الغ خانی (۳) مبدل (۴) گردد،حق تعالی دعاءخستگان (واقتراح شکستگان) را بعز(۵) اجابت مشرف گردانید،ورايات منصورالغ خانی (۲) را [که] ازناگور درسمت (و )عزيمت جلال (۶) حرکت داد، بسبب (۷) آن بود، که بند گان و ملی ارگاه سلطنت، همه ترکان پاك اصل (د) تازیان (۸) گزيده وصل بودند،وعمادالدین مجبوب (۹) و ناقص (بود) وازقبایل هند(وستان) برسرمهتران گزيده نسبت (۱۰) فرماندهی می کرد، وهمگنان را ازان حال تعب (۱۱) می آمد. طاقت تحمل آن (مذلت) نمی داشتند.
حال این ضعیف بران (۱۴) جمله بود، که از دست جورآن جماعت مهدیان (۱۳) [ ومخمدان ومتمردان که مخصوص به عماد الدين ريحان بودند، مدت شش ماه و یا زیادت آن بود، که از وژاق بیرون آمدن، و به نماز جمعه رفتن مجال نداشت، تا حال دیگران [ که همه درصفحه مقابل نوشته شده که هريك از بزرگان (۱۴) وملكان جهانگیروفرمان دهان (و) خصم شكن بودند، در تحت آن مذلت چه گونه بوده باشد؟ (۱۵)
في الجملة ملوك هندوستان ازآنجا که بلا د(۱۶) کره ومانکپوروشهراوده (و بالاتراست) تا بداون، وازطرف تیرهنده و مدام [کھرام ] وسامانه، و[ تمام سوالك ازخد مت الغ خان (۱۷) (معظم ) التماس (۱۸) مراجعت نمودند ( بحضرت ) ارسلان خان از تبرهنده لشکربیرون آورد(ند) و بت خان (۱۹) از نام و منصور پوربیرون آمد،والغ خان (۲۰) ازطرف
(۱) مط: مظلوم (۲) اصل: الو خانی (۳) مط: برآورد(۴) مط: متبدل (۵) مط: بشرف (۶) مط: حضرت (۷) مط: وسبب (۸) اصل: تا دررکاب گزیده (۹) اصل: محبوب ولی مجبوب بهمنی مقطوع وده بریده است(۱۰) مط: نسب (۱۱) مط: الفت (۱۲) مط: برین (۱۳) اصل: که آن دست جماعت معتقدان (۱۴) مط: تركان (۱۵) اصل: باشند (۱۶) اصل: بدان (۱۷) اصل: الوخان (۱۸) اصل: داعی مراجعت (۱۹) مط: بنخانه راورتی: ملك سيف الدين بت خان ايبك خطائی ازسنام (۲۰) اصل: الوخان
ملوک شمسیه طبقه۲۲ (۶۷) ناگوروسوالك حشمها جمع کرد، وملك جلال الدین مسدود شاه ابن السلطان (۱) از طرف لوهور بدیشان پیوست،ورو با طراف حضرت نهادند،وعمادالدين ريحان بحضرت درماه عرضه داشت، تا بارایت (۲) اعلی،عزیمت دفع (۳) بندگان خود کند، لشکراز دهلي بطرف سنام بردند، والغ خان معظم در حوالی تبرهنده بود، باملوك (دیگر)، این داعی ازحضرت عزم (۴) لشکرگاه اعلی کرد، که درشهربی درگاه اعلى (۵) ماندن ممکن نبود،روزشنبه بیست وششم ماه مبارك رمضان [ عمت برکنته ] سنه اثنی (۶) وخمسمين [وستمائه] به لشکرگاہ اعلی رسید، و شب قدر دربارگاه اعلي دعائی گفت. دوم روزچهار شنبه بیست وهفتم (۷) ماه مبارك رمضان در اثناء راه (۸) هردو لشکربهم نزديك شدند،و يزك بهم رسید (۹) و تشویش عظیم درلشکر ظاهر شد (۱۰) عید فطربه نام نمازگزارده شد، (روز) شنبه (هشتم) شوال رايات اعلى بطرف هانسی مراجعت فرمود،وملك جلال(الدين) والغ خان مدظم با ملوك دیگر طرف کی دل (۱۱) حرکت کردند، جماعت ملوك وأمراء ازجانين دراصلاح (حال) طرفين سخن گفتند ، سپه سالار قره جهداق (۱۲) که ازبندگان خاص الغ خان (۱۳) بود، برجوليت معروف ،ازطرف لشکرگاه الغ خان (۱۳) برسید، امیرعلم سیاه حسام الدين قتلغ شه (۱۴) آن امبير فر شته صفت بسیار صداقت (۱۵) نیکو سیرت (ره) از دیگرامرابه کبرسن موصوف رود نامزدشد، (با) د په سالارقره جماق، وملك اسلام قطب الدین حسن بن علی طالب ثراه هدر جدوجند که امکان داشت،[ دراصلاح جا نب بین بجای آورد [ند] والتماس جملة ملوك ازحضرت (اعلی) این (۱۶) بود، که همه در برخط فرمان درگاه جهان پناه داریم ، الا آنچه از کید وحر کات فاسده عماد الدین ریحان ایمن نیستیم ، اگر (او) از پیش تخت سلطان (۱) مط. بن سلطان(۲) مط: تارايات (۳) م : رفع (۴) مط: عز يمت (۵) مط: درشهر در درگاه اعلی مقام میبرد(۶) مط: اثنان (۷) مط: بست هشتم ، راورتی كذا (۸) مط:کوچ (۹) مط: پیوست (۱۰) م : گشت (۱۱) مط: کینهل (۱۲) در یکی از نسخ ما خذ مط: فره جان . راورتی گوید که این نام در يك نسخه قدیم تر ( قره قماج ) هم آمده، ولی متن مط وراورتی و اصل قره چماق است (۱۳) اصل: الوخاني (۱۴) مط: حسام الدین قتلغ (۱۵) اصل: خلا فت (۱۶) مط: آن
ملوک شمسیه طبقه۲۲ (۶۷)
ناگوروسوالك حشمها جمع کرد، وملك جلال الدین مسدود شاه ابن السلطان (۱) از طرف لوهور بدیشان پیوست،ورو با طراف حضرت نهادند،وعمادالدين ريحان بحضرت درماه عرضه داشت، تا بارایت (۲) اعلی،عزیمت دفع (۳) بندگان خود کند، لشکراز دهلي بطرف سنام بردند، والغ خان معظم در حوالی تبرهنده بود، باملوك (دیگر)، این داعی ازحضرت عزم (۴) لشکرگاه اعلی کرد، که درشهربی درگاه اعلى (۵) ماندن ممکن نبود،روزشنبه بیست وششم ماه مبارك رمضان [ عمت برکنته ] سنه اثنی (۶) وخمسمين [وستمائه] به لشکرگاہ اعلی رسید، و شب قدر دربارگاه اعلي دعائی گفت.
دوم روزچهار شنبه بیست وهفتم (۷) ماه مبارك رمضان در اثناء راه (۸) هردو لشکربهم نزديك شدند،و يزك بهم رسید (۹) و تشویش عظیم درلشکر ظاهر شد (۱۰)
عید فطربه نام نمازگزارده شد، (روز) شنبه (هشتم) شوال رايات اعلى بطرف هانسی مراجعت فرمود،وملك جلال(الدين) والغ خان مدظم با ملوك دیگر طرف کی دل (۱۱) حرکت کردند، جماعت ملوك وأمراء ازجانين دراصلاح (حال) طرفين سخن گفتند ، سپه سالار قره جهداق (۱۲) که ازبندگان خاص الغ خان (۱۳) بود، برجوليت معروف ،ازطرف لشکرگاه الغ خان (۱۳) برسید، امیرعلم سیاه حسام الدين قتلغ شه (۱۴) آن امبير فر شته صفت بسیار صداقت (۱۵) نیکو سیرت (ره) از دیگرامرابه کبرسن موصوف رود نامزدشد، (با) د په سالارقره جماق، وملك اسلام قطب الدین حسن بن علی طالب ثراه هدر جدوجند که امکان داشت،[ دراصلاح جا نب بین بجای آورد [ند] والتماس جملة ملوك ازحضرت (اعلی) این (۱۶) بود، که همه در برخط فرمان درگاه جهان پناه داریم ، الا آنچه از کید وحر کات فاسده عماد الدین ریحان ایمن نیستیم ، اگر (او) از پیش تخت سلطان
(۱) مط. بن سلطان(۲) مط: تارايات (۳) م : رفع (۴) مط: عز يمت (۵) مط: درشهر در درگاه اعلی مقام میبرد(۶) مط: اثنان (۷) مط: بست هشتم ، راورتی كذا (۸) مط:کوچ (۹) مط: پیوست (۱۰) م : گشت (۱۱) مط: کینهل (۱۲) در یکی از نسخ ما خذ مط: فره جان . راورتی گوید که این نام در يك نسخه قدیم تر ( قره قماج ) هم آمده، ولی متن مط وراورتی و اصل قره چماق است (۱۳) اصل: الوخاني (۱۴) مط: حسام الدین قتلغ (۱۵) اصل: خلا فت (۱۶) مط: آن
(۶۸) طبقه۲۲ ملوک شمسیه
(۱) بطرفی نامزد گردد(۲) ما جمله( به) بندگی درستاد پیونديم،وسرخدمت برخط امتثال اوامراعلی (به) نهیم.
چون رایات اعلی ازطرف شانس مسی بصارف جيند (۳) حرکت فرمود،روزشنبه بیست و دوم شوال سنه اثنى وخه مه ین و بعدماه،عماد الدين ريحان ازوکيلدری (۴) معزول شد،والحمدلله على ذالك وسائرزعمانه، ایالت بدون حوالة او شد، وعزالدين بلبن نایب امیرحاجب بعارف لشكر واہ الغ خان رفت. روز (سه شنبه سوم ماه ذی القعده مدت بت خان(۵)) يبك خطائی علیه الرحمه به لشکرشاه [اعلی )رسيد، بجي ته اتمام [ مصالح] صلح ، واینجا حديث عجب (۶) است که این داعی برآن حال مطلع بود وآن آنست: که عماد الدين ريحان با جماعت اتراك ( که) اندك مایه مخالفت الغ خان معظم درمزاج ا یشان مرکب بود، تدبیرکردند، که بت خات (۵) يك خطائی را چون برسرای اعلمی آید،در(۷) دهليزرا پرده بزیرتیغ آرند، تا چون آن خبرباشد و تمام الغ خانی رسد ایشان عزالدين بلبن را بزیرتیغ آرند واین صلح پيوسته نگردد، (تا) عمادالدين ريحان بسلامت بماند،والغ خان را بحضرت آمدن میسر نگردد (۸) چون این مزاج ماك قطب الدین حسن را معلوم شد،الغ (خان) خاص حاجب شرف الملك رشیدالدین(حنفی) را[ به نزديك ملك بت خان (۵) آيبك خطائی فرستاد، که تواب آنست: که با امداد بموضع خود ساکن باشد،وبدرسرپردة (۹) اعلی فرود( چون بنا) بدین (۱۰) اعلام بت خان از درسرای رفتن توقیف کرد(۱۱) تد بير|ماك عمادالدين ريحان بان (۱۲) ترکان مخالف راست نمی دهد، بابر؛ازآن حال علم حاصل شد ضرورت أعماد الدین را بحکم فر توان علمی ازامشهرته بطرف بدون روان کردند،روز سه شنبه هفتم ماه ذیا بعده سلطان السلاطين وملوك درنگاه اعلمی، برای اصلاح جانبه بین داعی دولت دی. باج دراجرا فرمان داد، تا جمله راعد [و به مدت داده آمد،(و دیگر) روز چهارشنبه الغ خان معظم با دیگر ملوك بخدمت درنگاه اعلی یوده دا،ودست بوس حاصل کردند، والحمدلله على ذااك.
(۱)مط: تخت اعلى (۲) مط: شود (۳) اصل: جدد (۴) مط: ازوکالت معزول(۵) مط: بنخان. راورتي واصل مرافند متن (۶) مط:عجيب(۷) مط: بدهلیز(۸) مط: نشود(۹)اصل: سرای برده (۱۰) مط: برین (۱۱) مط: درسرای نشتین توقف (۱۲) مط: با آن
(۶۹) طبقه۲۲ ملوک شمسیه
ورایات اعلی مراجعت کردهخ والغ خان معظود و دراقامت رکاب همایون به روزچهارشنبه نهم ذی الحجه بحضرت دهلی بازآمده اند وافنون الطاف ربانی آن بود که درآن مدت ازآسمان باران رحمت نیامده بود ببرکت قدم الغ خان دررحمت (ربانی) کشاده شد(۱) وبارانیکه به سبب حیات نبات و نامیات (و) خلق وحیوانیات بود برزمین آمد وجمله خلق (۲) مندم مبارک اورا برجهانیان به فال (۳) گرفتند وبوصول موکب همایون اوهمگنان شاد(مان) ومستبشرشدند(۴) وحق تعالی را بدان موعبث جسیم شکرگفتند چون [سال] سنه ثلث وخمسین قتلغ خان را ایالت او فرمود(ند)وبدان (طرف)روان شد و درین وقت اقطاع بزرایج بعماد الدین ریحان رجوع شده بود(۷)
وچون دولت الغ خان (۸) معظم شعله انوارباظهاررسانید وباغ رضا(۹) نضارت گرفت ومفتاح فضل ربابی درهای بسته (۱۰) گوشه ماندگان را برکشاد(۱۱) یکی ازان جمله داعی دولت خواه سلطانی و (دولتخواه جلادت) الغ خان (۱۲)منهاج سراج جوزجانی (۱۳) بود که بدست طعن و خصمان و تعدی ظلم خسیسان (۱۴) درزاویه عزل ومحن وگوشه شدت و شماتت مانده (بود) به تربیت وعاطفت الغ خان (۱۵) که به رای اعلی اعلاه الله عرضه داشت تا روزیکشنبه هفتم ماه ربیع الاول سنه ثلاث وخمسین وستمایه کرت سیوم فضا مالک و مسند حکومت بدین (۱۶) داعی مخلص دعاء و ناشرثنا مفوش گشت وعنایت ان الذی فرض علیک القران لرادک الی معاذ (۱۷) در ظاهر شد ملک تعالی سلطنت ناصری و مکنت الغ خانی آسمانی درجهانیانی باقی و(پاینده) دارد بمحمد واله اجمعین.
چون قلغ خان به بوده منوعه گشت مدتی برآمد حوادث ایام
(۱)مط:بکشاد(۲) مط:وخلق جمله(۳)اصل تفاول (۴)مط: گشتند(۵) اصل:خمس و ثلثین (۶) مط: بران (۷)مط: درآن وقت ایالت بهرایج مفوض به عماالدین ریحان شده بود(۸) اصل: لوخان (۹) مط: (۱۰) مط:اسیمنه (۱۱) مط: بکشاد (۱۲) اصل: الوخان (۱۳) اصل: جوزجانی (۱۴) دشمنان (۱۵)اصل: الوشافی (۱۶) مط:برین (۱۷) قرآن القصص
ملوک شمسیه طبقه۲۲ (۷۰)
باعث آن شد،که مخالفتی ظاهر گردد وازحضرت چند گرت فرمانها نافذشت درآن باب اهمالی رفت،وعمادالدين ريحان دراشتغال (۱) نوارفتن (۲) جد می نمود، تامگربمكروحيل (۳) آفتاب دولت الغ خانی بکاه گلی تدبیرفاسد خود اندیش (۴) کند،وماه رایت (۵) عزت خاقانی را بداغ (۶) تلبيس خود درطی آرد(۷) فام اعنا یت الاز أيه،غاية الابدية دافع (۸) آن شر می بود، تا ملک تاج الدین سنجر ماه پیشا نی دام اقباله که درقید وحدس ملك قتلغ خان مانده بود،وازحضرت ایالت بهرایج حواله اوشده (۹) و بدین سبب دربند افتاده بود، بحیل مردانه خود را از اودهو [از] دست متدیان خلاص داد و درکشتی ازآب سرو (۱۰) عبره کرد،و باندك سوار(ی) بطرف بهرایج رفت.
و تقدیرآفریدگارچنان بود،که دولت تركان قاهرطالع شد ومذهب هندوان،به تحت الثرای، قهوری فرورفت،وعمادالدين ریحان از پیش منهزم گشت واسيرشد،وآفتاب حیات او بغروب ممات فرو شد و [به] سبب فوت او کارقتلغ خان فتورپذيرفت ،وحادثه آن (۱۱) در بهرایج دررجب سنة ثلاث و خمسين وستمائه بود، چون آن فتنها درهندوستان قايم شد، و بعضی از امراء سرازربقه [ خدمت ] درگاه اعلی بکشیدند،ضرورت دفع آن فتنه و تسکین (دولت) قاهرة ناصری رايات اعلی روز پنجشنبه ساخ ماه شوال سنة ثلاث و خم دین [وستمائه ] درعزيمت هندوستان ازحضرت [دهلی) حرکت فرمود.
چون به تلپت (۱۲) سرادق اعلی نصب شد،لشکرسوالك را که اقطاع (۱۳)) لخ خان (۱۴) معظم بود، بسبب مصالح استعداد لشکری توقف افتاد [۱۵) ملكا لخ خان (۱۴) معظم وخاقان اعلی خلمد(ت) دولته (۱۶) ازمقام تلپت بطرف هانسی نهضت فرمود،روزیکشنبه هفدهم ماه ذی القعده
(۱) مط:اشتغال (۲) اصل:رفتن،(۳) اصل: بجبال حيل - (۴) مط: اندیش،ولی همان اندازش که حاصل مصدراندودن است صوب است(۵) مط: ومهتاب عزت(۶) مط: بزراع (۷) مط:آورد (۸) أصل: دفع (۹) مط: بدومفوض گشته وبدين (۱۰) دریکی ازنسخ مأخذ ما: سره راورتی می نویسد، که سربه سرجوهم تبدیل شده، وهرایچ برکنارغربی آن واقع است(۱۱) مط: او (۱۲) اصل: تليت ،ولی تليت با تليت درسیزده بلی جنوب شرقی دهلی است(۱۳) مط: اقطاعات (۱۴) اصل، الوخانی،(۱۵) مط: توفقی افتاده بود(۱۶) مط:سلطنته،
ملوک شمسیه طبقه۲۲ (۷۱)
سنة ثلاث وخمسين و[ستمائه ]چون بخطة هانسی رسید،برسبیل تعجيل هرچه تمام ترفرمان داد، تا جمله تشکرهاء سوالك برهانسی و سرستی وجدید و برواله (۱) واطراف آن بلاد، درمدت چهار(ده) (۲) روزجمع شدند، باستعداد وآلت وعدت واهبت (۳) تمام. وای کوه آهن در وقت سکون و دریا پر جوش به هنگام حرکت بود (ند) سيوم ذی الحجه بحضرت دهلی وصولش بود (۴) و هژده روز درحضرت بجهة زیا دت استعداد و جمع فرمودن [با] لشکرمیوات کوهپايه مقام فرموده، نوزدهم ماه ذی الحجه بالشكروسلاح آراسته، وصفهای مبارزت پیراسدته (۵) متوجه لشکر(گاه)اعلی شد، درماه محرم باطراف او ده رسیدند، قتلغ خان وامر اینکه منابع او بودند،اگرچه همه بندگان درگاه اعلمی بودند اما چو ن به سبب [حوادث وموانع ضروری ایام، غباری برچهره دولت ایشان نشسته بود، ازاو ده برلب آب سدرو(۶) عبره کردند، واز پیش را يات اعلى عطف نمودند ، به حکم فرمان اعلی ، درماه محرم سنه اربع وخمسين وستمائه الغ خان (۷) مهظم بالشكر [ھا، بسیار ایشان را تعاقب نمود،چون تفر قه برایشان راه یافت،وجنگل های هندوستان تشن (۸) ومضايق لورها (۹) والتها في اشجاربسیار(۱۰) الغ خان معظم ایشان را درنیافت،و تا نزديك بهی کور(۱۱) و سرحد های.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) اصل:جنديرواله، ولی درمط وراورتی مانند متن و همین هم صحیح است، چه جیند پیشترمذکورافتاد،اما برواله بقرارعنه ب ط آئین اکبری (ج ۲ س ۲۸) درسرکارحصارفیروزه صوبة دهلی درقطارهانسی وغیره واقع بود، که بقول راورتی دراتلس هند بطول ۷۰ درجه و ۵۹ دقيقه وعرض ۲۹ درجه و ۲۲ دقیقه افتاده و فاصله آن ازحصارفیروزه ۱۹ میلست بطری شمال.(۲) را ورني : ۱۴ (۳) اهبت: بضم اول بمعنی عدت و تیاری سفراست (المنجد ) در نسخه اصل رهبت نوشته شده که در پنجا معنی آن موافق نمی افتد (۴) مط: بحضرت دهلی وصو اش بود سیوم ذی الحجه وهو ده روز (۵) مط: وصفها بمبار زان پیراسته ، (۶) اصل: سرودکه شرح آن گذشت (۷) اصل: الوخان (۸) مط: د متن گشتن، درحاشیه شکستن، تسکین و سکن ولی همه این ضبط ها غلط و گشن اصل بمعنی انبوه وغلوصحیح است(۹) مط: بورها- ولی لورها صحیح است که شرح آن درحواشی گذ شته گذشت(۱۰) اصل: وا شعاب اشجارها بسیار.مط: والتفات اشجاربسیار،که ازبین دو گونه ضبط ،اصح آن ( التفاف اشجاربسیار) برآورده شد.(۱۱) كذا في الاصل ،مط: بشن پور، راورتی: بدی کوت، که درنسخ خطی وی بصورمختلف: بتی کور، نهی کور، يثي کهور، پتی کور، بسی کو، سهی کور، ضبط شده که با وسایل موجوده صحت یکی ازبن صورمعلوم نشده.
(۷۲) طبقه۲۲ ملوک شمسیه
نرغت بکشید درجمله آن مواست و رانگان نهب فرمود و باغنایم بسیار بخدمت درگاه اعلی بازآمد سالما و غائما وچون از ارده الغ خان معظم بالشکر(ها) از أب سرو عبره کرد رایات اعلی بجانب حضرت مرجعت فرمود چون ازتعاقب آن امرا روی بدرگاه اعلی آوردـ(؟) خدمت سرپرده سلطنت را بحد کسمندی(۴) ماه ربیع الاخرسنه اربع بدارالمک جلال رسیدند (۵)
چون قلغ خان (سله الله) درهندوستان مجال متام نیافت درمیان مواش (۶) بطرف سمورآمد و درآن جبال تحصن (۷) ساخت وهمگنان اوراخدمت می کردند که ملتی بس بزرگ بود واز(۸) اکابربندگان حسرت و ملوک ترک بود وبرهمگنان حقوق ثابت داشت هرکجا که میرسد بجهت حقوق ماتندم اوو نظربعواقب اموراو(را)عزیز داشت می نمودند چون بجبال سنتور تحصن داشت (۹) رانه ریبال هندو(۱۰) که در میان هندوان مهمتری داشت وعادت آن جماعت محافظت ملنجیان بودی او را خدمت کرداند]
چون (آن) خبربسمع اعلی رسید رایات اعلی دراوایل ربیع الاول سنه خمس وخمسین و ستمایه برعزیمت سنتورنهضت فرمود الغ خان(۱۱) معظم با حشماء خاص و ملون حسرت دران جبال جد و جهد وافرنمود وغزوها بسنت واجب داشت و درمسایل جبال و شعاب راسیات در(۱۲) شخهاء کوه (آن) شسبرد نمود که چشم عدل [داران] حیران
(۱) مط:نهاد (۲) اصل: کمندی ولی کمندی صحیح نیست و شهرکیست درضلع لکهنور پنج میلی شمال شرقی ملیح آباد که دارای مساجد قدیم و مقبره بنام گنج شهیدان است و گویند که درجنگها باهنود کشته شده اند اهودیوالا ۲ /۷۴ /:۳) مط: ربیع الاول که دریکی از نسخ الاخرهم آمده ومدتی نیز ۱۶ ربیع الاول اورده (۴) راورتی: چهارم ماه ربیع الاخر(۵) مط: وسول بود(۶) مط:مسات (۷) مط: تحصین (۸) اصل: بود اورا اکابربندگان (۹) مط: کرد(۱۰) کدافی الاصل مط: رانه دیبال هندی راورتی رانه ربنال بلربنالعه ود گوید که دریک نسخه ریبال و دردیگرنسخه ها دیبال و دربرخی هم رنپال آمده که نام همدیست وصورت آنرا صحیح است (۱۱) اصل: الوخان (۱۲)
ملوک شمسیه طبقه۲۲ (۷۳)
ماند،تابحصار(وخطه) ساموربرفت،که منتصرف این (۱) رای بزرگست، وجمله را نگان اطراف اورا بزرگ داشت [و خدمت کنند (۲)
(و) اوازپیش لشکرالغ خانی فرارکرد،وبازارگاه شهرسامورتمام بدست لشکراسلام نهب شد،وبندگان الغ خان برآن موضع که هرگزلشکراسلام درهيچ عهدی بدان موضع نه رسیده بودند استيلا يافتند (۳) و به فيض (و) فضل آفریدگارجل وعلى (و) تایید نصرت ربانی با غنایم بسیاربحضرت (اعلمی و دارا نملك جلال درظل رايات] همایون سلطنت بیست و پنجم ماه ربيع الاخرسنة خمس وخمسين وستمائه وصول یافت (۴)[و] چون را یات اعلی حضرت بازآمد، ملك قتلغ خان ازکوه سنتور(۵) بیرون آمد، وملك [ بلبن از ولایت سند بحوالی آب بیاه آمده بود،هردملك بزرگی قتلغ خان و کشلوخان بلبن بهم پیوستند،وروى بطرف سامانه و کهرام نهادند، وبولايت تعلق کردن گرفت.وچون خبر (آن) جمعیت و جرأت بسمع اعلی رسیدملك الغخان معظم خلدت ملكه(۶) وملك كشلی خان امیرصاحب) را با ملوك حضرت وحشمها نامزد:فع آن فتنه فرمودند،روزپنجشبه پانزدهم ماه جمادی الاولی منه خمس وخمسين وست مائه، الغ خان معظم از دهلی حرکت فرمود،و برسبيل تعجيل، تا درحدود کیتھل براند [و ملك بلبن ] وملك قتلغ خان درآن اطراف بودند چون بهم نزديك شدند،همه برادران وهمه(۷) ياران يكديگر دوحشم ازيك دولت، دوفوج از يك حضرت، دو لشکراز يك خانه، دوجوف ازيك بطانه (۸) هرگزحال ازين بوالعجب ترنتواند بود،همه باهم ازيك كيسه وهم نمك بريك كاسه،شیطان ملعون، درمیان ایشان چنين تفرقه ظاهرکرد،جماعت د يومردم ، برای غرض نفسانی و ترهات (۹) شیطانی [ مخالفت ] درمیان می انداختند،وعليهم فتنه می افراختند،وازبرای رونق کارخودمیان [آن] برادران [ يا نه] کار [ی] دیگرمی ساختند.
(۱) مط:که بتصرف آن(۲).مط: كند،(۳) مط: نهب شد برمواضع استيلا یافتند بندكان الع خانی که هرگزلشکراسلام درهیچ عهدی برآن نرسیده بود و به فیض (۴) مط: بود (۵) كذا في الاصل وراورتی،مط:کوه سلدود (۶) مط: سلطنته، (۷) مط: وجمله (۸) اصل: دوجوق از يك سلطانه. ولی بطانه متن بمعنى آستراست (نصاب) (۹) مط: نزفات.
(۷۴) طبقه۲۲ ملوک شمسیه
الغ خان(۱) معظم بحكم تدبيرمصائب(۲) [خود] حشم خاص رابا [ حشم] ملك شیرخان،که برادرو پسرعم او بود،ازحشم قلب سلطا ني جدا می کرد(۳) وملك كشلی خان امیرحاجب را که برادرصلبی او بود، با ملوك درماه حشم قلب و پلان جدا می کرد(۳) چنانچه دو صف لشکر، ودوم اطيين شگرف می نمود، وهردو لشکر درحوالی سامانه و کیت هل به نزد يك هم دیگررسیده وهمگنان منتظرمصاف شده (۴) که بوالفضولان (۵) دستاربند،ازحضرت دهلی بخدمت ملك بلبن،و(ملك) قتلغ خان مکتوبات درقلم آوردند،واین دعا نمودند،که دروازها ی شهربدست ما نیست، شمار بطرف شورباید آمد، که شهرازحشم خالی است(۶) وشما بندگان درگاه اعلي،وبیگانگی درمیان نی،چون بجانب شهر(۷) آمده شود، و بیخدمت تخت سلطان (۸) اعلی پیوسته آيد،الغ خان) با آن لشکر (۹) بيرون بماند، و کارها بمراد [ما] گردد ، [و] آنچه عرض( داشت ) [است] جمله تقدرپذيرد،وبحصول پیوندد، وجماعتی از مخاصان حضرت سلطانی وهواخواهان (۱۰)( خدمت )الغ خانی (۱۱) رااین اندیشه مخالفت چون معلوم شد، برسبیل تعجيل بخدمت الغ خان عرضه داشت درقلم آوردند،وازحضرت الغ خانی عرضه داشت، بحضرت تخت رسید، تا مخالفان را ازشهراخراج کند،و تمامت آن قصه (۱۲) درمیان [ذکر دولت ساسانی ناصری(اعلاه الله شانه ) بن تمیرپیوسته است.
وکیفیت آنکه،آن نامه) چه کسان درقلم آوردند،حق تعالی،ازایشان درگذراندوازنفاق شان توبه دهد (۱۴) و دراثنای این حالت که هردولشکربه هم رسیدند (۱۴) شخصی فلان نام که اورا پدرفلان گفتندي،ازطرف ملك بلجن کشلوخان به جاسوسی بیامد،وخود راچنان نمود،که بخدمت [الغ خانی آمده است،وازطرف ملوك ومرائی که در[ضد] خدمت مدت بلبن بودند،تقریرکرد(۱۵) که همگنان خده تا لغ خان راخواهانند،واگرخط امان ودست را بدنی وعیدی بود، ومرا که بخدمت.
(۱) اصل:الوخان (۲) مط:صواب(۳)ط:میفرمود(۴) مط: شدند (۵) اصل: بوالفضول آن (۶) مط: خالی است.ازحشم (۷) مط:چون بدین جانب آمده شود،(۸) مط: سلطنت (۹) مط: حم (۱۰) اصل:هواخواه (۱۱) اصل: الوخانی (۱۲) مط: ابن قصه (۱۳) مط: دهاد (۱۴) مط: پدم نزدیك شده است (۱۵) این کلمه را دراصل کرم خورده،
ملوک شمسیه طبقه۲۲ (۷۵)
آمده ام، نانی واقطاعی می شود،جمله ملوك وأمراء[ماك بلبن را بخدمت آرم، درساك د یگربنده گان منساك (۱) گردانم.
ازحضرت الغ خانی(۱۱) چون مزاج آن شخص درسرمعلوم شده بود،فرمان داد: تا جمله لشکر(ها) را بروی عرض کردند(۲) چنانچه تمامت لشکر(۳) راباآلت وعدت واستعداد و پیلان، با برگرم توان، درنظرآورد، پس مكتوبی بوجه سردر قدم فرمان آمدوبه نزديك امرا وملوك ملك بلبن،که مکتوبات شما درنظرآمد (و) آنچه مقصود بود به وقوف پیوست،شك نیست [که]اگر چه مطاوعت بخدمت پیوسته شود، جمله را اقطاع ونان فراخورهريك بلکه زیادت ازآن فرموده آيد،واگرچه برخلاف آن باشد،هم دراین دوروزجهانیان را معلوم ونه برهن گردد که کارهای هريك ازخم تیغ ابدا رونان آتن بار یكجا رسد (۴) و درگردان به بند کمند مقدرت(۵) بنده ته، پای علم ورايات اعلی چگونه برند؟
چون [آن مکتوبات (۹) برين وجه، شید باسم، ونیش بانوش و لطف وعنف مختلط درقلم آمد،وآن شخص بازگشت و بخدمت ملك بلبن عصمه الله،بازگشت ومکتوبات بازنمود(۷)عاقلان را مزاج معلوم باشد (۸) که حال مخالفت میان امراء و ملوك بكجا رسد (۹) دراین میان مکتوبات شهر برتمدید و ملك بلبن با ملك قتلغ خان روی بدن رت نهادند،وبی مراد مراجعت نمودند،بعداز دوروزعزيمت ايشان الغخان (۱۰) معظم را روشن گشت (۱۱) من قسم خاطرشد(۱۲) تا حال ( به ) حضرت و تخت سلطنت چگونه باشد تا ازشهربعدازظهورآن (۱۴) حال عجب،مکتوبی (۱۴) بخدمت الغ خان(۱۰) ربدید که سالم وغانم درعصمت آفریدار،وحفظ وحياطت (۱۵) ربانی روز دوشنبه دهم ماه جمادی الاخری(۱۶) سنة خمس وخمسين
(۱) مط:مرتب،(۲) مط: عرضه دارند (۳) مط: تمام حشمها را با (۴) مط: يك جارسد (۵) مط: به بند کمند تقدیر(۶) اصل: مكتوب (۷) اصل: بلین پیوست عصمه الله وملوك آنچه گفتند بازنمود( ۸) مط: شد (۹) مط: وملوك ماهوربكجارسد:(۱۰) اصل: الوخان (۱۱) مط: معظم را معلوم شد، (۱۲) :مل: گشت (۱۳/ مط:این .(۱۴) مط: مکتوبات (۱۵) حیاطت، بمعنی حفظ ونگهدارریاست ( المند) (۱۶) اصل:جمادی الاول، راووتی: دوشنبه ۱۰جمادی الاخری ۶۵۳ه چون بتاريخ ۱۵ جمادی الاولی ۶۵۵ه) طورکه درمتن سابق گذشت، الغ خان از دهلی حرکت کرده بود بنابرآن دراینجا باید جمادی الاخری سال (۶۵۵ه) باشد،و(۶۵۳) داونتي هوصريح است.
(۷۶) طبقه۲۲ ملوک شمسیه
وستمائه،بحضرت رسيد،مدت هفت ماه موکب اعلی، درشهر بود،و(۱) در اوایل ذی الحجه سنه (خمس)وخمسين لشکر کفارمغل بطرف زمین سند برسيد، وسرآن ملا عين ساری نوئین (۲) بود، وملك بلبن چون شحنة آن جماعت آورده بود بضرورت نزديك ايشان رفت،ولشکرها حصارملتان فرود گرفتند(۳)
چون آن خبربحضرت اعلی رسید،خاقان معظم الغخان اعظم [ بر ارای اعلی عرضه (۴) داشت کرد، که صواب آن باشد، که رایات همايون [سلطنت] حفت با لنصروالظفر، ازحضرت اعلی حرکت کند، سال سنه سته وخمسين وستمائه نوشته بود، و رايات اعلى، دوم روز.[ماه] محرم سنه ست، بطالعهد بيرون رفت،ودرظاهر دهلی سرا پرده جلال نصب شد و درحال به استصواب الغ خان معظم (۵) باطراف ممالك (و) [ بجانب اکابرملوك و خانان ولايات وسرحدها فرمان اصداریافت،تا جمله با استعداد تمام روى بخدمت درنگاه [جهان پناه] نهند وروزعاشورا درسراپرده سلطنت که همواره بنصرتوفيروزی نصب باد واطناب (۶) دولتش به مامیرثبات منوط! این داعی را بحکم فرمان عقد تذکیری( بود) مقصوربرتحريص جهاد و ثواب غزوات،وجد نمودن درمحافظت مراتب اسلام ،وخدمت درماه اعلي بامتثال اوامراولوالامر(ی) زاده الله( تعالی ) نفاذ آ.
( اول) الغ خان (۷) معظم بالشكرآراسته وحشم بسیارموافقت درنگاه (۸) هما يون سلطنت بیرون آمد، و جمله ملوك موافقت نمودند،وحشم ها جمع شد [ند] چون خبراین (۹) جمعیت به لشکر( گاه) ملاعين مغل رسید،ازسرحدها که تاخته بودند، پیشترنیامدند وجرأت نه نمودند،وصواب آن بود(۱۰) که مدت چهارماه با زیادت،در( ظاهر) شهر[ها] جمع بودند،و بهرطرف ازاطراف
(۱) مط: تا دراوایل (۲) راورتی گوید که این نام سالی نوئين هم ضبط شده که لام آن به (ر) ابدال شده است(۳) کذا در اصل،درمط: ونسخ راورتی چنین است: وکنگرهای حصارملتان فرورفتند ولی این عبارت به تکلیف راست می آید،و اگررای رفتند رامضموم بخوانیم - با ید نما و چپاول مغول را افاده کند،ولی عبارت متن که ازاصل منقول افتاده،پاکیزه و واضح الدلاله است.(۴) مط:عرضداشت کرد(۵) مطاعظم ، (۶) اطناب:جمع طنب بضمتين است،کهرپسمان درازی باشد برای بستن سرادق خانه (المنجد) (۷) اصل:الوخان،(۸) مط:رکاب همايون (۹) مط: آن (۱۰) مط: وثواب آن نمود.
ملوک شمسیه طبقه۲۲ (۷۷)
(غزومواسات) سوارمی تاخت (۱) تا چون خبرمراجعت ملاعين [به] رسيد،( ودل ازفتنه آن جماعت فارغ گشت) جماعت (۲) منهیان بسمع اشرف الغخانی (۳) رسانیدند،که مگرارسلان خان سنجر زاوده، وقدج (۴ ) خان مسعودخانی ( بسبب) آنچه درآمدن به لشکرماه اعلى) توقيفی کرده بودند(۵) هراس خورده اند،واندیشه تمردی درمزاج ایشان می گردد،والغ خان (۹) (مدظم) بخدمت درنگاه (۷) اعلی،عرضه داشت که پیش ازآنچه آن جماعت پروبالی گیرند و درهوای تمرد، بواسطه خوف خود پرواز[ی] کنند صواب آن باشد که فرصت داده نشود وان نایره را بزودی اطفا فرموده آید.
بحکم رای صواب (۸) الغ خانی اگر چه هنگام گرما بود،ولشکراسلام بواسطه آمدن ملاعين ومحافظت سرحدها زحمت دیده بود[ند فاما چون مصلحت درحرکت بود،رايات اعلى بطرف ھندوستان روزشنبه ششم ماه جمادی الا خری سنه ست وخمسين وستمائه،نهضت فرمود،وکوپ برکوچ تا حدکره وما نكپوربرفت، الغ خان معظم درمالش فسدة هندوان، وتدريك را نشان چندان جهد نمود (۹) که دروهم نيايد،چون درآن دیار(۱۰) ره بید،ارسلان خا ن وقلج خان تفرقه شدند، بضرورت خیل واتباع (۱۱) را درمیان موانات فرستادند، ومعتمدان بخدمت الغ خان معظم ارسال کردند تا درپیش تخت ( اعلی) عرضه دا شت ضرورت تفرقه ايشان بازنماید،والتماس کند،تارایت (۱۲) اعلی حضرت مراجعت فرماید، برآن قرار: که چون بحضرت جلال را یات سلطنت را وصول باشد،ارسلان خان، وقلج خان، به دو بخدمت در گاه جهان پناه پیوندند (۱۳)
(و)الغ خان معظم، چون آن (۱۴) عرضه داشت بكرد،رایات اعلی
(۱)مط:میرفت(۲) ميل:جماهی(۳) اصلي: الوخانی (۴) مط: قتلغ خان که دربعضی نسخ خطی فلج خان وقلیچ خان هم آمده،راورتی هم هردو صورت را ضبط کرده وگوبده: که دريك نسخت باستانی تر، نتلع خان مسعود چانی هم آمده، که پسرملك علاءالدین جانی شهزاده ترکستان است،وهمان قتل خان نیست، که ما درساطان ناصرالدين درحباله اش بود،(۵) مط: توقيعی کرده اند،هراس خوردند(۶) اصل: الوخان(۷)مط: يارگا.(۸) مط: صایب (۹) مط جد فرمود(۱۰) مط: بدان د یار (۱۱) مط: اتباعی را(۱۲) مط: رايات،(۱۳) مط: پیوندد (۱۴) این
(۷۸) طبقه۲۲ ملوک شمسیه
بحضرت بازگشت،دوشنبه دوم ماه رمضان سنه ست، بدارالملك جلال وصول بود، بیست وهفتم شوال سنه ست وخمسين وستماژه،ارسلان خان وقدج خان بخد مت درگاه پیوستند،با (۱) چندان مخالفت وتفرقه ولايات، که از ایشان دروجود آمده، الغ خان معظم تربیت و نواخت واهتمام، وحسن عهد و تیمار داشت، در باب ایشان چندان مبذول داشت از غایت کرم و نهايت حليم و تربيت ملكانه ، وعنایت خسروانه که بنان و بیان از تحریرو تقریر آن عاجزآید،حق تعالی اورا درعصمت خود باقی داراد بمحمدوآله (۲)
و بعد ازمدت دوماه ملك (۳) لکھنوتی به قلج خان (۴) وبلاد کره به ارسلان خان بحسن تربيت الغ خان معظم حواله شد، چون سال سنه سبع وخم معين وستما ئه نوشد، رايات اعلى سیزدهم ماه محرم سنه سبع،ازحضرت نهضت فرمود،وسرا پردة جلال درظاهردهلی نصب شد،الغ خان اعظم خلدت دوته درحق شيرخان که پسرعم او بود، تربیت واجب داشت،و پیش مند اعلی عرضه داشت کرد، تا تمامت ولا يت بهیانه (۵) و کول و جلی سر(۶) و محروسه کا لیورحوا له او شد [و] آن تفويض یکشنبه و بیست ویکم ماه صفرسنة سبع وخمسين وستمائه بود،چون آن سال (۷) بواسطه آنچه (۸) دل نگرانی بحمد الله (كه) نبود،رایات اعلی را زیا دت نهضت نشد. روزچهارشنبه چهارم ماه جمادی ا لاخرى سنه سبع وخمسين وستمائه از بلاد لکهنوتی خزانه ومال وظرایف بسیار، با دوزنجیرپل بد راه جلال رسید،الغ خان (۹) معظم درآن باب [بحكم حسن اهتمام (و) تربیت فرمود، ومقطع لكهنوتی عزیزالدین بلبن بوزبگی (۱۰) راکه فرستنده آن مال و پیل بود،از حضرت اعلی مثال اقطاع دادند، وآن بلاد بروی مقرر داشت (۱۱) و بجهت او تشریفات ارسال کرد.
چون سال سنة ثمان وخمسين وستمائه نوشد، وما ه صفر درآمد،الغ خان معظم راعز يمت نهب کوهپايه اطراف حضرت مصمم گشت.
(۱) اصل:تا (۲) مط: بمحمد صلى الله عليه وآله وسلم اجمعین
(۳) مط:ممالك (۴) مط: درمتن قتلغ خان، درحاشیه بتوان نسخ خطی : قلبج خان با قلج خان (۵) اصل: بهتا نه (۶) اصل جتيسر،(۷) مط: وباقی آن سال،(۸) مط: آنکه (۹) اصل: الو خان (۱۰) مط: اوزبکی که دربعضی نسخ خطبی اوربکی و لوزنکی هم آمده (۱۱) مط: داشتند
ملوک شمسیه طبقه۲۲ (۷۹)
که دراین کوه پایه جماعت فسده بودند، که مدام قطع طريق ونهب اموال مسلمانان، و تفرقه رعایا [ذمی] و تاراج ديهاء حوالی هریانه وسوالك و بهانه ازلوازم فساد ایشان بود،وپیش ازاین تاریخ بسه سال گلهای شترازجمله خدم (و) مخصوصان درگاه الغ خافي عزنصرثم ازحوالی ولایت هانسی برده بودند، وسر[آن] مفسدان،شخصی ملکا (۱) نام هندوئی متمردی (بود) تبری چون دیوستدهنده.(۲) وعفریت مارزده (۳) گلهای شتر(و نفرها برده بودند،ودراین میان جمله کوهپایه تاحوالی رن تنبهور(۴) درمیان هندوان تفرقه گردند(۵) (و ) درچنان وقتی که آن تفرقهدا کردند،وآن نفرهاءشتر[ ان] برد ندهنگام لشکر(ی) بود،واهل دشگرومبارزان حشم الغ خان(۶) معظم ، به نقل اثقال لشکری محتاج ( بودند) چون آن مفسد این حرکت کرد(۷) بردل مبارك الغخان معظم ،وسائرملوك وامراومبارزان حشم (اسلام ) نصرهم الله حمل تمام آمد، فاما تندارك آن فساد،بواسطه دل نگرانی و دفع لشکرمغل که بسرحد بلاد اسلام،چنانچه ولایت سعد بندولوهور،وطرف آب بیاه (می) تاختند،ممکن نبود،تادر[ین) وقت رسل خراسان ازطرف عراق ازهلاؤ(۸) مغل که پسرتولی (۹) ( بن) چنگیزخان بود، نزديك حضرت رسیدند (۱۰) فرمان شد، تا آن جماعت رسل را درمنزل باروته (۱۱) وحوالی آن توقف فرمودند والغ خان معظم باملوك ديگرودشمهای حضرت،لشکرها وملوك ناگاه عزیمت کوهپایه کرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) دریکی ازنسخ مط: ملك (۲) ازمصدرستبهيدن بمعنی نا فرمان وستیزنده وسرکش و فریاد زننده است (برهان ) (۳) كذا في الأصل، مط: وعفربن مارد،آن گلهای (۴)مط:ر نتپور،(۵) مط: کرد.(۶) أصل: الوخان (۷) مط: آن متمردان حرکت بکردند(۸) مط:عراق نزديك هلا کو مغل.(۹) اصل، توشی،راورتی: هلاوبن تولی(۱۰) مط:رسیده بودند،(۱۱) مط: منازل ماروته راورتی: منازل بارونه می گوید: که درهشت نسخه با نضمام سه نسخه قدیم باروته آمده، و دربرخی هم با رونه و دریکی بارویه آورده اند، و درحاشیه مط: نارویه، بارو ته، بارونه است: درپرکنه پرواله جائی بنام مراته،وموقع دیگری باسم ماروت براه مستقیم اچه ودهلی واقع است، که نمیتوان مقصد مؤلف درپنجا باشد، بنابران بروته یا باروته باید همین سرای باروته باشد،بدوکروهی جنوب شرقی جگدیس پوربراه دهلی و سنی پت،که بیست میل طرف جنوب غربی پایتخت واقعیست.
(۸۰) طبقه۲۲ ملوک شمسیه
روز دوشنبه چهارم ماه صفرسنة ثمان،رايات منصور،خود را( به) طرف کوهپایه کشید، باول کشش قریب پنجاه کروہ منزل کرد،وزانگاه برمتمردان کوهپایه بزد، هرچه برشخها وکوهها ومضايق درهای عمیق ولورهای شگرف (۱) بودند) جمله را بدست آوردند) بزیرشمشیر(۲) اهل اسلام گذرانيد(ند) ومدت بیست روز دراطراف کوهپایه بهرطرف حرکت می نمود،ومواضع سکونت ودیها ی آن گوهیان بر (۳) سرکوطاء بلند بود،وعمارتهای ایشان همه بر شخهای سنگی، چنانچه گوئی ازرفعت با ستارگان همسر، و با آسمان هممانند، بندرمان الغ خان (۴) معظم تمامت (۵) آن موضع را که در حصانت ازسدسکندرحکایت استحکام (۶) گفتی، گرفته و نهب [کرده] شد وخلق آن موضع که هنود (۷) دراق و قطاع طر یق (۸) بودند، جمله بزيرتيغ آمدند،وبه حکم فرمان الغ خان دام نافذ، درمیان لشکر وغزات آن بود: که هرکه سری بیارد، يك تنگه نقره، وهرکه مرد زنده بیارد،دوتنگه[ نقره] ازخزانه دارخاص بستاند.
انصارحق بحكم آن فرمان به مه بلندی ومضايق لورهاء (۹) عميق دررفتند،وسرو برده بدست آوردند،خصوصأ جماعت افغانان که هريك ازایشان گوئی زنده فیلی است با دوغوغا( و) برکتف نهاده(۱۰) ویا برجی است برباره برای هیبت درفرازاو بیرق کشادہ مبلغ ایشان که درخدمت رکاب (الغ خانی) مرتب بود، بقدرسه هزارسوارو پیاده مردانه ودلير وجانباز، که هريك از ايشان صدهندورا درکوه و جنگل چنگل (۱۱) بنگرفتی،و ديورا درشب تاريك بتگ)عاجزآوردی في الجمله جماعت ملوك وامراواتراك وتاجیکان (۱۲) جلادتی نمودند، که براین ایام، ذکرآن مخلد ماند، و درین مدت که رامت اسلام در دارهند افراشته شده است، به هیچ وقت لشکراسلام بدان موضع دررسید هبود،ونهب نکرده، حق تعالی الخ خان معظم را بدولت سلطان
(۱) مط: برشخهای کوه و مضايق بوره های عمیق و دره های شگرف بودند، ولورهای متن اصح است که شرح آن گذ شت،(۲) مط: تيغ (۳) اصل: وسر(۴) اصل: الوخان (۵) اصل: تمامت معظم آن (۶) مط: احکام (۷) مط: رنود (۸) مط: طريقات (۹) مط: بورهای ۱۰) برای شرح کلمه غرغاو به آخر کتاب رجوع شود(ر: ۱۸) (۱۱) مط: چنگال (۱۲) مط: و ترك تازیکان.
ملوک شمسیه طبقه۲۲ (۸۱)
سلاطین ناصرالدنيا والدين، مسلم ومیسرگردانيد،آن هندوی متمرد، که آن نفرها و شتران (۱) برده بود، با پسر[ان] واتباع بدبدت افتاد(۲) و تقدیرآسمانی ایشان را درقيد وأسير(ی) بندگان الغ خان درآورد وجمله متمردان (۳) مفسد،بقدردویست و پنجاه مرد ازمعارف آن طایفه درزنجیراسیرافتادند و صدوچهل و دو سراسپ به آخر(اعلی) رسید، وشست بدره تنگه، که عددآن سی هزارتنگه بود، ازرانغان موضع جبال ورایات بستد (۴) و بخزانة اعلی رسانید، درمدت بیست روز چند این کار بزرگی بقوت [و] شهامت وفرماند هیالخ خان دام عالیا برآمد، و چهارم ربيع الأول سنة ثمان وخمسين وستمائه، الغ خان معظم (خلدت دولته) [بدولت] به حضرت بازآمد،چترهمایون (سلطنت) وشاه جهان، چون آفتاب خسروان درسایه آن (۵) وجمله ملوك (حضرت) [وامرا]وصدور واکابرو معارف [و] اهل شهر بصحراء حوض رانی [حاضرآمد [ند ] (واز باغ حوض رانی صدها کشیدند، و بروجه استقبال و اعزاز رايات الغ خانی (۶) همه بقدم اخلاص بشتافتند، وسلطان السلاطين خلدالله سلطانه(۷) برحوض رانی (بر) مسنداعلی [و] تخت سلطنت بارداد، الغ خان معظم باملوك لشكر، وامراهمه تشریف الغ خانی (۸) پو شیده زمین بوس بارگاه اعلی دریافتند.
چنانچه گویی از الوان اطلس و کسون (۹) والبروز(۱۰) وشسبتری (۱۱) وعلمها ی زر کشیده و باولی (۱۲) وچرخ (۱۳) وبغلتاق
(۱) مط:که ازنفرما اشتر برده بود (۲) مط: آمد (۳) مط: مهتران (۴) مط: ورامان سنده بخزانه، (۵) مط: درسایه چتر (۶) اصل: آمدند و بند كان الو خانی همه بقد م،(۷) مط: سلطنته (۸) اصل: الوخا نی (۹) اکسون بر وزن انون نوعی از دیبایه سیاه ( برهان ) (۱۰) کذا في الأصل، درمط هم نزديك باين شكل طبع شده که البرون هم خوانده می شود، راورتی به ابریشم ترجمه کرده و نمی دانم که اصل آن چه بوده ؟ يوسایل موجوده بحل این کلمه موفق نشدم، درآعبن اکبری ج ۱، ص ۱۷۰ انبری نوعی از شال ابریشمی است، (۱۱) شستری اگر چه این کلمه درمط (شتری) آمده ولی غلط مصریحاست، و راورتی که آنرا به Brocade بعنی زربنت ترجمه کرده نیزبیجاست، چه شستری بضم اول نوعی ازببای نفیسی بود، منسوب بشهر شتر، باشتر که مخفف شو شتراس ، در نسخة أصل ششتر بد و شین منقوط هم خوانده می شود ، ولی در غیاث اللغة شتری همین مملة دوم آمده (۱۲) مط: بادی، ولی با ولی منسوب است به باول که شهری بود درهند ودرانجا چا هه ابریشمی خوب می با فتند، و آنرا با ولی می گفتند (غیاث، برهان) (۱۳) چرخ درپنجا بمعنی نوعی ازجامة ابریشمی با اطلسی است، که آن را اطلس جرمی نیزنامند.( غياث)
(۸۲) طبقه۲۲ ملوک شمسیه
(۱) آن (۲) صدرا چون هزارگلستان شگفته شده بود، وآن جمله اکابر و ملوك وامراو افراد پهلوانان و مبارزان لشکر پیش ازآن بیك روز درمنزل خود ازخزانه عاليه الغ خانی لازال مملوا من الأموال والغنايم اين تشریفات پوشیده بودند که همگنان مظفرومنصور، وسالم وغانم بدرگاه شتافتند و خورد (۳) و بزرگی دتبوس سلطانی (با هزاران نواخت و تربیت وه واعید) دریافتند،وخدای تعالی و تقدس را برآن نصرت شکرها هستند، وبعد از دوروز موکب همایون برعزيمت غزو (۴) از شهر، به حرای حوض رانمی بیرون خرامید، وفرمان شد تا پیلان کوه هینکل گر دون کفل دیودیدارباد رفتار که توی موكل (۵) اجل،و(خيلتا شان) ملك الموت بودند بجهت سیاست کفارحاضرکردند، وترکان خونخوار دریخ کردار شمشیرهای آبدارآتی شرار، ازنیام اقتدار درکشید ند، پس فرمان اعلى صادر شد، تا دست بسياست بردند، و بعضی را ازمفسدان درزیر ) پای پیلان (۶) انداختند، و سرهای هندوان را دردوماه خراس (۷) اجل دانه سنگ (۸) دست و پای آن کوه پیکر[ان ساختند،و(به) تیغ ترکان خو نريز، وجلادان جان ربای (۹) هردو از ان } هندوان چھارمی شدند، وبکارد کناسان(۱۰) که د يواززخم ایشان هراسان بود، صدواند مفسد را از سرتا پای پوست کشید ند، و ازدست سلاخان درکاسه سر خود، شربت مرگ چشیدند .
فرمان شد: تا جمله پوستھا پر گاه کردند،و برهردروازه شهربیا و پختند(۱۱) فی الجمله سیاستمی رفت، که هرگز صحرای حوض رانی وصحن میدان دروازه شهر دهلی مثل آن سیاست یاد نداشت و گوش هیچ مستمع حکایتی مانند این (۱۲) هیبت نشنیده بود واین چنین (۱۳) غزو
(۱) اصل: بغلترك،ولی بغلتاق نسخة مط به جت نزدیکتر بنظرمی آید، که نوعی از خفتان وزپوراست « فرهنگی نظام» برخی ازفرهنگ نويسان جامه بغله ند و کلاه و قبا هم نوشته اند(غیاث ) (۲) مط:این (۳) مط: خر د (۴) اصل: غزا، واز شهر(۵) مط: موکب(۶) مط: پیل (۷) خرای: به فتحه اول نوعی از آسیا که آنر آخر با گاو می گرداند ، وجوازبکه بدان روغن کنجد وغیره کشند(غیاث) (۸) مط: دانه سبك دست پای آن ولی، به تقریبوالتزام خرامی که پیش آمده و معنی آن نوعی ازآسیاست دربین عبارات باید عوض سبك سنگی محبح باشد، بنا برآن صورت متن اقرب بنهم واولی خواهد بود (۹) اصل: جابربای(۱۰) کتناس مجازا بهمنی جلاد و گردن زننده است (غیاث ) (۱۱) مط: درآويختند (۱۲) مط: آن (۱۴) مط: بود ازغزو وجهاد.
ملوک شمسیه طبقه۲۲ (۸۳)
[ی] وجهاد [ی] وغنیمتی(۱) واجتھاد [ی] بذر(۲) دولت[ و قوت ] الغ خانی (۳) برآمد،[ حق تعالی سلطان السلاطين، نا صرالدنيا والدین را درتخت سلطنت باقی داراد، ومسند عالی الغ خانی(۳) را بدوام و ثبات رآسته گرد ناد]
[چون کاری چنین برآمد ] الغ خان (۴) معظم پیش مسند (رای) اعلی درصحنه داشت، که رسل خراسان راصد و آب آن باشد،که بحضرت آورده شوند (۵) و دستبوس اعلی دریابند،چون فرمان شد،روزچهارشنبه هشتم ماه ربیع الاول (۶) سه نه ثمان وخمسين [ وسد ته ما ئه ] موكب همايون بکوشک سبزحرکت فرمود،والغ خان (۴) معظم را فرمان داد، تا ازاطراف وحوالی حضرت اعلمی، صاحب دیوان عرض ممالك قسمت مرد با سلاح کردند، بقدردو لك پیاده تمام [ با سلاح بحضرت آمد وبقدرپنجاه هزارسوارآماده (۷) بابر گستوان و برق (۸) تعبیه ساختند وخلق عوام شهر و معارف واوساطوار ذال، چندان مرد با سلاح از سوارو پیاده بیرون رفت، که از شهرنوکیلوکھری، تا (۹) درون شهر، که قصرمملکت (۱۰) بود، به مدت صف مرد، پشت به پشت، چون باغ (درهم) بافته (۱۱) [ وغريم (۱۲) خصم یافته کتف برکتنی نهاده، صف ایستاده ( راست گوئی روز قیامت ومحشراست، وهنگام غوغا وحساب خيروشربکاردانی و شهامت و ممکداری و یابت الغ خانی (۱۳) خالت دولته (۱۴) راست کردن صفها و تعیین کردن مواضع هر يك از امراء وملوك واتا بروصدور، باخیل واتباع خود، واستعداد اعلام و بیرق ها و پوشیدن سلاح و محافظت (و) مراتب [ هر يك که الغ خان فرمان داد، و بخود سراسرصف ها برگشت و هريك را بمونی که تعیین کرده بود نصب فرمود، وآن جمعیت را چنان هیبتی (۱۵) ظاهرشد، که گوش
(۱) مط: وغنیمت (۲) معط: بعز(۳) اصل: الوخانی (۴) اصل: الوخان (۵) مط: شود (۶) مط: درمتن ربيع الاخر در حاشیه بحواله یک نسخه: ربیع الاول (۷) مط: ماده (۸) مط: بیرق و تعبیه اولی دراصل بصورتی نوشته شده که برق هم خوانده می شود مخفف براق که بمعنی اسباب و آلات و لوازم جنگی است (۹) مط: که درون (۱۰) مط:سلطنت،(۱۱) مط: یافته (۱۲) كذا في الأصل ، فریم بمعنی داین و خصم است( المنجد ) ( ۱۳ ) اصل:الوخانی (۱۴) مط: سلطنة. (۱۵) مط: آن جمعیت وهيبت ظاهرشد.
(۸۴) طبقه۲۲ ملوک شمسیه
ذلك ازآواز طبل و دمامه و نعره پیلان دمنده و بانگ اسپان دونده وغوغای خلق کرشد،وچشم بدخواه حسود (۱) کورگشت.
چون رسل تركستان ازشهرنو برنشستند (۲) (و) نظرایشان برآن جمع افتاد، خوف آن بود، که ازهیبت جمعیت،وهول آن عدت( واهبت) مرغ روح ایشان از قالب طيران كند (۳) وغالب ظن بلکه يقين آنست (۴) که هنگام حمله پیلان دمنده، بعضی ازآن) رسل ازاسپ خطا کردند،و بیفتادند،حق تعالی چشم بدازین مملکت و سلطنت ولشكر حضرت، وملوك دولت بدور داراد بمحمد وآله . چون رسل بدر شهر رسیدند، ملوك بحکم فرمان واستصواب الغ خان (۵) معظم، جمله رسم استقبال بجای آوردند، و در توقیر طایفه رسل، شرایط اعزاز بتقديم رسانيدند، و به اکرام هر چه تمام تر ایشان را درقصرسبز، پیش تخت [اعلی] آوردند، وآن روز قصرسلطنت را با انواع فرش و بساطات (۶) واجناس تجمل پادشاهی از زرينه و سمينه آرایسته بودند، و براطراف تخت اعلی دوچتر (۷) لعل و سیاه مکلمل بجواهرگرانمایه بگشاده، وتخت زرین رابه سند خليفتی (۸) تزاين داده، وسماطین بارگاه ملوك کرام، وامراء عظام وصدور[كبار] واکابرنامدار، واشاقان (۹) ترك زرین کمر، وپهلوانان باکروفر(و) مجلس خانهای مرصع وطبقهای ملمع (۱۰) چون خلدبرين وفردوس هشتمین گشته، چنا نچه اين نظم لايق آن حال آمده (۱۱) و درفصلی پیش تخت اعلی یکی از دعاگوزادگان از گفتار(۱۲) این داعی اداکرده بود، اینجا نبشته آمد:
لمنهاج سراج طیب تراه نظم (۱۳)
قد صادف (۱۴) الرضوان ایام الوری من روح هذا لبز م للسطان (۱۵)
لازال يبقى في جلا له ملکه (۱۶) و مزید امکان ورفعة شان
(۱) مط: حسود بدخواه (۲) اصل: ازشهربربستند ، (۳) مط: گزیند (۴) اصل: وغالب ظن آنست که بلکه يقين كه (۵) اصل: الوخان (۶) مط: بساطها (۷) مط: دو چیز سیاه و لعل،(۸) مطر: خلیفی (۹) اشاق: بضمه اول درتورکی بمعنی غلام ساده رواست.(غیاث ) (۱۰) مط: خانها و مرصع طبقها ملمع (۱۱) مط: این حال آمد (۱۲) اصل، اعلی یکی از دعا گویان گاتهای این دامی، راورتی هم مانند متن مط ترجمه کرده.بنابران قرارضبط ما درمتن گرفته شد. (۱۳) مط: شعرالمنهاج السراج (۱۴) اصل: صاد في (۱۵) اصل: ألزم سلطان (۱۶) اصل: في جلال ملکه،
ملوک شمسیه طبقه۲۲ (۸۵)
[ بیت ]
زهی جشنی کزو اطراف چون خلد برین گشته
خهی بزمی کزواکناف،عدن (۱) راستین گشته
زترتیب [و] نهاد و رسم و آئین بساط أو (۲)
توکوئی عرصه دهلی بهشت هشتمین گشته
زفرناصرالدین شاه محمود ابن التتمش (۳)
مدك نزدش دعا خوانده، فيك پيشش زمین گشته
شهنشاهی که درعالم زفيض (۴) فضل ربانی
سزای (۵) چتر شاهى لايق تخت ونگین گشته
چوخا قانان کین آور، چو سلطانان دین پرور
بدل ماحی گفراست،و بجان حامی دین گشته
مبارکباد براسلام این بزم شه عا لم
کزین تزئین (۶) هندوستان بسی خوشترزچین گشته
مهین ازجمله شاهان باد هربنده زدرگاهش (۷)
چومنهاج سراج ازجان دعاگوی کمین گشته (۸)
راست گفتی،آن جشن آسمانی بود پرستاره، بلى چون (۹) فلندی بود پرسیاره، شاه جهان از تخت چنان می نمود: که خورشید ازفلك رابع، والخ خان (۱۰) در خدمتش بزانوی ادب (۱۱) نشسته، چون ماه لامع، (و) ملوك درساطين، چونا نجم سیاره،(و) تركان مرصع مناطق،چون کواکب بی شماره في الجمله آن همه (۱۲) تر تیب وتهذيب، و کاروبارباستصواب وحسن رای صایب وضمیرثاقب الغ خان معظم بود، اگرچه سلطان سلاطين [او] را بحکم حدیث نبوی، منصب پدری میداد، اما ازهزاربنده نوخريده ممتثل تر(۱۳) ومنقاد تر است. پس رسل را بعد از بار، بموضع معين مزين کرده (۱۴) بانواع اصطناع
(۱) كذافي الا صل: مط: عدل، درشمار: اج ۱۳علی گره میگزین چنین نسخه بدل دارد: خهی بزمی کران اکناف عدن راستین گشته و به عقیده من هم از عدل کلمه عدن درینجازيبنده تراست.(۲) مط: آئین و نشاط او (۳) مط: التمش (۴) مط: بغيض،(۵) مط: سرای (۶) مط: ترتیت که باید ترتیب باشد (۷) اصل: مهین ازجمله شاهان عالم باد هربنده (۸) اصل: چومنهاج سراج از جانش دامی کمین گشته (۹) مط: يا فلکی بود(۱۰) اصول: الوخان بر(۱۱) مط: حرمت (۱۲) مط: این همه (۱۳) مط: متمثل و منقادتر،ولی صورت متن اولیاست (۱۴) مط: مرتب کرد.
(۸۶) طبقه۲۲ ملوک شمسیه
واصناف الطاف فرود آوردند ولازم اسمعه است برين موضع، که سبب وصول آن رسل ازجنبه (۱) خراسان، ولا هلاومغل (۲) چه بود [ه]، وازکجا افتاد و صورت حال آن بود: که ملک ناصرالدين محمد حسن قرلغ سلمه الله را مگرسودی آن افتاد نادری ازصدف خانواده خود درسلک از دواج شاه (۵) بسرالغ خان منتظم گرداند تا بدان اتصال برملوک وخسرون گیان افتخار نماید وآن پیوند سبب قوت واستظهاراوگردد درین معنی بیکی از خدم بارگاه الغ خان معظم در پرده سنروخفا خدمتی نبشت و امکان اتصال را استطلاعی کرد (۶) وخود را درین لباس برارای اعلی خانی بوجه (اخلاص) و خدمت عرضه داد (۷) چون ملک ناصرالدین محمد یکی ازملوک نامدارعصر(خود) بودجواب آن حال واجابت آن اتصال (را) بر جناب اعلی خانی [واحب] و لازم امد یکی را ازاوسط خدم نامزد بردن این جواب فرمود (۸) وآن موصل (۹) راحاجب اجل جمال الدین علی خلجی گویند [سلمه الله]
چون آن حاجب (۱۰) بدین منهم نامزاد شد به بهجت مایحتاج لابد (و خرچ راه) وقطع منازل خود را از کانون علمی برده چند پروانه حاصل کرد(۱۱) و چون پایه دراه نهاد درمراحل ومنازل (۱۲) راهبانان بجهت مرسومات مههود وواجبات معین ازین حاجب[علی] التماس و توقعی می کردند، واو بدين وجه دفع می کرد که من رسد به ايم. چون ننازل و مراحل مملکت را قطع کرد به بالا در بدن می رسد به حل بشار بدالن اندر فراه افتاد،وچون به ملتان واچه پیوست مانت عزة قد بين گل خان امن عصمه الله فرمان داد تا او راطلب کردند، نوم أخذ بسته نمودند. ازاین دست به علی مکتوبات که میبرد در خواسنت، تابر(۱۳) کینه به ست و نیم تنه بين امثله وقوف یابند (۱۴) حاجب على رسالت را متذکرشددی، چی کاربه تشدید رسید.
(۱) مط: ازبلاد خراسان ،(۲) مط: وهلاکو خان مغل (۳) مط: این (۴) مط: رحمه الله (۵) کذا در اصل ومط و راورتی و تمام نسخ وی ، شاید اسم پسر الله خان و با شهرت وی بدین نام بود، مثلی که اکنون هم برخی از اشخاص را شاه جان با شاه صاحب وغیره گوئیم. (۶) مط: گردد (۷) مسط: دارد (۸) مط: نا مزد بودن جوآب آن التماس فرمود (۹) مط: مرصل (۱۰) مط: چون این خلجی بر ین مهم (۱۱) کذا درمط: ولی اعمل بعوض ( چندرا ) چند سال آورده ، که صورت مط نسبتا روشن است. (۱۲) مط: درمنازن و مراصد (۱۳) مط: تادر (۱۴) مدل: باشد
ملوک شمسیه طبقه۲۲ (۸۷)
درطلب اقرارکرد، دردورشد بدنتان مغول یه من رسولم وبالاميروم، چون دردورجماعت بگفت،ماعزالدین گشلوخان بلبن( بضرورت دست ازمطالعه (۱)و بداشده و فرمود که روان داده شد، تا ترا بمقصد رانم حاجب علي گفت: مرا فرمان چنان است که بغزديك سلطان ناصرالدين) روم (۲) بضروت (اورا) بدان جانب گسیل کرد (۳) چون بخطه بنیان رسید حدیث رسالت و لازطرف دهلی درمیان شحنگان مغل و عوام و خواص (۴) آن بلاد شایع و منتشرگشته بود.
بضرورت ملک ناصرالدین قرلغ اورا بطرف عراق و آذربایجان نزدیک هلاو (۵) مغل فرستاد و از خود بی اجازت حضرت مکتوبات از زبان مبارک الغ خان معظم(۶) در اقلم آورد واندک تحفی(۷) با او همراه کرد و معتمدان خود را با اوروان کرد چون بحوالی عراق رسیدهلاو (او) را بشهرتبریز(و) آذربایجان دریافت هلاواو را بسیار عزاز فرمود (۸)و بزرگ داشت و بر(۹) وقتیکه مکتوبات را برهلاوعرضه خواستند داشت (۱۰) بضرورت اززبان پارسی بزبان مغلی ترجمه بایست کرد اسم الغ خان معظم را درمکتوبات ملک نبشتند که قاعده ترکستان (۱۱) این است که خان یا یک فرمانده (اصل) بیش نباشد دیگران راهمه اسم ملکی باشد چون مکتوبات (۱۲)برهلا و مغل خواندند گفت: نام الغ خان (را) چرا تغیرکرده اید (۱۳) باید که اسم اوهمچنان خان باشد چنین اعزاز واکرامی درحق الغ خان معظم واجب داشت.
هرکس ازخاندان زمین سند و هند که به نزدیک خان(نا)ن و فرماندهان مغل رفت هم اورا تبدیل کردند واو راملک گفتند (مگر) اسم الغ خان معظم را که (برقرار) اصل مقرر داشتند (و) این نیزیکی از آثار فضل ربانی است که دوست و دشمن ومومن و کافراسم مبارک او را به بزرگی
(۱) كذافی شاید،مطالبه باشد،(۲) کلمات مابين قوسين دراصل نیست. طابعين مط هم آنرا فقط ازيك نسخه خطی نقل کرده زرد، ولی فعل روم، ندارد، برای ربط کلام و تکمیل و قصد زیادت شده (۳) مط: گردد (۴) م ، وخاص - (۵) معل: هلاو ( بلا) مثل ؟ (۶) اصل: بی اجا زت. ندرت مکتوبات هد آورد. قلم آورد (۷) مط: وإندك تحفه بار (۸) مط: کرد (۹) م درو فنیکه (۱۰) من: عرنه: أشت بضرورت، (۱۱) مط: ترکان ، (۱۲) مط: مكتوب (۱۳) مط: گرده آید.
(۸۸) طبقه۲۲ ملوک شمسیه
بزبان میرانند(۱) ذلك فضل الله بوتيه من يشاء والله ذوالفضل العظيم (۲)
چون حاجب علمی را بازگردانیدند،شحنه خطه بنيان را که پسراميريغرش (۳) بود، مرد معروف مسلمان مکرم با او نامزد کرد [ند و لشکر مغل را که در خطه ساری نوشین(۴) می باشند فرمان دادند: که اگر) سم اسپ شما، درزمین ممالك سلطان السلاطين) ناصرالدنيا والدين اخلمدالله ملکه وسلطانه) آمده باشد، فرمان برآنجمله است، که دست و پای آن اسپ او را قطع کنند،حق تعالی بدولت اصابت رای، الغ خان (۵) چنین امنی درممالك هندوستان را کرامت کرد،چون رسل برسيدند ازحضرت پادشاه (۶) اسلام، به مکفات ومجازات آن اعزازکه هلاومغل حاجب [این] حضرت را فرموده بود درحق (رسل) ايشان بحكم هل جزام الإحسان الالاحسان (۷) مبذول گشت، این ۸) بود،سبب وصول رسل خراسان ولشکر ترکستان.
حق تعالی سلطان سلاطين ناصرالد نياوالدین را برتخت جهانداری مخلدد اراد، ودولت الغ خان معظم وخاقان اعظم را بر تزاید و تضاعف داراد، بمحمد و آله.
بسرتاریخ بازآمديم: واین آخراحوال آنست، که چون الغ خان معظم خلدت دولنه، غزو (و) جهاد کوهپایه، بران وجه، باهزارسیاست [تمامت] بجای آورده، جماعت بقایا واقربام آن مفسدان، که پیش ازرفتن لشکراسلام (وا نصارنصرهم الله ) ازحدود کوهپایه،باطراف گريخته بودند،و بحیل بسیار، جان میشوم را درپناه فرار، ازتیغ و تير(۹) بندگان دولت الغ خانی محافظت کرده، کرت دوم فساد آغاز نهادند، وقطع راه و ریختن خون مسلمانان، بردست گرفتند،(و) راه ها بسبب فساد آن جماعت مخوف (۱۰) شد، این حال بسمع مبارك الغ خان (۱۱) معظم رسانیدند،منهيان و صاحب خبران (۱۲) و جاسوسان را فرستاد، تامواضع
(۱) مط:اوربزرگی بر بیان می برانند (۲) قرآن، الجمعه ۴(۳) اصل: بعر في ، مط: نمود،و دربعضی نسخ : لفراحش، فرم، راورتی درهتمن يغرش آورده که درچند نسخه قدیم چنین است، ولی در بعضی نسخ : بفرش، يعرش، بفرش هم ضبط شد. (۴) كذا درمط ولی اصل چنین است: لشکر مغل را که در قرطه ساری نوین می باشند (۵) اصل: الوخان (۶) مط: از حضرت پادشاه (۷) فر آن،الرحمن ۹۰ (۸) مط: آن بود (۹) مط: تبر (۱۰) اصل: مخسوف (۱۱) مط: مبارك الع خانی (۱۲) اصل: خيران
ملوک شمسیه طبقه۲۲ (۸۹)
بقایا ءمفسدان در نظرآوردند وازحال باش آن (۱) او باش بکلی تفحص واجب داشتند.
روزدوشنبه بیست و چهارم ماه رجب [عمت بركته ] سنة ثمان وخمسين وستمائه، از حضرت دهلی باحشم خاص خود، و لشکرقلب،ودیگرافواج ملوك ومبارزان برنشست، و باند بطرف کوه ( پایه ) چنانچه يك منزل، بقدر پنجاه کروه زیادت برفت،و برآن جماعت مغافصه دررسید وجمله رابدست آورد، و بقدر دوازده هزار آدمی از مرد و زن و فرزندان ایشان را بزیرتیغ بیدریغ آوردند،وجمله درها و لورها (۲) وسرکوه را از وجود ایشان، بزخم شمشیرهای انصارحق پاك کرد، وغنايم بسیار[ از هرجنس ] بدست آورد، الحمد لله على نصرة الاسلام واعزاز اهله.
این (۳) قدرکه ازآن دولت مشاهده افتاده بود، درقلم (اخلاص) آمد، وازخوانندگان و ناظران امید دعاست،وازارباب دولت، رجاء اعزاز وعطاء.
والمأمول من الله الكريم، والمسؤل من رب الرحيم.
التاريخ في الشوال منه ثمان وخمسين وستمائه : الحمد لوليه (۴) وا لصلوات على نبيه والسلام علی آله واصحا به اجمعين الطاهرین، وسلم تسليما كثيرا كثيرآ.
---------------------------------
(۱) اصل: با ش واوباش بکلی (۲) مط: بورها،ولی چنانکه مکررا گذشت لورها صحیح است (۳) مط: آن (۴) مط:الحمدلله