اهالی کابل

از کتاب: بالاحصار کابل و پیشآمدهای تاریخی

بابر راجع به باشندگان کابل و اقوام مختلفی که در آن عصر در شهر و مضافات و ولایت آن زندگانی داشتند، پاره معلومات مختصر ولی دلچسپ داده است که ذکر آن خالی از دلچسپی نیست. مشارالیه میگوید:

"اقوام مختلف در ولایت کابل بسیار است در جلگه ها و میدان ها اتراک، ایماق و اعراب اند. در شهر و بعضی دی ها تاجکانند و در بعضی مواضع دیگر و ولایات از پشه ئی و پرانچه و تاجیک و ترکی و افغانان.اند یازده یا دوازده لفظ در کابل تلفظ میکنند عربی و فارسی و ترکی و هندی و افغانی و پشه ئی و پراچی و گبری و برکی و لغمانی این مقدار از اقوام مختلف و الفاظ متغایر معلوم نیست که در هیچ ولایتی بوده باشد..."

نوشته های بابر تابلوئی است که اوضاع چهارونیم قرن قبل را ترسیم میکند. اگر شهر کابل در دایره کوچک مضافات و در چوکات وسیع ولایت خود در نظر گرفته شود چنانچه بابر آنرا گرفته است حقایق نوشته های او بخوبی روشن میشود. اقوام مختلف موجود بود و زبان های مختلف در ین ولایت حرف زده میشد و حرف زده میشود که تاثیر آن در شهر در عصر بابر به شدت محسوس میشد. پشه ئی پراچی برکی (مقصد از آن اورمری است) و لغمانی (مقصد از آن دیگانی است) در شمال جنوب و شرق ولایت کابل در دره شتل، سنجن، درنامه، بولغین، لغمان و برکی برک لوگر از بین نرفته است. چون کابل در عصر بابر مرکز بزرگ تجارتی هند، ایران و ماوراالنهر محسوب میشد، با رفت و آمد کاروان ها لهجه های دیگری هم در بازار در میان مردم شنیده میشد.


لزله شدید سال ۹۱۱ در کابل

سی و سه تکان در یک روز

هموار شدن فصیل های قدیمه ترمیم شکست و ریخت قلعه ویران شدن خانه های تعبییه در آغاز سال ۹۱۱ هجری قمری که مصادف به اوآخر سال اول ورود بابر به کابل میباشد زلزله شدیدی در کابل و مضافات آن واقع شد که تکان های آن به شدت در پغمان و بیگ توت و نقاط دور دست سمت شمالی تا استرغچ وغیره محسوس گردید. در اثر این زلزله بسیار شدید که حدوث آن به حیث یک واقعه مهم تاریخی در عصر بابر تلقی شده است به فصیلهای قلعه بالاحصار و ارگ و حتی دیوارهای بالای کوه خساره های زیاد رسید و بسیار خانه های مردم هموار شد تزک بابری در باب این زلزله معروف چنین مینویسد :

"... درین اثنا آنچنان زلزله شد که فصیل های قلعه و بالای کوه در شهر و مواضع اکثر خانه ها هموار شده مردم در ته خانه و بام مانده مردند. خانه های مواضع لمعان (۴۱) (پغمان) تمام افتاده هفتاد هشتاد کدخدای با سامان تمام در ته خانه ها مانده مردند در میان لمعان و بیگ توت یک پارچه زمینی که عرض او یک کته باش انداز او بوده باشد پریده یک تیر انداز پایان رفت از جای آن جای پریده چشمه ها پیدا شد از استرغچ بمیدان تخمیناً هفت فرسنگ بوده باشد زمین این چنین شگافته شده بود که بعضی از طرف او برابر فیلی بلند شده و بعضی اطراف او از فیل پست در زمین شگافته بعضی جاها کسی نمیتوانست درآمد در زمان زلزله شدن از سر جمیع کوها گردها برخاست نورالله تنبورچی پیش من ساز می نواخت یک ساز دیگر هم بود همان زمان هر دو ساز را بدستهای خود گرفت آنچنان بی اختیار شد که سازها بیکدیگر زده شدند جهنگیر میرزا در تیبه بر بالای یک ایوان بالا خانه عمارتی بود که الغ بیگ میرزا انداخته بود به مجرد زلزله شدن خود را انداخت اسیبی رسید از نزدیکان جهانگیر میرزا یک کسی در همین بالا خانه بام بالا خانه بالای او افتاده است خدا نگاه داشت به هیچ جای او آزاری نرسید خانه های تیبه اکثر هموار شد همان روز سی و سه مر رتبه زمین جنبید تا یکماه هر شب و روز یک مرتبه دو مرتبه زمین می جنبید شکست و ریخت برج و باره قلعه را به امر او سپاهیان فرموده شد که اصلاح و مرمت بکنند در بیست روز یک ماه بحد و اهتمام شکسته و ریخته قلعه را تمام ساختند بر خیزانیده شد. (۴۲)

علامه ابو الفضل علامی در جلد اول اکبر نامه در باب این زلزله عین مطالب فوق را در عبارت موجزتر چنین آورده است:(۴۳)

"مبادی این سال زلزله عظیم در حدود کابل واقع شد فصیل های قلعه و اکثر منازل بالاحصار و شهر افتاد و خانههای موضع بیمغان (بمغان) تمام از هم ریخت و سی و سه مرتبه در یک روز زمین جنبید تا یکماه شب و روز یک و دو مرتبه زمین در تزلزل بود و اساس عمر بسیاری از مردم فروریخت در میان بیمغان و بیگ توت پارچه زمین که عرض او یک کته باش انداز باشد بریده یک تیر انداز از پایان رفت و از جای بریده چشمهها پیدا شد و از استرغچ تا میدان که قریب شش فرسنگ بوده باشد زمین آنچنان شکافت که بعضی از اطراف او برابر فیل بلند شده بود و در آغاز زلزله از سر کوها گردبادها برخاست و در همین سال در هندوستان نیز زلزله عظیم عام شد."

به اساس نوشته های خود بابر زلزله سال ۹۱۱ زلزله بسیار مخوف و دهشتناک بود. سی و سه تکان در یک روز خود نشان میدهد که شدت آن به کدام اندازه بوده است. در ین روز بابر در ارگ بالاحصار مجلس انس خصوصی داشت و نورالله تنبورچی مصروف نواختن موسیقی بود کدام آله موسیقی دیگر هم حاضر بود که دفعتاً زمین به لرزه درآمد و موسیقی نواز معروف تنبور و آله دیگر موسیقی هر دو را به دو دست گرفته و چنان سراسیمه شد که که ادوات موسیقی بهم خورده و از سر افتاد. در همین روز برادر بابر جهانگیر در تیبه که بعد ها به " افشار تیبه" معروف شد در یکی از برندههای عمارتی که الغ بیگ ساخته بود ایستاده بود و ناگهان خود را به پایان افگند و آسیبی به او نرسید ولی خانه های تیبه خساره زیاد برداشت و اکثر آنها ویران شد آنچه مربوط به بالاحصار قابل دقت است، خرابی هایی است که در فصیل قلعه و دیوارهای آن پدید آمد. حتی به دیوار های ارگ و بالای کوه ها هم خساره وارد شد میزان خسارات را از ین میتوان تخمین کرد که در مدت ۲۰ روز یا یکماه امرا و سپاهیان به مرمت کاری های لازمه موفق شدند و این اولین مرمت کاری دیوارهای بروج قلعه بالاحصار است که یک متن تاریخی بدان اشاره کرده است چاک شدن زمین پغمان و بیک توت و بین استرغچ و میدان ، برآمدن چشمههای جدید از چاک زمین و برخاستن گرد باد از بالای کوهای کابل هر کدام بجای خود مراتب شدت زلزله مذکور را ثابت میسازد.

این زلزله در اتخاذ پاره تصمیمات بابر هم بی تائثیر نماند، چنانچه لشکر کشی های خویش را بطرف قلات و قندهار مدتی به تأخیر افگند.

قندهار و قلات در ین وقت ها بدست ارغونی ها بود شاه بیگ ارغون پسر ذوالنون ارغون در قندهار بود و برادرش مقیم ارغون که کابل را به بابر تسلیم و داد و مدتی در تیبه توقف داشت و به اجازه و موافقت بابر نزد برادرش رفت، قلعه قلات را مستحکم کرده بود خلاصه بابر بعد از اینکه با برادرش جهانگیر باقی چخانیانی و سایر بیگ ها مشوره کرد جانب قلات لشکر کشید. "فرخ ارغون" و "قرابولوت نوکران مقیم ارغون شمشیرهای خود را در گردن های خویش آویخته تسلیم شدند و عفو .خواستند. بدین ترتیب قلات تسلیم شد و بابر در علاقه های جنوبی تر به نواحی "الاناغ" و "سواسنگ" که به جنوب شرق قلات غلزائی افتاده لشکر کشید و به کابل مراجعت کرده خودش مستقیماً به ارگ بالاحصار آمد و خیمه و خرگاه و اسپهای خویش را به چارباغ کابل گذاشت.


تهدید شیبانی، دعوت و وفات سلطان حسین میرزا

بابر و شهزادگان تیموری

شکوه هرات و ستارگان دنیای علم، ادب و هنر

عصر تیموری


رسیدن بابر به کابل و رهائی یافتن او از خطر حملات شیبانی در صفحات شمال افغانستان امریست که خود نزاکت آنرا ملتفت شده است. چنانچه خسرو شاه حکمران دولت تیموری هرات در قندوز و بلخ نه در اثر فشار بابر بلکه در اثر هجوم ناگهانی شیبانی مجبور به تسلیم شد در موقعیکه بابر ساحه نفوذ خویش را بین کابل و قندهار توسعه میداد سلطان حسین میرزا پادشاه سالخورده هرات سال سی و هفتمین سلطنت خود را می پیمود و خطر شیبانی خان را از داخل قلمرو سلطنت خود مستقیم بطرف هرات احساس میکرد واقعاً در ین وقت مواجه با انحطاط تیموری هرات هستیم. قراریکه دیدیم حکمرانان سلطان حسین میرزا چه خسرو شاه و چه ارغونها در قندوز و بلخ و قندهار خودسری میکردند و همین خودسری ها ضعف دربار تیوری سبب شد که بابر کابل را بگیرد و شیبانی بیشتر جدی شود. قراریکه ملاحظه میشود زمانه با بابر مساعدت زیاد کرد و با وجودیکه با تیموریان هرات خویشاوندی داشت تحمل رفتن به کابل از دست آنها آسان نبود ولی نه تنها تحمل را بر خود گورا کردند بلکه خطر شیبانی سبب شد که از او استمداد جویند و وی را به هرات دعوت کنند. چون شیبانی دشمن بابر هم محسوب میشد، دعوت سلطان حسین بایقرا را به خوشی پذیرفت. گلبدن بیگم دختر بابر در "همایون نامه" میگوید :

"درین اثنا فرمان های سلطان حسین میرزا به تاکید آمدند که ما خیال جنگ با اوزبک ها داریم اگر شما هم بیائید بسیار خوب است حضرت آن معنی را از خوا بطلبیدند، عاقبت الامر بسوی ایشان روانه گشتند"(۴۷)

بابربه خارات نرسیده و در راه در حدود کهمرد بود که خبر وفات سلطان حسین میرزا بوی رسید که بزرگان تیموری دو تن از پسران پادشاه متوفی "بدیع الزمان" و "مظفر میرزا" را نظر به دخالت و رسوخ مادر هایشان به شاهی برگزیده و دو شهزاده خود خواه و عیاش و بیعرصه بر مسند شاهی تکیه زده بودند.

بابر از دیدن اوضاع آشفته دربار تیموریان سخت متأثر شد و افسرده گردید که چسان جای پدران مقتدر را پسران نااهل و ضعیف گرفته اند. بابرتقریباً بیست روز در هرات گذرانید و تمام وقت خویش را مانند سیاحی که وارد شهر جدیدی شود بدیدن آبدات و متروکات شاهان و هنرمندان میگذرانید چنانچه در ایام توقف خود به رهنمائی یوسف على کوکلتاش باغ ،نو، باغچه علی شیر، باغ سفید، طربخانه باغ جهان آرا گازرگاه تخت ،استانه باغ نظرگاه، خیابان گازرگاه، تخت سفر، تخت حاجی ،بیگ مزارات مولینا عبدالرحمن جامی، شیخ بهاالدین، شیخ زین الدین نمازگاه مختار، حوض ،ماهیان مزار امام فخر رازی، باغ خیابان، مدرسه گهر شاد بیگم مقبره گهر شاد، مسجد جامع، باغ زاغان، باغ زبیده، اق سرای پل ،مالان خواجه ،طاق مقوی ،خانه دوازده برج، حوض کلان، عمارت شمال جهان آرا چار سوق و مدرسه شیخ الاسلام، مسجد جامع ملکان، بازار ملک، دروازه های قلعه هرات مدرسه بدیع الزمان، کنار جوی انجیل، مقبره و مسجد قدسیه مدرسه خانقاه خلاصه و اخلاسیه حمام و دارالشفاً صفائیه و شفائیه و بسیار جاهای دیگر را از نظر گذرانید و از دیدن این همه آثار آبادی و عمران شهر که هر کدام به عقیده "فرنادگروناد" فرانسوی "خارقه صنعت" به شمار میرفت در شگفت شد واقعاً تمام مظاهر دوره رئیسانس هرات که در اثر مساعی و هنر پروری شاهان و شهزادگان و وزرای عصر تیموری بمیان آمده بود و شاه رخ و سلطان حسین میرزا و امیر علی شیر نوائی در آن نقش برجسته داشتند یک بیک با جلوه خاص خود او را محسور ساخت بابر با علاقه خاصی که به آبادی و عمران و شعر و ادب و فلسفه و علوم داشت در هرات پایتخت زیبا و باشکوه تیموریان خود را در محیطی مشاهده میکرد که از در و دیوار و لا به لای کتب و آثار آن آثار نبوغ و قریحه و ابتکار فرزندان این خاک جلوه گری داشت قراریکه تزک شهادت میدهد بابر در مدت اقامت یکماهه خود در هرات از یکطرف هیچ بنا و آبده نماند که نبیند و از طرف دیگر تا میتوانست خویش را با نام و نشان و آثار سر بر آوردگان دنیای علم و شعر و ادب و موسیقی و هنر عصر تیموری آشنا ساخت چنانچه در چند صفحه خاطرات خود بصورت اختصار و ایجاز از مولینا عبدالرحمن جامی مولینا عبدالغفور لاری، شیخ الاسلام سیف الدین احمد ،تفتازانی ملا زاده عثمان چرخی حسن علی طفیلی، اصفی، بنائی، سیفی، هاتفی، میر حسین ،همائی ملا محمد بدخشی، یوسف بدیعی، آهی، محمد صالح، شاه حسین ،کامی سلطان علی ،خطاط ،بهزاد شاه مظفر، خواجه عبدالله مروارید، قل محمد عودی شیخم ،نائی شاه ،قلی حسین ،عودی، غلام شادی، میر عزیز پهلوان محمد سعید و غیره اسم میبرد.

خلاصه بابر در حالیکه از دیدن متروکات عمرانی و هنری عصر درخشان تیموریان هرات غرق حیرت بود و اسمای بزرگان علم و ادب را با خود زمزمه میکرد و به روان شاهرخ و سلطان حسین میرزا و وزیر دانشمند هرات امیر علی شیر نوائی درود میفرستاد و از هرج و مرج دربار و بی کفایتی اولاده آنها سخت اندوهگین و نگران بود در عالم شگفت و حیرت راه مراجعت کابل را پیش گرفت.


زمستان پر برف و اشکال راه هزاره جات

اعلان پادشاهی خان میرزا در کابل

ارگ و قلعه بالاحصار در دست بزرگان کابلی

اتش افروزی در بینی ماهرو، ارگ بالاحصار

کابل صحنه یک درام جدید، فتح مجدد کابل بدست بابر

بابر بصورت مستقیم از راه هزاره جات بجانب کابل روان شد. تزک در خط سیر او از جاهائی مانند حاشیه بیرونی غرجستان ،چغچران چراغدان، خوال، کوتل زرین، یک اولنگ (یکه اولانگ) بامیان شبرتو جنگلیک، اشتر شهر غوربند، (اشترگرام) کوه منار (کوتل پای منار)، بینی ماهرو (بی بی ماهرو) کابل اسم میبرد. نامبرده بتاریخ ۷ شعبان ۹۱۲ مطابق ۱۵ یا ۱۶ جنوری ۱۵۹۷ مسیحی (در اواخر جدی) که وسط زمستان باشد به راه افتاد در خوال از سموچ ها و کلواکی ها صحبت میکند. این محل قریب حدود ولایتی کابل و هرات از دولت آباد بطرف کابل گذشته در هزارجات سر راه سرک موتررو امروزی واقع است و سموچ ها تا امروز موجود است. بین این نقطه و کوتل زرین برف باری های زمستان که یک قد مترکم شده بود و عبور را بر وی و همراهان وی فوق العاده دشوار ساخت چنانچه اکثر بر پشت اسپ شب را صباح .کردند. علاوه بر سختی زمستان و اشکال راه شورش هزارهها هم بر تشویش وی افزود و بالاتر از آن اطلاعی دریافت که بعضی از سران مغلی مثل محمد حسین درغلت و سلطان سنجر برلاس از مغل هائی که در کابل مانده بودند آوازه افگندند که بدیع الزمان میرزا و مظفر میرزا پسران سلطان حسین بایقرا بابر را در قلعه اختیار الدین (بالا قورغان) در هرات محبوس نموده و در نتیجه میرزا خان (۴۵) خاله زاده او را به پادشاهی کابل برداشتند.

بزرگان کابل در ین وقت عبارت از ملا بابای ،ساغرچی، خلیفه محب علی قورچی، احمد یوسف و محمد قاسم بودند. (۴۶) ایشان با نقشه های حسین درغلت و سنجر برلاس و خان میرزا موافقت نکرده قلعه بالاحصار کابل را مستحکم نگهداشتند. به عبارت دیگر کابل و حصار و بالاحصار (قلعه و ارگ) صحنه یک درام دیگر واقع شد که یک طرف خاله زاده و پسر عم بابر میرزا خان و طرفداران او قرار داشتند و در داخل قلعه و ارگ بالاحصار سرداران و بزرگان کابلی متحصن شده، انتظار ورود بابر را میکشیدند بابر طبیعی از وجود برخی طرفداران خود استفاده نموده فوری به آنها پیام و ایلچی فرستاد و باز حینیکه از غوربند گذشت و وارد دند کوهدامن شد اعزام نمایندگان خود را تجدید نمود که روز حمله بر شهر آتشی بر بینی ماهرو یعنی فراز تپه (بیبی ماهرو) خواهد افروخت و وعده گرفت که آمادگی شما را از روی آتش افروزی در ارگ بالاحصار درک خواهم کرد.


بابر در ماحول شهر کابل، پل سید قاسم،

پل و باغ ملا بابا، بابا بولی، باغ خلیفه

باغ بهشت، چار باغ، شمشیر و تیر افگندن بر بابر

نیکنهار = ننگرهار، توشکخانه، پشته قرابلاق

دیوانه خانه کهنه

رخصت شدن خان میرزا بطرف خراسان

چون در این قسمت واقعات نامهای بعضی جاها در پیرامون شهر کابل ذکر شده است، با روشی که در نگارش این کتاب تعقیب نموده و مینمایم، اینک اول تر ترجمه فارسی تزک را از نظر خوانندگان گرامی میگذرانیم : (۴۷)

"... از کوه منار گذشته در دامنه کوه فرود آمده از سرما بیطاقت شده آتش ها روشن ساخته خود را گرم ساختیم اگر چه محل آتش روشن کردن نبود اما از ضرب سرما بیطاقت شده آتش روشن کرده شد صبح نزدیک شده بود از دامنه کوه منار سوار شدیم در میان کابل و مناره برف تا ران اسپ بود همه جا برف گرفته بود کسی که از راه می آمد به تشویش میگشت این میان را به تمام در برف فرورفته آمدیم از این جهت در وقت فرض بکابل بعجله تمام رسیدیم پیشتر از رسیدن به بینی ماهروی از ارگ آتش بلندی ظاهر شد معلوم شد که خبر دار شده اند چون به پل (سید قاسم) رسیدیم شیرم طغای را با مردم برانغار بطرف پل (ملا بابا) فرستاده شد قول و جوانغار براه (بابا بولی) شدیم دران محل بجای (باغ خلیفه) یک باغچه خوردی بود الغ بیگ میرزا ساخته بود بصورت لنگر اگر چه در چوب او قوت نمانده بود اما محوطه او بحال خود بود خان میرزا آنجا نشسته بود محمد حسین میرزا در (باغ بهشت) ساخته الغ بیگ میرزا بود بگورستان طرف باغ ملا بابا رسیده بودم که جماعه را که تیزی کرده پیش رفته بودند بر گردانده پیش ما آوردند چندی که پیشتر رفته بودند در حویلی که خان میرزا بود درآمده بودند چهار کس بودند یکی سید قاسم ایشک آغا و قنبر علی ولد قاسم بیگ و شیر قلی قراول مغول و سلطان احمد مغول بود از جماعه شیر قلی مغول از ین چهار کس به مجرد رسیدن بی تحاشی در حویلی که میرزا خان نشسته بود میدرایند غوغا میشود خان میرزا بر اسپی سوار شده گریخته می برایند برادر خود


محمد حسین قوربیگی هم نوکر خان میرزا شده بود از ین چهار کس شیر قوم مغول را شمشیر زده میاندازند در وقت پریدن سر خلاص میشود این چهار کس شمشیر و تیر خورده و زخمی شده در جای که مذکور شد پیش مادر آمده اندک کوچه تنگ سواران جمع شدند و ازدحام شد مردم بالای هم یکجا جمع شده ایستادند نی پیش میتوانند رفت نی عقب میتوانند گشت من به جوانانی که نزدیک من بودند گفتم که فرود آئید و زور بکنید دوست ناصر و محمد علی کتابدار و بابا شیرزاد و شاه محمود چند جوانان دیگر فرود آمده رفته تیر انداختند غنیم گریخت از جهت مردم قلعه بسیار انتظار کشیدیم در وقت کار نتوانستند رسید بعد از برداشتن غنیم یک یک و دو تاخته آمدن گرفتند هنوز به چار باغی که خانمیرزا فرود آمده بود نرسیده بودم که از مردم قلعه یوسف و سید یوسف آمدند به همراهان من در آن باغی که خان میرزا بود در آمدند دیدم که خان میرزا نیست گریخته برآمده تیز برگشتم احمد یوسف از عقب من بود از دروازه جارباغ دوست سر پلی پیاده که در کابل بجهت مردانگی او رعایت کرده منصب کوتوالی باو داده گذاشته شده بود شمشیر برهنه در دست آمد بمن رو کرده می آید من چیبه پوشیده بودم غریچی نه بسته بودم دویلغه نپوشیده هر چند هی دوست هی دوست گفته فریاد کردم احمد یوسف هم فریاد کرد از جهت اینکه در سرما و برف در بشره تغیری شده بود از انجهت بوده باشد یا از جهت اضطراب جنگ بوده باشد باری مرا نشناخته بر بازوی برهنه من شمشیر انداخت عنایت الهی شامل بود سر مو کار نکرد شعر :

اگر تیغ عالم بجنبد ز جای

نبرد رگی تا نخواهد خدای

من این دعا خوانده بودم از خاصیت آن بود که خدای تعالی این مضرت را رفع نمود این دعا اینست :

اللهم انت ربی لا اله الا انت علیک انت رب العرش العظیم ما شا الله کان و مالم یشأ لم یکن و لاحول و لا قوه الا بالله العلى العظیم و اعلم ان الله على کل شئ قدیر و ان الله قد احاط بکل شئ علمااً الهم انی اعوذ بک من آن اشرک بک و من نشرک نفسی و من شر غیرى و من شر کل دابه انت اخذبنا صیتها انک رب العرش العظیم.

از آنجا برآمده بباغ بهشت که محمد حسین میرزا آنجا بود آمدم گریخته برآمده پنهان شده بود در رخنه باغچه که محمد حسین میرزا فرود آمده بود هفت هشت کس تیر و کمان دار ایستاده بودند من بر سر اینها اسپ خود را پاشنه کردم نتوانستند ایستاد گریختند من رسیده به یکی شمشیر انداختم آن چنان ملاق زده رفت که تصور کردم که مگر سرش بریده رفته باشد گذرا شدم بکسی که شمشیر انداختم کوکلتاش خان میرزا که بولک کوکلتاش بود شمشیر بدست او رسیده بود در وقت رسیدن به دروازه خانهای که محمد حسین میرزا نشسته بود از بالای بام یک مغولی که نوکر من بود من او را میشناختم تیری را پر کرده بروی من کشید از آنطرف و از اینطرف هی هی بادشاه است گفتند تیر را گرداند انداخته و گریخت از تیر انداختن هم کار گذشته بود میرزا و سرداران او گریخته و گرفتار شدند برای که تیر اندازد و در همین جا سلطان سنجر برلاس را که رعایت کرده تومان نیک نهار (ننگرهار) را باو عنایت کرده بودم اینهم در ین فتنه با ینها شریک بود گرفته گردن او را بسته آوردند مضطرب شده فریاد میکند که هی هی میدانی گناه از ین بیشتر میباشد که با این جمع از هم جهتان و هم مشورتان یک کلان تری تو باشی چون والده دادام شاه بیگم خواهر زاده او میشد فرمودم که این چنین بیعزتانه در زمین نکشند هیچ مرگی و بلائی نیست از آنجا برآمده احمد قاسم کوه بر را که از امرای درون قلعه یکی او بود با یک جماعه از جوانان از عقب خان میرزا فرستادم در کنار همین (باغ بهشت) شاه بیگم و خانیم خانها ساخته نشده بودند از ین باغ برآمده بدیدن شاه بیگم و خانیم رفتم مردم شهر و اوباش چوب دست ها گرفته هجوم کردند در گوشه در کنار بگرفتن مردم و تاراج نمودن اموال دست اندازی میخواستند بکنند بنابران مردمان گذاشته و تعین کرده از هر طرف مردم را زده و رانده برآورده شد شاه بیگم و خانیم در یک خانه نشسته بودند در جائی که دائم فرود می آمدم فرود آمده مثل سابق بادب تعظیم رفته دریافتم شاه بیگم و خانیم بی حد و قیاس مضطرب و منفعل و سرافگنده و خجل شدند عذر معقول میتوانند گفت بطرح پرسشهای مشفقانه می توانند انداخت از اینها طمع من این چنین نبود که این جمع در مقام هر بد بختی که میشد آنچنان نبود که بسخنان بیگم و خانیم گوش نیندازند خان میرزا خود نبیره زائیده شاه بیگم بود شب و روز در پیش بیگم اگر سخن ایشان نمی درآمدند خان میرزا را خود نگذاشته پیش خود میتوانستند نگاه داشت چند مرتبه هم که از همواری زمانه و ناسازگاری دوران از تخت و ملک و نوکر و چاکر جدا شده بایشان التجا بردم مادر من هم رفت هیچ نوعی رعایتی و شفقتی دیده نشد خان میرزا رادر خورد من و مادر او سلطان نگار خانم ولایتهای عین و معمور داشتند من و مادر من ولایت بجای خود باشد صاحب یک موضع و یکچند جانور هم نتوانستیم شد."

چند سطر پایانتر باز به اصل موضوع که خان میرزا و تعقیب او باشد تماس گرفته میگوید:

"... از اینجا برخاسته در چارباغی که خان میرزا فرود آمده بود آمده بولایت و ایماق و احشام فتحنامه ها فرستاد شد بعد از آن سوار شده به ارگ آمدیم محمد حسین میرزا به توشک خانه خانیم از ترس گریخته در آمده در بوغجامه توشک خود را بسته بوده است از مردم درون قلعه میرم دیوانه و بعضی دیگر را گذاشته شد که این خانه ها را جسته محمد حسین میرزا را یافته بیارند بدر خانه خانیم آمده درشت تر و بی ادبانه تر سخنان گفته اند باری بهر حال محمد حسین میرزا را از توشکخانه خانیم یافته در ارگ آوردند من مثل سابق تعظیم کرده و برخاسته خیلی هم درشت بروی نیامدم محمد حسین میرزا که باینچنین زشت و شنیع حرکات اقدام کرد و با این نوع شور و فتنه انگیزی ها اهتمام نمود اگر پاره پاره میکردم جای آن داشت و به انواع عذاب و عقوبت سزاوار بود چون در میان یکنوع خویشی شده بود از خانیم همشیره زائیده من خوب نگار خانم فرزندان و دختران داشت این حقوق را یاد کرده محمد حسین میرزا را آزاد نموده بطرف خراسان رخصت داده شد این بی مروت حق ناشناس این چنین نیکیهای مرا که جان او را بخشیدم بالکل فراموش کرده در پیش شیبان خان از من شکایت ها و غیبت ها کرده بود اندک وقتی نگذشت که شیبان خان او را کشته بجزای او رسانید شعر:

تو بدکننده خود را به روزگار سپار

که روزگار ترا چاکریست کینه گذار

احمد قاسم کوه برو چند جوان دیگر را که از عقب خان میرزا فرستاده شده بودند در پشته های قرابلاق بخان میرزا میرسند گریختن هم نمیتوانند قوت و جرئت دست جنبانیدن هم نداشت باری گرفته آوردند من در دیوانخانه کهنه در ایوان پائین شرق شمال او نشسته بودم گفتم که بیاورید از اضطراب تا زانو زده آمدن دو مرتبه افتاده بعد از دریافتن در پهلوی خود نشانیده دل دادم شربت آوردند بجهت دفع توهم خان میرزا اول شربت را خود اشامیده بار دادم چون جماعه سپاهی و رعیت و مغول و چغتائی متوهم و مذبذب بودند چند روز احتیاط را مرعی داشته خان میرزا را در خانه او فرموده شد که باشد چون از ین ایل والوس که مذکور شد هنوز دغدغه و تردد بود بودن خان میرزا را در کابل صلاح ندیده بعد از چند روز بطرف خراسان رخصت داده شد."

قراریکه در متن ملاحظه میشود بابر از (کوه منار) که امروز به (کوتل پای منار) بیشتر شهرت دارد وارد میدان خواجه رواش شده و از آنجا به (بینی ماهرو) یعنی تپه (بی بی ماهرو) آمده در اینجا برای نشان دادن ورود خود به دسته از بزرگان کابلی که در ارگ بالاحصار بودند و از بابر علیه خان میرزا و متفقین او طرفداری میکردند آتش افروخت متقابلتاً در ارگ بالاحصار آتش افروخته شد و با علامه های آتش افروزی طرفین آمادگی خود را برای حمله وانمود کردند. سپس بابر و همراهان او از بینی ماهرو بطرف شهر پیش می آیند تا کنار رود خانه کابل میرسند. اینجا از دو پل اسم برده شده است یکی (پل سید قاسم) و دیگری پل ملا .بابا تعیین موقعیت این پل ها کاریست مشکل اینقدر از متن معلوم میشود که (پل ملا بابا) بطرف راست قرار داشت چنانچه شیرم طغای را با جمعی از مردم از طرف راست بدان پل میفرستد و خودش از طرف چپ راه (بابا بولی) را پیش میگیرد و بطرف (باغ خلیفه) متوجه میشود. تعیین موقعیت باغ خلیفه که باغچه خوردی بود و الغ بیگ در انچا عمارت مختصری ساخته بود و خان میرزا در آنجا نشسته بود کاریست مشکل هکذا تعیین موقعیت (باغ بهشت) و (باغ ملا بابا) خالی از اشکال نیست و تحقیق بیشتر میخواهد. چارباغی که روز حمله بابر خان میرزا در انجا پناه برده و از آنجا هم فرار نموده بود، آیا عبارت از همین جائی بود که تا ۳۰ سال قبل به همین نام شهرت داشت؟ مقصد از (خانیم) یا خانم که مکرر در متن ذکر شده قرار شرح پاورقی صفحه ۲۱۷ ترجمه انگلیسی تزک بابری (ترجمه جان لیدن و ویلیم ارسکین) یا عبارت از مهر نگار خانم بزرگترین خواهر مادر بابر و یکی از عیالهای سلطان احمد میرزا و یا به احتمال مزید عبارت از خوردترین خواهر سکه مادری او خوب نگار خانم عیال محمد حسین میرزا بوده و خان میرزا خورد ترین فرزند همشیره اندر آنها سلطان نگار خانم میشد که عیال سلطان محمود میرزا بود شاه بیگم به اساس نوشته علامی در اکبر نامه مادر کلان سببی او بود (۴۸) بابر و همراهان او بعد از زد و کند های مختصر در باغ ها و باغچه ها پیرامون قلعه بالاحصار و کمکی که بالاخره از طرف متفقین او یعنی برخی از بزرگان کابل از ارگ بالاحصار میرسد بر مخالفین خود غلبه حاصل میکند و وارد ارگ بالاحصار میشود. خان میرزا پسر خاله اندر او که اعلان پادشاهی نموده بود از سراسیمگی و اضطراب زیاد بالاخره در یکی از پسخانه های ارگ (توشکخانه) در میان لحاف و توشک بوغبندی مخفی شده تا اینکه او را کشف کردند و آوردند پیش از او محمد حسین میرزا شوهر عمه او را که درین مخالفت ها شریک بود نیز دستگیر کرده بودند. بابر بودن ایشان را در کابل صلاح ندیده یکی را اجازه مرخصی بطرف خراسان داد و فتح نامه به اطراف فرستاد و بار دیگر در ارگ بالاحصار به پادشاهی نشست.

گلبدن بیگم دختر بابر در "همایون نامه" خود شرح ماجرای مراجعت پدرش را از هرات از راه هزاره جات و گرفتن کابل را بار دوم از دست خان میرزا بصورت موجز و مختصر ذکر کرده و چون وقایع را خلاصه کرده بیشتر در ذهن خواننده نشیند اینک مطالب لازمه را اقتباس میکنیم : (۴۹)

"... و چند روزی که در خراسان بودند میرزایان هر کدام تکلیف میزبانی می نمودند و جشنها میکردند و تمامی باغات و محلات را سیر می نمودند. میرزایان تکلیف زمستان نمودند که توقف نمایند که بعد از زمستان با اوزبک جنگ میکنیم. اما اصلا و قطعاً انستند به جنگ قرار داد. مدت هشتاد سال نتوا خراسان را سلطان حسین میرزا آبادان و معمور ساخته بود اما میرزایان تا شش ماه نتوانستند که جای پدر را نگاه دارند."

"و چون پادشاه ایشان را بی پروا دیدند بجهت خرچ و خراجات ایشان جاها تعیین نموده بودند و به بهانه دیدن آنجاها بجانب کابل روان شدند."

"و دران سال برف بسیار باریده بود راهها را غلط کردند این ها هر یک تغافل کرده می رفتند. حضرت و قاسم بیگ مع پسر خود تا سه چهار روز برف دور کرده راه را تیار میکردند و مردم لشکر از عقب میگذشتند باین روش تا به غور رسیدند و در آنجا از هزارههای باغی به حضرت ورخورده جنگ کردند. از گاو و گوسفند بسیار و اشیای بیشمار از مردم هزاره ها بدست مردم شاهی افتاد و با ولجه بیحد متوجه کابل شدند."

" در پای منار که رسیدند که میرزا خان و میرزا محمد حسین کورگان باغی شده اند و کابل را قبل دارند به مردم کابل حضرت پادشاه فرمانهای دلداری د دلاسائی نوشته فرستاد که مرا باشید ما هم آمدیم در بالای کوه بینی ماه روی آتش خواهیم انداخت شما و هم در بالای خزانه خانه آتش اندازید تا بدانیم که از آمدن ما خبر دار شده اید. وقت صبح از آن جانب شما و از این جانب ما مقابله غنیم خواهیم شد اما تا آمدن مردم قلعه حضرت جنگ کرده و فتح کرده بودند."

"میرزا خان در خانه والده خود که خانه پادشاه بودند پنهان شدند آخر خانم پسر خود را آورده گناه طلبیدند و میرزا محمد حسین در خانه کوچ خود که خاله خورد پادشاه بود از و هم جان خود را در مفرش انداخته خدمتگاری را گفت که بر بند. عاقبت الامر مردم پادشاهی خبردار شده میرزا محمد حسین را از مفرش برآورده پیش پادشاه آوردند عاقبت الامر حضرت بخاطر خاله های خود گناه میرزا محمد حسین را بخشیدند و بخانههای خاله های خود بدستور سابق آمد و رفت هر روزه و رعایت خاطر بیشتر از پیشتر میکردند تا غبار خاطر کلفت بخاطر خاله ها ننشیند و در ساعت جاه و جاگیر تعیین نمودند و کابل را از قبل میرزا خان خلاص ساخته خدای تعالی بایشان ارزانی داشت."


بابر به حیث پادشاه کابل

انتخاب لقب پادشاه بجای امیر

گرفتن کابل بقسم شگون نیک

تولد شدن اکثر فرزندان بابر در کابل

سال ۹۱۳ و اهمیت آن در حیات خانوادگی و

سیاسی بابر

بابر که در سن ۱۲ سالگی در ۸۹۹ هجری قمری در اندجان مرکز ایالت کوچک فرغانه بجای پدر نشست مدت ۱۴ سال تمام نشیب و فراز زندگی را با انواع محرومیت ها و کامیابی ها دیده در ین دوره عمر که سنین جوانی او پخته شده میرفت بحیث یک حادثه جو برای مقابله با موانع برخاسته با عزم راسخ و مساعدت حوادث قدم به قدم به کامیابی هائی مواجه شد تا بلاخره بار دوم در ارگ بالاحصار کابل راه یافت. سال ۹۱۳ هجری قمری که مصادف به بیست و سومین سال حیات او میباشد در زندگانی پر حادثه بابر اهمیت قابل ملاحظه دارد که خود او هم به اهمیت و شگون نیک آن ملتفت شده است. سال ۹۱۳ در زندگانی شخصی و خانوادگی و سیاسی بابر و اولاد و احفاد او اهمیت خاصی دارد زیرا در ین سال در ارگ بالاحصار کابل خویش را (پادشاه) خواند و کلمه (میرزا) را که در آخر اسمای امرای تیموری می آوردند از نام خود حذف نمود. (۵۰) برای ظهیرالدین محمد بابر فتح کابل از نظر حیات خانوادگی شگون نیکی داشت و دخترش گلبدن بیگم این شگون نیک را چنین تصریح میکند که تا عمر ۲۳ سالگی و فتح کابل پدرش هیچ فرزندی نداشت و یگانه دختری هم که از عایشه سلطان بیگم، دختر سلطان احمد میرزا تولد شده بود در سه ماهگی فوت شده بود و بعد از تاریخ فوق خداوند متعال بوی هجده فرزند عطا کرد که به استثنای دو دختر مهرجان بیگم و گلرنگ بیگم که در خوست متولد شده اند، باقی همه فرزندان او در کابل و بیشتر آنها در ارگ بالاحصار شهر بدنیا آمدهاند. کلانترین پسر بابر یعنی همایون در همین سال ۹۱۳ در شب سه شنبه چهارم ذیقعده از بطن ماهم بیگم در همین ارگ کابل (بالاحصار) متولد شده است گلبدن بیگم دختر بابر موضوع تولدی همایون و گرفتن لقب پادشاهی پدرش را که هر دو در سال ۹۱۳ در ارگ بالاحصار یکی عقب دیگر واقع شده بهم بی ارتباط نمیداند و چنین می نویسد:

"غرض که گرفتن کابل را شگون گرفته بودند که همه فرزندان در کابل شده اند غیر دو بیگم در خوست شده اند مهر جان بیگم از ماهم بیگم و گلرنگ بیگم از دلدار بیگم"

"تولد حضرت همایون پادشاه که پسر کلان حضرت فردوس مکانی اند ولادت مبارک ایشان در شب سه شنبه چهارم ذیقعده ۹۱۳ هجری بوده در ارگ کابل در وقتی که افتاب در برج حوت بود تولد شدند و در همان سال حضرت فردوس مکانی خود را فرمودند به امرا و سایر الناث که مرا بابر بادشاه گوئید والا اوایل قبل از تولد حضرت همایون بادشاه میرزا بابر موسوم و مرسوم بودند بلکه همه بادشاه زاده ها را میرزا .میگفتند... " (صفحه ۵۱ همایون نامه گلبدن بیگم)

اتخاذ لقب پادشاهی از طرف بابر در ارگ بالاحصار کابل از نظرتشریفات درباری در تاریخ زندگانی وی به حیث یک حکمفرما و به حیث سر سلسله دودمان فعلیه که بعدها به عنوان (مغلان بزرگ)هند شهرت پیدا میکنند اهمیت زیاد دارند زیرا همین بابر بعدها در اثر یک سلسله فتوحات تا قلب هندوستان به صفت شاهنشاه و شاهنشاه بزرگ شهرت پیدا میکند و احفاد او بیش از دو قرن به عنوان شاهنشاهان بزرگ مغلی در آن خطه وسیع حکمفرمائی مینمایند بنأ علیه تثبیت محل و تاریخ اخذ لقب (بادشاهی) از طرف بابر از نظر تاریخ حایز اهمیت است و قراریکه اخیراً حین ورود هارو دلم یکنفر از مورخان امریکایی در کابل ملاحظه نمودیم تعین تاریخ و محل اعلان پادشاهی بابر و به خصوص تعین محل که لقب (بادشاه) را برای خود اتخاذ کرده است مسأله شده بود که با مراق و دلچسپی زیاد به حل آن میکوشید.

در حقیقت بابر در وطن آبائی خودش در فرغانه اگر شهزاده بود آواره و اگر فاتح بود تهی دست محسوب میشد اقبال وی بعد از فتح کابل و بعد از سال ۹۱۳ هجری قمری آغاز میشود وی طوریکه دیدیم سعادت شخصی و خانوادگی و دورنمای جلال آینده پادشاهی و سلطنتی خود را با شگون نیکی که گرفته بود، مدیون کابل میدانست. در ارگ بالاحصار تاریخی این شهر زیبا که بدان علاقه مفرط داشت، لقب پادشاهی بر خود نهاد و بابر میرزا (بابر پادشاه) شد و اگر بسیاری از مولفان وی را قبل از اینکه شاهنشاه هند و موسس سلاله مغل های بزرگ هند میشود بادشاه کابل خوانده اند خلاف نگفته اند.


شب سه شنبه چهارم ذیقعده سال ۹۱۳

تولدی نصیر الدین محمود همایون در ارگ بالاحصار

کابل

نصیرالدین همایون بزرگترین پسر بابر پسری که بی نهایت او را دوست داشت جا نشین او شد در شب سه شنبه چهارم ذیقعده سال ۹۱۳ در ارگ بالاحصار کابل بدنیا آمد ظهیرالدین محمد بابر حینی که به هرات رفته بود با دختری از اعیان اشراف خراسان ازدواج کرد که بعدها به لقب "ماهم بیگم" شهرت یافت و علامه ابوالفضل علامی در دفتر اول اکبر نامه مینویسد :

"... ولادت با سعادت حضرت جهان بانی جنت آشیانی شب سه شنبه چهارم ماه ذیقعده نهصدو سیزده در ارگ کابل از بطن مقدس حضرت قدسی قباب پرده نشین سرا ادقات عفاف ماهم بیگم واقع شد و آن عفت پباه از دودمان اعیان و اشراف خرا اسانند و به سلطان حسین میرزا نسبت خویشی دارند و از بعضی نقاط شنیده شده که چنانچه نسبت والائى والده ماجده حضرت شاهنشاهی به حضرت شیخ جام میرسد نسبت عالی ان قدسی قباب نیز به همان سلسله مقدسه منتئی میشود حضرت گیتی ستانی فردوس مکانی وقتیکه به پرسش فرزندان سلطان حسین میرزا در هرات نزول اقبال ارزانی داشتند آن عصمت قباب را در حباله عقد در آورده بودند.

مولانا مسندی تاریخ ولادت آن حضرت (سلطان همایون خان) یافته (شاهفیروز قدر) و (پادشاه صف شکن) و کلمه (خوش باد) نیز تاریخ این زمان سعادت قرآن میشود که افاضل عصر یافته اند."


طرح نقشه فتوحات هند از طرف بابر در بالاحصار کابل

تولدی میرزا هندال، پشته یک لنگه

به شرحیکه در صفحات قبل دادیم بابر بعد از اینکه از فرغانه برخاست و قبل از آنکه در آگره نشست در وسط این دو جای در شهر زیبای کابل، در ارگ تاریخی بالاحصار، خویش را (پادشاه) خواند و به لقب پادشاه کابل شهرت پیدا کرد. یکی از حوادث مهم تاریخی که تصمیم و نقشه اجرای آن از طرف بابر در بالاحصار کابل گرفته و کشیده شده است پیشروی به جانب هند است این تصمیم چیزیست که پیش از آن هزاران سال قبل و بعد از آن در طی دوره های مختلف چه از طرف جهان گشایان بیگانه در افغانستان و چه از طرف پادشاهان و سرداران افغانی بکرأت در کوهپایههای این مملکت به عمل آمده و به حیث یک فورمول مکرر تاریخی بابر هم از عقب کنگره های دیوارهای کهن بالاحصار کابل، محض بنام گردش و شکار برآمد و با تکرار گردشها به طرف جنوب و شرق، کارش منتهی به فتوحات هند .شد حرکت بابر از بالاحصار کابل و منتهی شدن پیشروی های او به دهلی و آگره یک عملی است که با تخت نشینی مکرر او در آگره (پادشاه کابل) شاهنشاه هندوستان میشود زیرا بابر خود معتقد بود که همانطور که خداوند متعال همه پسران را در کابل به وی داده بود، اکثر فتوحات هم بعد از تخت نشینی در کابل نصیب وی شده بود چنانچه دخترش گلبدن بیگم از زبان پدر خود مینویسد:

"همه فرزندان را خدای تعالی به من در کابل داده و اکثر فتح از نشستن کابل شده" (۵۱) قراریکه ابوالفضل علامی در دفتر اول اکبر نامه شرح میدهد، بابر بین (شعبان۹۱۰) و (محرم (۹۲۵) سه مرتبه از کابل از راههای مختلف به عزم هند میبراید. در محرم ۹۲۵ در حوالی آب چغدول خبر ولادت پسری از کابل برایش رسید و چون به قصد هند در حرکت بود و به شگون نیک فتح هند، نام وی را هندال گذاشت (خبر تولدی هندال روز جمعه ۲۶ محرم ۸۲۵ بوی رسید.)

آخرین مرتبه که بابر از کابل به عزم فتح هندوستان میبرآمد متصادف به روز جمعه غره صفر سال ۹۳۲ هجری قمری بود گلبدن بیگم دختر بابر میگوید: " روز جمعه غره صفر ۹۳۲ که افتاب در برج قوس بود، پیش خانه برآورده از پشته یک لنگه گذشته در جلگه دیهه یعقوب نزول اجلال فرمودند دیگر در آنجا مقام کردند و روز دیگر کوچ به کوچ متوجه هندوستان شدند."(۵۲)

شدند

در این وقت سلاله معروف ،افغانی لودیها از دهلی به قسمت اعظم سواد هند حکمفرمائی داشتند. سلطان ابراهیم لودی و بابر در میدان پانی پت با هم مقابل و بعد از جنگهای سخت شاهنشاه لودی کشته شده و در ماه رجب ۹۳۲ فتح نصیب بابر گردید ازین تاریخ به بعد به حیث موسس دودمانی معروف شد که مولفان بعدی به خصوص مولفان اروپائی آنرا بنام سلسله مغل های بزرگ هندی شهرت داده اند.


کابل و گردشگاه های اطراف آن

بابر در کوهدامن و کوهستان

اق سرای ، قرا باغ ، استالف، سنجد دره

بهزادی، خواجه سه یاران ، ارغوان زار، هوپیان،

غوربند، اشتر شهر،  گلبهار، ۳۳ نوع لاله،

لاله گل بوی لاله صد برگ ، دشت شیخ ، خواجه شهاب

خواجه خانسعید ، استرغچ ، خم زرگر، درنامه، نجرو

دره تاجکان، چهل قلبه، کوتل کوزو

شهر ها در هر عصر و زمان در اطراف نزدیک و گرد و نواح دورتر خود باغ ها و گردش گاهها و ییلاقها داشته و دارند چهار صد سال قبل در عصر بابر و بعد در دوره احفاد او باغ های زیبا و قشنگی در کابل احداث شده بود که از آن در جایش تذکر خواهیم داد. در چهار گرد افق ماحول کابل همانطور که سمت شمالی امروز هم شهرت خویشرا حفظ کرده است در دوره سابق که از آن مشغول صحبت هستیم به مراتب بیشتر معروفیت داشت دند کوهدامن و دامان کهستان با آب های جاری میوههای لذیذ انگور فراوان و صید و شکار از بهترین نزهتگاه ها و گردشگاه های اطراف شهر بود ذکر صیفیه ها و دشت و دمن و نام های آنها در ین جا به زندگانی اهالی کابل و بالاحصار درین وقت جلوه خاصی می بخشد و خاطره هائی را بیاد میدهد که از خلال آن ذوق و چگونگی تفریح های چهار صد سال قبل باشندگان شهر کابل و کابل در میان اولانگهای سه گانه و ششگانه خویش در هر فصلی پورشها حمله ها جنگ ها، محاصره ها را میدید و خون ریزی ها و قحطی ها و سختیها را مشاهده میکرد شاهد تفریح ها و گردش ها و شکارها و مجالس بزم و نشاط هم بود که صحنه های آن گاهی در بالاخانه های ارگ ،بالاحصار، گاهی در باغهای داخل شهر مثل چار باغ باغ بهشت باغ مهتاب، باغ بنفشه باغ شهر آرا باغ آهو خانه و غیره صورت میگرفت و برخی مواقع هم از حصار شاه کابل و آسه ماهی برآمده در خطه زیبای کوهدامن و دامنه های قشنگ کهساران کهستان به سیر و صفا و تفرج و تفریح می پرداختند. فایده دیگری که در ذکر اسم ها میبینم نشان دادن سابقه بسیاری از نام های اطراف کابل است که اینجا به شهادت یک متن اقلاً معروفیت آنها را در چهار صد سال قبل مشاهده میکنیم بابر یک قسمت از نقاطی را که در قطار عناوین حاشیه صفحه (حالا بالای صفحه) نام های آنها را گذاشته ایم در اولین پیشرفت خود از صفحات شمال بطرف کابل سر راه خود ذکر کرده است مانند: خواجه زید که از آنجا در سه چهار منزل به غوربند واصل شده است. سپس از (اشترشهر) و (آب باران) و (گذرهوپیان) و (سنجد دره) و (قراباغ) و (آق سرای) و (قروق) ذکر میکند و خود را به اولانگ (چالاک) که عبارت از اراضی نیمه زراعتی و نیمه چمن زار ده کپک و خواجه رواش متصل شمال شرق شهر کابل باشد، میرساند.

سیاق کلام حکم میکند که اشتر شهر دهکده یی در داخل دره غوربند در محل موجوده پل متک بوده باشد. دورتر بطرف شمال شرق این محل دهکده یی در حوالی شیخان خیل بنام اشترگرام هنوز شهرت دارد (آب باران) جائی بوده بین چاریکار و گل بهار هوپیان و سنجد دره و قراباغ و آق سرای با نام و موقعیت خود موجود هستند.

مهمترین گردشگاه این عصر دره زیبای (استالف) است که به حیث یک صیفیه بسیار قشنگ کهستانی شهرت داشت و (بهزادی) و (خواجه سیاران) در آن حوالی بشهرت این منطقه افزوده بود از دهن غوربند تا استرغچ که در وسط گلبهار مرکزیت داشت یک سلسله نقاط قشنگ دیگر روی تپه ها و دامنه های کوه ها و کنار رودخانه ها افتاده بود که برای تفرج و تفریح و گردش و شکار از آن بهتر در حوالی کابل نمیتوان یافت.

بابر میگوید که عم او الغ بیگ استالف و استرغچ را خراسان و سمرقند لقب داده بود. عقیده او در باب استالف این است که " مثل آن در خیلی جا ها نیست. "از بیانات او در تزک چنین مینماید که باغ کلانی در آنجا بود که الغ بیگ به عنف و زور از مردم گرفته و غصب کرده بود و بابر بهای زمینهای آنرا به صاحبان آن داد. بابرنامه چنین آورده بیرون باغ چنارهای کلان زیر چنار ها سایه های سبزه دار پر صفا و منزلها .است از میان باغ یک آسیا آب همیشه جاری است در کنار این جوی چنارها و درخت ها بسیار است. در اوایل این جو کج و بی سیاق بود من فرمودم که این جوی را بر وجه سیاق ساختند بسیار جای خوبی شد."

بابر شاعر حادثه جو و جنگجوی نویسنده که یکسان دلداده بزم و رزم بود به مجردیکه هیاهوی کشور داری خاطرش را مکدر و خسته میکرد از ارگ بالاحصار یا از چارباغ یا از صورت خانه باغ بنفشه برآمده و بیشتر اوقات با یکی دو نفر از مصاحبان یا رفیقان همدم و همبزم و هم راز و هم نفس از راه کوتل منار که راه معمول آن زمان بود راه کهساران سمت شمالی را پیش میگرفت تا ساعتی زیر شاخسار درختان و کنار تاکستان ها از دنیای محسوس به عالم خیال بگراید. بابر در جوانی شراب میخورد (۵۳) و شراب سازی در عصر و زمان او در دهکده های سمت شمالی بسیار معمول بود و معروف ترین همه شراب بهزادی و شراب خواجه خان سعید بود که اولی دهکده ئی بود بین استالف و خواجه سیاران که حالا هم به همین نام موجود است و دومی بعد از دشت شیخ (شیخان خیل امروزه) در حوالی سنجن قرار داشت.

صفحات اوراق واقعات بابری از رفت و آمدهای بابر درین نقاط و گردشهای آنی و عاجل او پر است. گاهی تابش آفتاب و زمانی روزهای خزان برگ ریزان استالف را تماشا میکند و گاهی تا نماز خفتن زیر شاخسار درختان بهزادی کیف میکند و گاهی در روزهای اول بهار که لاله در دشتها و دامان کهساران سر میزند خویش را به دامنههای دهن غوربند و دشت شیخ و تپه های اطراف گلبهار میرساند تا لاله گلبوی را ببوید و لاله صد برگ را ببیند. چطور امکان داشت که ارغوان دامنههای خواجه سیاران را بنفشه گون سازد و شاه و شاعر با دل شوریده ئی که در آن تجلی عشق و شور نشاط تلالو تاج پادشاهی را خیره میکرد، در بالاخانههای ارگ بالاحصار بنشیند و انعکاس خنده طبیعت را در آب های زلال چشمه ساران خواجه سیاران نبینند؟ در حالیکه خود میگوید: "گمان نمیکنم در هیچ جا چنین ارغوان زاری باشد." بابر امر داد تا دورادور چشمه را گچ و سارو بگیرند و صفه ئی مانند تخت در نزدیک آن بسازند.

در کهستان، مرکز گردشهای تفریحی او دره و دامان گلبهار بود. باغ های (خم زرگر) آبهای خروشان (پنجشیر) و دهکده (خواجه خان سعید) در (استرغچ) هر کدام بجای خود مردم را جلب میکرد جاله ها همانطور که امروز روی آبهای مشترک شتل و غوربند و پنجشیر و سالنگ از نزدیکی های بگرام بسته میشود، در چهار قرن قبل بسته میشد چه بسا شامگاهان که بابر ناوقت از کهستان به کوهدامن میآمد، شبها را در خانه های محقر جاله بانان در دهکده کوچک (صیاو) در جوار خرابه های بگرام میگذرانید.

گاه گاهی در تیغه های کوه هائی که جناح شمالی کهستان را گرفته است، به سیر گردش و شکار میرفت از راههای دشوار گذار از کمر های کوه های و (درنامه) به (نجرو) فرود می آمد. درین وقت در پردههای اول کوه مسلمانان و عقب تر ها کافران زندگانی داشتند انگور وافر و شراب بیحد زیاد بود و یکنوع شراب مخصوص اینجا را (جوشیده) میگفتند. روزها در دره (تاجکان) نجرو به شکار آهو مشغول میشد و شبانگاه در روشنائی چراغ چوبهای جلغوزه در برج های بلند (چهل قلبه) مینشست و بوی کباب و جوشیده و تار تنبور او را در عالم خیال از کشتزارهای سرسبز (نجرو) تا قلل (کوتل کوزو) سر گیچه میداد.


آبادی های بابر در کابل

تختگاه بابر، تخت شاه، باغ میان

گلکنه و کوه

چار باغ ، باغ شهر آرا ، باغ جلوخانه

اورته باغ ، باغ صورت، باغ مهتاب، باغ آهو خانه

سه باغچه ، صورت خانه ، خانه سفید، باغ خلوت

بابر از همان روزهای اخیر ماه ربیع الاخر ۹۱۰ هجری قمری که وارد بالاحصار شد و سر راست به بالاخانههای ارگ برآمد بار اول نگاهی به چهار طرف افق افگند از سطح آب کول کلان که از پای دیوار های قلعه تا نقاط دور دست دامنه های شاه کابل انبساط داشت دورتر تا اولنگهای سیاه سنگ و سونک قورغان و چالاک زمینهای زراعتی دشتهای سبز و رشته کوه های سیاه را ملاحظه کرده و بیت معروف ملا محمد طالب معمائی را آهسته آهسته با خود زمزمه میکرد کوه و دریا و شهر و صحرای کابل در دلش عزیز شد. بابر که در دیار خود روی خوشی ندیده بود در کابل به اقبال .رسید. در اینجا صاحب فرزندان شد و در اینجا لقب پادشاهی بر خود نهاد و به تفصیلی که در صفحه های پیش از قلم خود و از زبان دخترش گلبدن بیگم یاد آوری نمودیم، علاقه بابر به کابل به عشق رسیده بود و تا آخر عمر که صاحب امپراطوری عظیمی شد، کابل را به هیچ یک از پسران و دختران و بستگان خود حتی به اسم هم نداد آنرا وخالصه خویش باقی گذاشت و در آخر عمر هم وقتیکه در آگره چشم از جهان میپوشید، از وصایای او یکی این بود که جسدش را بکابل انتقال دهند. چنانچه ۶ ماه بعد از باغ نور افشان آگره که در آنجا جسدش را موقتی نهاده بودند، بکابل آورده و در باغی که بنام او (بابرشاه) مشهور است و در آن اوقات به شهادت ابو قاسم فرشته به قدمگاه حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم شهرت داشت به خاک سپردند.(۵۴)

بابر در آبادی و عمران شوق مفرط داشت و این اشتیاق در همه احفاد او دیده میشود. در افغانستان مخصوص در کابل و حوالی دور و نزدیک آن و بین کابل و لغمان و جوی شاهی که بعدها به جلال آباد معروف میشود، باغ ها، خانه ها، منزلگاه ها وغیره ساخته که ذکر همه آنها خارج چوکات این اثر است. بنأ علیه مختصراً به برخی از آبادیهای او در کابل که بیشتر آنهم احداث باغ ها است، میپردازیم.

بابر فراز کوچه باغ در زیر خرابه های معابد بودائی تپه خزانه و پوزه کوه در نقطه ئی که امروز بالای عمارت شفاخانه ابن سینا واقع شده است، امر به ساختن صفه ئی داد از سنگ و در همان صفه سنگی حوض مدوری کندند که قریب دو من هندوستان شراب میگرفت در کتیبه ئی که به امر بابر در ۹۱۴ در اینجا کنده شده بود، این صفه را (تختگاه پادشاه عالم پناه ظهیر الدین محمد بابر) خوانده اند و در زبانزد مردم معمولاً به نام " تخت شاه" شهرت یافته بود. تخت شاه نزهتگاهی بود و فراز آن باغها و کشتزارهائی قرار داشت که در آن وقت از کوچه باغ یعنی از تنگی کوره گاه در دو طرف رودخانه کابل تا (باغ شهرآرا باغ موجوده سفارت شوروی) (سفارت سابق شوروی در کنار سینما پامیر ن) در میان دامنه های دو کوه شیر دروازه و آسه ماهی انبساط داشت.

نورالدین محمد جهانگیر پسر جلال الدین اکبر عین کارهای جد خود بابر را در ین نقطه تعقیب نموده، تختی و حوضی در برابر تختگاه حوض بابر ساخت و کند که شرح آنرا در دوره خود او خواهیم نگاشت اینجا از تاریخ عهد سلطنت او یعضی توزک جهانگیری مطالبی را اقتباس میکنم که راجع به تختگاه بابر نوشته است (۵۵):

"... و قریب به تختی که ورا دامن کوه جنوب رو به کابل واقع است مشهور به تخت شاه صفه از سنگ برآوردهاند که حضرت فردوس مکانی برانجا نشسته شراب نوش جان فرمودند یک حوض مدور به یک گوشه این سنگ کنده اند که قریب به دو من هندوستان شراب میگرفته باشد و نام مبارک خود را با تاریخ بر دیوار صفه مذکور که متصل به کوه است با این عبارت نقش نموده اند که تختگاه پادشاه عالم پناه ظهیرالدین محمد بابر ابن شیخ گورکان خلد الله ملکه فی سنه۹۱۴."

چون در برابر این تختگاه جهانگیر هم تختی ساخته بود، معلوم میشود که کدام یک در این اواخر در اثر سقوط سنگ پایان افتاده است. در حال حاضر تنها اثری که باقی مانده است پارچه سنگ بزرگی است که از محل خود سقوط کرده و بر رهرو عقب شفاخانه ابن سینا طوری معکوس افتاده که فقط بعضی کلمات کتیبه دیده و خوانده میشود ظهیرالدین محمد بابر در نزدیکی های "گشتگاه" مردم بالاحصار که معمولاً آنجا را (گلکنه) هم میگفتند و منطقه بین چشمه خواجه شمو و چشمه خواجه خضر را در بر میگرفت باغ دیگری طرح ریخته بود که در واقعات بابر یک جمله کوتاه در آن مورد میتوان یافت و آن این است: "...نماز پیشین از کشتی برآمده باغی را که در میان گلکنه و کوه طرح کرده بودم سیر کرده نماز دیگر به باغ بنفشه آمده شراب خورده شده از طرف گلکنه از فصیل برآمده به ارگ آمدم"(۵۶)

چون متصل گلکنه کول کلان بود (۵۷) برآمدن بابر از کشتی تعجب آور نیست چون موقعیت گلکنه و کوه هر دو معلوم است میتوان باغ او را متصل چشمه خضر و بالاحصار و زمین های پای کوه تصور نمود. در جمله فوق ضمنی از باغ بنفشه هم اسم برده شده است که معلوم میشود در حوالی متصل بالاحصار بوده و چندان از گلکنه دوری نداشت ولی به یقین نمیدانیم که خود بابر آن را احداث نموده بود یا پیشتر وجود داشت. پادشاه نامه در جمله باغ هایی که ظهیر الدین محمد بابر در کابل طرح ریخته از ین باغ اسم نمی برد.

پادشاه نامه یگانه ماخذیست که از باغ هائی که بابر پادشاه در کابل احداث نموده بصورت مجموعی اسم میبرد و تحت عنوان دارالملک کابل میگوید:

"اکنون حقیقت ریاض و منازل ارم مشاکل دارالملک کابل بر می نگارد. حضرت گیتی ستانی فردوس مکانی انارالله برهانه در سرزمین بهشت آئین کابل هنگامی که این نزهتگاه را بانوار عدالت آن پادشاه رضوان بارگاه فروغ تازه بود باغ شهر آرا و چارباغ و باغ جلوخانه و اورته باغ و باغ صورت و باغ مهتاب و باغ آهوخانه و سه باغچه اطرافش احداث نموده بودند و دیوار های خام گرد این بساتین کشیده."(۵۸)

به شهادت این متن بابر اقلا هفت باغ و سه باغچه در کابل احداث نموده بود. باغ شهرآرا در همین جائی که حالا باغ سفارت شوروی (سفارت سابق شوروی متصل سینما پامیر) است وقوع داشت. بشهادت مورخان دوره های بعدی خود بابر در اینجا چنارهای زیادی غرس نموده بود همایون در مقابل شهر آرا، باغ جهان آرا را احداث کرد که رود کابل از آن میگذشت و محل باغ علم گنج (باغ لیسه نجات و ماشین (خانه را اشغال کرده بود و از آن در ذیل واقعات عصر شاه جهان بحث خواهیم کرد.

از جمله باغهائیکه بابر در کابل احداث نموده بود "باغ اورته" و "باغ مهتاب" هر دو پهلوی هم قرار داشت و از روی پادشاه نامه به قراین زیاد میتوان گفت که باغهای مذکور در بالاحصار وقوع داشت. آنچه موید این نظریه معلوم میشود امر تعمیر "دولتخانه از طرف شاه جهان در این دو باغ است. اصلاً همایون حین نخستین ورود خود به کابل "باغ اورته" (یعنی باغ میانه) را به پسر خود شاه جهان داده بود. این باغ مختصر عمارتی داشت و به تفصیلی که بجایش خواهد آمد، شاه جهان در سال دوازدهم جلوس خود به کابل آمد و امر تعمیر دولتخانه را در این باغ داد. (۵۹)

باغ آهو خانه، باغ جلوخانه و باغ صورت باغ های دیگریست که بابر در کابل احداث نموده بود در تزک (۶۰) باغهای بنام "باغ خلوت" و "باغ نور" هم یاد شده است که از باغهای کابل بود و بابر چندگاهی محل رهایش دختر کلان سلطان حسین میرزا را در باغ خلوت تعیین نموده بود. معلوم نمیشود که این باغ را هم بابر احداث کرده بود یا قبل از ورود او وجود داشت.

چار باغ از باغ های معروف کابل بود پادشاه نامه بنای آنرا هم به بابر نسبت میدهد. گمان میکنم این باغ یا باغی به این نام قبل از ظهیرالدین محمد بابر هم وجود داشته است.(۶۱) اگر به اشتباه نرفته باشم گمان میکنم در زمان بابر دو چارباغ به صفت خورد و کلان در کابل شهرت داشت جهانگیر در تزک خویش چارباغ را بزرگترین باغات بلده کابل خوانده است.(۶۲) آیا محل این چارباغیکه بابر بنا نهاده بود در همین جائی بوده که تا این اواخر به همین نام یاد میشد و بعد ها در عصر بنام باغ عمومی شهرت یافت؟ بابر بسیار وقتها از قلعه بالاحصار به چارباغ میآمد و در عمارتیکه بنام صورتخانه در آنجا تعمیر نموده بود رهایش مینمود. در این باغ دیوانخانه ئی هم بود در دروازه چارباغ خانه خورد سفیدی هم آباد کرده بود که به "خانه سفید" معروف بود و بسیار اوقات در آنجا مینشست(۶۳) و مختصر مجالس انس و بعضی اوقات بزم نشاط در آنجا دائر میشد. غیر از سائر نقاط که اینجا بحثش خارج موضوع است در همین کابل آبادیهای دیگر از قبیل مساجد و کاخها و خانه ها از طرف بابرشاه به عمل آمده و بعضی لوحه سنگ ها در موزه کابل موید این نظریه است و شرح علمی این همه بنا ها تحقیقات علمی و عملی میخواهد که باستان شناسی و حفظ آثار روزی بدان متوجه خواهد شد.