32

در بیان آنکه بعد کشته شدن مکناتن

از کتاب: تازه نوای معارک

در بیان آنکه بعد کشته شدن مکناتن صاحب بهادر وزیر اعظم عالیجاه مستر پاتنجر صاحب بهادر قایم مقام صاحب ممدوح گردیده

و سردار محمد اکبر خان طرفش نوشت خواند نموده، از کابل کشیده غارتش نمود: 

چابک سوار عرصۀ سخنوری اعنی قلم نصرت رقم، در میدان این مدعا چنین ترکتازی بیان مینماید: هر گاه سردار فلک اقتدار محمد اکبر خان غازی، بیاری ایزد باری، کار مکناتن صاحب بهادر وزیر اعظم امنای دولت را بحسب دلخواه بانتظام رسانیدف که خلعت (۱) وزارت حیات را بصد خواری و رسوائی از بر شکشیده لباس ممات را پوشانید. بعده عالیجاه مستر پاتنجر صاحب بهادر، قایم مقام وزیر اعظم ممدوح گردیده، بر کرسی وزارت امنای دولت جلوس نمود، و زمام اختیار تمام فوج انگلیسه، بدست اقتدار خود آورده، به تسلی و تشفی افواج مذکور پرداخته مستعد جنگ گردید.

لیکن بر افواج مذکور از سردار ممدوح اینچنین خوف و رعب غالب گردیده بودف که فقط از شنیدن خبر آمد آمد سردار 

------------------------------------------------------------ 

(۱)الف: خلوت [؟]

موصوفف سلاح حیات از تن می انداختند، لیکن امر نوکری لاچاری است، چار ناچارف پای ثبات در میدان معارک آرائی مستحکم نمودند. هر گاه سردار ممدوح این خبر شنیدف گفت که : سگ زرد برادر شغال(۱) یعنی پاتنچیر صاحب الحال مالک فوج انگریز خود را دانسته چنین خیال بیهوده مآل در دماغ ورزیده است، که ارادۀ مقابله دارد.

همانوقت تعلچۀ (۲) رفیعه باین مضمون نوشته طرفش فرستاد که : شمارا کوچ نمودن از کابل ضرور که قابل مقابلۀ غازیان جلادت نشان نیستید! عبث خود را بر باد ندهید، که سودی ندارد. مقرون مصلحت عاقلان همین است که: هر قدر اسباب و زاد و راحله، بایشان مطلوب باشد بنگارند(۳) که مهیا و موجود نموده، برای ایشان فرستاده آید. 

از انجا که اصل مدعای سردار ممدوح همین بود، که هرگاه باقی مانده صاحبان انگریز معۀ لشکر بود و نا بود خود از چهاونی کابل بیرون روند، پس در عرض راه، انگریزان را زنده اسیر و گرفتار نمائیم.

عالیجاه پاتنجر صاحب، بعد ملاحظۀ تعلچۀ رفیعۀ سردار موصوف بیآنکه از راه عقل و تمیز اندیشه نماید، بی تآمل حکم کوچ فوج و لشکر خود از چهاونی کابل داد. روز دوم صاحب مذکور پیش از طلوع آفتاب خائف و هراسان به یمین و یسار نظر کنان از چهاونی مذکور روانه گردیده. و از قضای کردگار

---------------------------------------------------- 

(۱)مثل فارسی است .

(۲)ج: مراسله.

(۳)الف: بر نگارند.

همان روز اینقدر برف از آسمان بر زمین باریدن گرفت، که در یکساعت یک گز بر زمین افتاد.

در عین مقابله برف از آسمان باریدن گرفت. غازیان جلادت نشان از برف هیچ پروا نداشتند که در اصل پروردۀ برف بودند. مگر فوج انگریزان(۱) از بس سردی برف اکثر از دار دنیا کوچ نمودند و آنچه که زنده مانده بودند، از شدت برف طاقت تحرک در وجود آنها نمانده و قدرت مقابله بالکل از جان آنها رفته. باقی سپاه گریخته در مقام " خورد کابل" (۲) امده اقامت پذیر شدند. لیکن چیی خوراک در آنجا بدست سپاه مذکور نیامده.

------------------------------------------ 

(۱)الف جک جلوه ریز.

(۲۹خورد کابل در شرق کابل بفاصله ده میل واقع است لشکر انگلیس بتاریخ ۶ جنوری ۱۸۴۲ بدین طرف حرکت کرده بود.

جنرل صاحب ممدوح از آنجا شمشیر خود را از کمر کشاده بخدمت سردار ممدوح فرستاده داد و امان خواست. سرار موصوف شمشیر را باز نزد صاحب ممدوح واپس روانه کرد و پیغام فرستاده که : شما امروز در مقام تیزین مقام نمایئدف که مابین ملاقات نموده شود صاحب ممدوح از خوف جان خود توقف نگرفته، هماندم از آنجا کوچ نموده. هر گاه سردار موصوف خبر کوچ صاحب مذکور شنید، در تعقیبش (۲) روانه شد، خود را بر فوج انگریز رسانید. و غازیان شمشیرهای از نیام ها کشیده ، برفوج حمله اوردند. در این مقابله بسیار مقاتلۀ افواج انگریز گردیده.

صاحب ممدوح در این حالت، ، صورت زندگی خود را در آئینه حیات ندیده، از فوج و لشکر خود جدا شده تن تنها پیش سردار موصوف رفته سلام نمود. سردار هیچ لحاظ نکرده صاحب ممدوح را نظر بند نمود. میگویند که چهل هزار فوج انگریز در کابل بودند از آنجمله بسیاری  اسیر و دستگیر شدند.

------------------------------------------------------------ 

(۱)الف: نبران [؟] ک: نیران ج: متران ؟ صحیح آن تیز بن است که لشکر انگلیس تا ۱۳ جنوری ۱۸۴۲ در انجا تباه شدند و بین جگد لک و خورد کابل است .

(۲)الف،: تعاقبش .

و بسیاری دست و پای بریده در کابل ماندند. باقی همه فوج در همین لطمۀ بحر جنگ طعمه نهنگ شمشیر غازیان نصرت توامان شدند. از آنجا که تسخیر ملک خراسان آسان نیست :

بیت:

درین ورطه کشتی فرو شد هزار 

که پیدا نشد تخته اش بر کنار

و سردار ممدوح بعد حصول این فتح و فیروزی از آنجا مراجعت نموده تشریف فرمای کابل گردیده در انتظام امور باقی مانده متوجه گردید.