32

عصر عباسیان (٢۰۵- ۱٣٢هجری)

از کتاب: تاریخ مختصر افغانستان (جلد ۱) ، فصل دوم ، بخش ظهور اسلام در افغانستان
23 August 1967

یکصد و سی سال دورۀ اسلامی خلافت راشده و امارت اموی با کشمکش و جنگ در افغانستان سپری شد،  و مردم این سرزمین اولا مخالف بسط اقتدار سیاسی و لشکری دولت عربی بودند، و ثانیآ در اختلاف بنی هاشم و بنی امیه،  طرفداران آل هاشم بودند،  همواره فرصت می طلبیدند،  تا خلافت را به بنی هاشم انتقال دهند،  و در ضمن این انقلاب،  استقلال و اقتدار خود را نیز باز قایم سازند .

چنانچه یکی از رجال معروف خراسان عبدالرحمن مشهور بابومسلم مروزی (متولد۱۰۰هجری) بن بندادهر مزد از مردم ماخان سه فرسخی مرو،  پیشوای این دعوت گردید،  و بسال (۱٢۴ه=٧۴۱ع) بعمر ٢٣ سالگی بکوفه سفرو با امام ابراهیم عباسی در مکه دیدار کرد،  و مردم را به تائید دعوت آل عباس بخواند،  بعد از بازگشت این سفر به (۱٢٩ه ٧۴٩ع) در ولایت شمالی افغانستان از مروتا طخارستان مردم را بدور خود فراهم آورد،  و خلافت آل عباس را اعلان کرد،  و بیرق سیاه را که آیت این دعوت بود بر افراخت،  و در لشکر گاه خود آتشی عظیم برافروخت،   خود را بلقب،  شهنشاه،  نامید .

حکمران اموی خراسان نصر بن سیار را بابومسلم مکاوحتی شدید روی داد،  و مروان اموی به سال (۱٣۱ه- ٧۴٨ع) سر ابراهیم امام را در انبان چونه پیچیده و او را بشکت،  و برادرش عبدالله سفاح بکوفه بگریخت،  ولی ابو مسلم از خراسان پیش رفت،  و با لشکریان خراسانی بکوفه داخل گردید،  و بسال (۱٣٢هجری  ) در مسجد جامع کوفه خطبه را بنام عبدالله سفاح عباسی فرو خواند،  و انقراض دولت امویان را اعلان کرد،  و بعد از انجام این امر مهم و بنیاد گذاری خلافت آل عباسی به مرو بازگشت،  وی تا (۱٣۵ه =٧۵٢ع) خراسان را تنظیم داد،  و ماورا ء النهر را نیز تسخیر کرد،  و بسال (۱٣۶هجری) با جلال و جبروت شاهانه عازم مکه گردید،  ولی خلیفه منصور دوایقی برادر سفاح از شخصیت عظیم ابومسلم بترسید،  و او را در سال (۱٣٧ه=٧۵۵ع) به عمر ٣٧ سالگی بکشت و خراسان را اندر امپراطوری عباسیان نگهداشت،  ولی در همین سال کانون برافروخته ابومسلم باز به اشتغال آمد،  و فیروز سنباد زردشتی از قریه اهروانه غرب هرات با صد هزار لشکر به خونخواهی بو مسلم و تحصیل استقلال،  بر ضد عباسیان قیام کرد،  و بطرف غرب تاری و طبرستان پیش رفت،  خلیفه عباسی،  منصور،  جهور بن مرار عجلی را بجنگ وی با قوای عظیم سوق کرد و سنباد اندرین نبرد گاه با شصت هزار پیروان خود کشته شد،  حرکت دیگر خراسانیان در سنه ۱۴۱هجری بقیادت برازبنده در تخت شعار رایت سپید بود،  که خلیفه منصور پسر خود المهدی را بدفع آن گماشت،  و قوای براننده را از بین برد و خودش را در میدان پیکار بکشت و این هزیمت روز دوشنبه ۶ربیع الاول ۱۴٢هجری بود.

بسال (۱۴۴ه = ٧۶۱ع) مردم بست و قندهار نیز بر خلاف منصور شورش کردند،  و بازهیربن محمد ازدی حکمران سیستان جنگ سختی نمودند،  و باز در (۱۵۰ه =٧۶٧ع) استاد سیس هروی از بادغیس به اتفاق حریش سیستانی برخاست،  خلیفه ٢۴ هزار لشکر را با خازم بن خزیمه بدفع او فرستاد،  رعمرو،  وابی عون پسران قتیبه نیز بحکم خلیفه از طخارستان برو بتاختند و در حدود ٧۰ هزار پیروان سیس را بکشتند و خود او را اسیر گرفتند که در بغداد کشته شد و مرجیله دخترش را هارون بزنی گرفت،  که مادر مامون بود،  بسال (۱۵۱) شهر زرنج نیز شورش کرد و مردم سیستان بقیادت پشوایان محلی خود محمد بن شداد و آذرویه بن مرزبان زردشتی بر ضد خلیفه منصور جنگیدند،  و والی سیستان یزید بن منصور خلیفه را مغلوب کردند،  بعد ازین بسال (۱۶۱ه-٧٧٧ع) مرد دیگری مشهور به مقنع بنام هاشم بن حکیم از دیه کازه مرو برخاست،  و جماعتی را بنام سپید جامگان در هرات و بادغیس و مرو بدور خود فراهم آورد،  و به ماورای آمو گذشت،  و همدرانجا با ٣۰هزار نفر پیروان خود از طرف قوای عباسیان محو گردید،  (۱۶٣هجری ) و هم در حدود (۱۶۰ه ٧٧۶ع) یوسف البرم در خراسان برخاست و در میمنه و مرغاب و پوشنج علم شورش افراشت،  ولی در جنگی بدست یزید بن مزید حمکدار خراسان اسیر گشت و در بغداد کشته شد.

در جبهۀ سیستان در عصر سفاح یکنفر بستی که بو عاصم نامداشت امیری سیستان را بدست گرفت،  از طرف در بار عباسی،  سلیمان کندی،  از خراسان آمد و بو عاصم را از بین برد،  و در بست هم با رتبیل جنگ کرده و او را بشکست (۱٣٨ه- ٧٧۵ع) ولی با مردم سیستان بقیادت حضین بن رقاد بسال (۱۴۱ه- ٧۵٨ع) ولی باز مردم سیستان بقیادت حضین بن رقاد بسال (۱۴۱ه- ٧۵٨ع) شورش کردند،  از طرف منصور عباسی اولا هنادی السری و بعداز آن در (۱۴۶ه=٧۶٣ع) خال المهدی یزید بن منصور بحکومت سیستان آمد،  ولی پس از چندی واپس باز رفت،  و عوض وی معن بن زایده بسال ۱۵۱ه=٧۶٨ع) بسیستان آمد و تا رخج (وادی ارغنداب ) پیش رفت،  و در جنگی که بارتبیل کرد،  داماد او را که (ماوند-یا ماوید) نامداشت با سی هزار لشکرش اسیر گرفت و به بغداد فرستاد،  ولی بسال (۱۵٢هجری) مردم سیستان شکم معن را دریدند،  در ینوقت شورش خوارج در سیستان شدت داشت و بسال (۱۵٩ه= ٧٧۵ع) حمزه بن مالک از طرف خلیفه مهدی به سیستان آمد،  و نوح خارجی سیستانی را مستأصل کرد،  دیگر از وقایع مهمه سیستان امیر تمیم بن سعید است،  که از دربار مهدی بسال (۱۶٩ه=٧٨۵ع) بسیستان آمد،  و بر بست و رخج لشکر کشید،  و بارتبیل حرب کرد،  و برادراو را اسیر گرفت و بعراق فرستاد.

اما در عصر هارون الرشید از سال (۱٧۱ه-٧٨٧ع) جعفر بن محمد طوسی و بعد از و عباس بن جعفر در سال (۱٧٣هجری) حکمرانان خراسان بودند، و باز در سال (۱٧۴هجری) خالد الغطریف بسال (۱٧۶هجری )حمزه بن مالک بامیری خراسان مقرر شدند،  و به سال (۱٧٧هجری ) فضل بن یحیی برمکی بلخی از دربار بغداد حکمران خراسان شد،  و درینجا لشکر قوی را به نام لشکر خراسان تشکیل داد، که عدد آن به نیم ملیون میرسید،  و در نفوذ بزرگی را کسب کرد،  و بسال (۱٧٩ه- ٧٩۵ع)از خراسان به بغداد  برگشت وی بقوت مردم خراسان یکی از صنادید در بار عباسی گردید،  و هیمن خانوادۀ معروف برمیکان بلخی از اولاد یحیی بن خالد برمکی بودند،  که در عصر هارون الرشید دو نفر پسران او فضل و جعفر به وزیری در دربار عباسی رسیدند،  ولی بالاخر در بار خلافت از نفوذ عظیم شان بترسی و چون خراسانیان همواره برای تحصیل استقلال قیامها می کردند،  بنا بران هارون الرشید این خانوادۀ بزرگ را که زمام اقتدار تمام دولت عباسی بکف گرفته بودند،  به کشتار عام مستاصل ساخت،  (۱٨٧ه =٨۰٣ع) .

بعد از امارت فضل برمکی،  علی بن عیسی بن ماهان بسال (۱٨۰هجری ) و باز هر ثمه بن اعین بسال (۱٩۱هجری) عباس بن جعفر بسال (۱٩٣هجری) امیران خراسان بودند،  اما در سیستان به سال جلوس هارون شورش افتاد،  و کثیربن سالم حکمران عربی به بغداد گریخت،  بعد از و عثمان بن عماره سیستانرا مطیع کرد،  و با رتبیل در رخج جنگ نمود ،  و با بشربن فرقد و حصین سیستانی که با سواران خود در بست و سیستان سر برداشته بودند،  جنگهای سخت کرد،  و بعد ازو بسال (۱٧۶ه=٧٩٢ع) داود بن بشر سیستانی امیر سیستان شد،  و در بار خلافت مجبور گشت،  برای فرونشاندن نوایرفتن،  از لیاقت خود سیستانی کار بگیرد،  داود نخست حصین را از بین برد،  و سیستانرا رام کرد،  ولی برای اینکه داود در نیمروز کسب نفوذ ننماید،  بزودی او را موقوف داشتند،  و عوض وی بسال (۱٧٨هجری) یزید بن جریر بحکمرانی سیستان گماشته شد،  این شخص برزابل و کابل بتاخت،  و بعد از و بسال (۱٨٢هجری)عیسی نام حکمران سیستان تا کابل پیش رفت .

دیگر از حوادث بسیار مهم این عصر اینست که بسال (۱٨٢هجری) در سیستان پهلوان ناموریکه امیر حمزه بن عبدالله سیستانی (از نسل زوطهماسپ) باشد ظهور کرد،  این شخصیت نابغ به پیروی رجال استقلال طلب سابق خراسان،  ولولۀ آزادی درین سرزمین افگند،  و عیسی بن علی حکمران هارون الرشید را براند،  و برزرنج تصرف جست،  و به تعقیب عیسی تا هرات و پوشنج پیش رفت،  ولی عیسی او را واپس به سیستان عقب راند،  حمزه در نیمروز قوای تازه دم فراهم آورد،  و بازبر نشاپور حمله کرد،  و جنگهای صعب بنمود و بسال (۱٨٨هجری) بسیستان بازگشت،  چون ظهور این پهلوان نیمروزی تزلزلی در بنیان اقتدار عباسیان افگند،  و باز خراسانیان و نیمروزیان صداهای فلک شگاف استقلال طلبی را بلند کردند،  بنا بران بسال(۱٩٣ه=٨۰٨ع) خو خلیفه هارون الرشید به خراسان آمد،  و حمزه باسی هزار لشکر جرار بطرف نشاپور حرکت کرد،  ولی چون در ربیع الاخر سال (۱٩٣هجری) خلیفه در طوس خراسان از جهان رفت،  حمزه با بازماندگان عزادار عباسیان جنگی نکرد،   بسیستان بازگشت،  و بطرف بلوچستان و سند مارش کرد،  و بفتوح زیاد نایل آمد،  و بسال (٩٩ه =٨۱۴ع) از ین سفر باز آمد،  و بسال (٢۱٣هجری ) کشته شد،  در حالیکه داستان رادی و پهلوانی او تا قرن ها زبانزد مردم بود،  و بحیث پهلوان ملی شناخته میشد،  و به پیروی او حرب بن عبیده از بست خروج کرد،  وی از اهالی خاش سیستان بود،  و تا (۱٩٩هجری) با حکمداران عباسی نبرد ها کرد،  و کانون آزادی خواهی را گرم داشت،  و بعد از آن حکام عباسی بسیستان می آمدند ولی اقتدار حقیقی بدست آل طاهر افتاده بود .

اما از خاندانهای مقتدر افغانستان که با ابومسلم خراسانی در تشکیل خلافت آل عباس همراهی کردند،  سوریان غور بودند،  که بقایای همان خاندان ماهوی سابق الذکر اند،  ازین دودمان شنسب بن خرنک در اواخر امویان در جبال غور امارت داشت و پسرش امیر پولاد در حدود (۱٣۰ه = ٧۴٧ع) با بومسلم در حرکات خراسان همنوا بود،  که تفصیل آن در شرح حال غوریان داده خواهد شد .