لسان هندواروپایی
در ۱۸۷۶ در مظالعات زبان شناسی مجرای جدید باز شد و علما ملتفت گردیدند که از بین السنۀ اروپایی و هندی مثل یونانی و لاتینی و سانسکریتی , شباهت هایی موجود است. این قرابت تا چندی محض از روی تشابه کلمات دیده میشد , تا اینکه صرف و نحو مقایسه وی (گرامرکومپاره ) ثابت ساخت که تشابه زیادی در اصول صرفی و نحوی زبانهای مذکور نیز ملاحظه می شود , به عبارت دیگر , السنه در سواد به هم مشابهت ندارند, بلکه شباهت در قالب انها است , زبان شناسان علت این تشابه اساسی را منوط به یکی به یکی از علایق ششگانۀ تجارت , مهاجرت ,همجوار خاک ایین و تسلط مبدأ مشترک می دانند و یک یا چندی از این عوامل هم در این امر دخیل است, اما علت اساسی تعلقات اروپای و هند از نقطه نظر زبان , همان <مبدا مشترک» است که قرار ان متکلمن لسان سانسکریت , زندع یونانی , لاتینی اسلاوی و غیره روزی در محلی یکجا زندگانی داشتند, و به زبان مشترکی حرف می زدند که ان را «زبان مادر» یا به صورت وصفی و اصزلاحی «نقد و اروپایی» گویند. جدا شدن این کتله و تقسیم ان به شاخه ها, سبب ظهور خانواده های السنه و لهجه ها فرعی از اصل تنۀ و اروپایی گردیده است دانشمندان برای کشف چگونگی زبان اصلی هند و اروپایی , از دو چیز مهم گار گرفته و مب گیرند : یکی نوعیت تغییرات صوتی السنه ؛ و دیگر مقایسه اصول صرف و نحو, از قبیل « گردان افعال و صرف اسماء و اشتقاق و دسته بندی کلمات و غیره» با این قبیل ملاحظات ثابت شده است که هر یک از زبان های مشخص که جزء السنه هندو اروپایی می اید؛ از نقطه نظر اصول صوتی و صرف و نحو در اصل مبدأ در یک زبان قدیمه و اولیه اشتراک با همی پیدا میکند. این زبان قدیمه با اولیه , برای السنۀ هند و اروپایی , همان نسبتی را دارا می باشد که زبان لاتینی برای السنه رومن , یا زبان سانسکریتی برای پراکریت ها دارد. بر این اساس شاخه های السنه هند و اروپایی, سانسکریت ع زند لاتینی ع یونانی , پشتو و فارسی قدیم هر کدام به جای خود دارای عواملی می باشند که به نحو از انجا در تجدید ساختمان زبان اولیۀ مادری هند و اروپایی کمک میتوانند. دخالت کلمات بیگانه در زبان به هر پیمانه ای که باشد, ماهیت ان را تغیر داده نمی تواند, به شرطی که زبان دارای اصول صوتی و صرف و نحو اساسی و محکم باشد زیرا صوت؛صرف و نحو ؛قالب و کلمات مواد زبان است , با وجودی که یک دسته علمای با صلاحیت های مختلف علمی؛ وجود یک ملت هند و اروپایی را قابل شده اند. با وجود یک زبان مادری هند و اروپایی هم مستلزم ان است غ معذالک اگر در نفس الامر خوب دقت شود, اسناد تنها همین قدر وانمود می کند که در یک عصر بعیدی اقوامی با داشتن نژاد و مدنیت مختلف , دارای یک اصول صوتی و یک صرف و نحو و دستل لغات مشترکی بودند و بس زیرا واضح است که وحدت زبان, حتما وحدت نژاد ووحدت مدنیت را ایجاب نمیتواند, به هر حال مهد اقوام هند و اروپایی غ یا مهد متکلمین زبان هند و اروپایی موضوعی است که نظریات در آن باره مختلف می باشد و نقاط مختلفی پیشنهاد شده است ؛ بین حوزه علیا سیر دریا و امو دریا که بین مورخین و زبان شناسان , طرفدار زیادی داشته ودازد و بعد از کشف السنۀ «کوتجی» سر از نو تقویت یافته است. به این اساس این مفکوره امروز عمومیت دارد که متکلمین السنۀ « سنتم» و حصه یی از گویندگان زبان «سنتم» از اسیای مرکزی بر خاسته از راه جنوب یورال و شمال بحیره خزر, راه مغرب را پیش گرفتند, و یک حصۀ دیگر اقوامکه زبان شان جزء دسته « سنتم» می آید, یعنی اقوام « هندوایرانی» از شمال اکسوس به طرف جنوب متمایل گردیدند, در حالیکه خویشاوندان انها اقوام بادیه نشین سیتی یا تورانی که شاخه ای از انها, یعنی تخارها جزء کتگلمین دستۀ «سنتم» می ایند , جابجا ماندند و جزء کوچکی در دوره های جدیدتر بی جا شده و به حصص شمال شرقی کشور ما مستقر گردیدند. ملتفت باید بود که در اوایل , مطالعات السنه اروپایی باختر با صفحات شمال افغانستان به حیث مبدأ السنۀ مذکوره طرفدار زیاد داشت.