قرن دهم یازدهم دوزادهم

از کتاب: پرده نشینان سخنگوی

در اواخر سلطنت سلطان حسین بایقرا  درهرات ، در سنه ۹۵۰ ه  در گیلان شاه اسمعیل صفوی اول که در آن زمان ۱۳ عمر داشت با شیروان شاه جنگ نمود او را شکست داد و چندی بعد الونگ بیک ریس دودمان آغو تغلو را نیز مغلوب ساخت . درسنه ۹۰۷ ه تاجگذاری کرد و تبریز را پایخت خویش قرار داده بنام خود سکه زد و باین قسم سلسله صفویه را روی کار آورد بعد از جنگهای متعددی شاه اسمعیل  تمام ایران را تسخیرو در سنه ۹۱۶ه خراسان را متصرف گردید و مملکت نسبتاً وسیعی تاسیس کرد که تقریباً سرحدات ایران حالیه را دارا بود .

این خاندان در تقریباً دو نیم قرن در ایران حکومت نمود .و مشاهیر پادشاهان شان بعد از اسمعیل اول شاه طمهاسب اول و شاه عباس کیسر میباشد که د رتوسعه و استحکام قلمرو صفوی خدمات بزرگی کرده اند. 

یعنی بعد از مرگ سلطان حسین بایقرا یعنی در همان آوانیکه شاه اسمعیل در راه تسخیر ایران قیام نمود دو خاندان یکی ازبکها و دیگر ترکمنها در دو کشتار سلطنت بزرگ تیموریان اولی در ماورالنهر و خراسان دومی و مبادرت از دو طایفه قر قوتلو و آق قوتلو در  آذربایجان ترک تاز داشتند ولی شاه اسمعیل و شاه طهماسب هر دو را مغلوب و ایران و خراسان را از شر ایشان آسوده ساختند .

در ابتدای همان قرن دهم پادشاه دیگری بنام ظهیر الدین بابر شاه که یکی از احقاد تیمور بود و اولاً در اندی جان حکومت میکرد .در اثر تصرف ازبکان شیبانی بر فرخانه مجبور به فرار گردید .در سال ۹۰۹ بدخشان ،  سپس کابل و قندهار را تصرف  خود در آورد ولی درسال ۹۱۶ شیبک خان ازبک به تعقیب او آمد و قندهار را از ا و گرفت ،بابر رو بهند نهاد و در مدت چند سال اکثر ولایات هند را تسخیر نمود ، تا اینکه 


در سال ۹۳۳ سلطان  ابراهیم لودی را شکست داد، دهلی را متصرف گردید . و آنرا  پایخت  خود انتخاب نمود ، سلسله تیموریان هند را تاسیس نمود مدت سه قرن  تا زمان  استیلای انگلیس در آن سر زمین سلطنت کرد .

پادشاهان این سلسله در ترویج شعر و ادب  فارسی کوشتهای زیادی کردند . برای تشویق شعرا و نویسندگان انعام و صلات بی شماری می دادند . بر خلاف سلاطین صفوی بعلم و ادبیات چندانی نظری نداشتند و شعرا را نوازش می کردند . ازین رو اکثر شعرای آن دوره  از ایران بهندوستان  مهاجرت نموده بدربار  سلاطین مغول  میزیستند و از شعر دوستی و ادب بروی آنها  برخوردار بودند .  و سبک هندی درهمین دوره ظهور نمود .

اما در ایران نظم و نثر  فارسی بر روابط انحطاط نهاد . مخصوصاً غزل و شعر عرفانی متروک گردیده شعرا بیشتر بقنمانده  سعدیه و تعتبه توجه می نمودند چه نفوذ فقها  و مجتهدین درین  عصر خیلی زیاد  بود و فشار معنوی ایشان بر ارواح آواد شعرا آنها را مجبور میساخت که وطن خود را ترک گفته ، بدربار  علم وادب  پرو هند بشتابند .

همچنان درین دوره  اکثر شاعران زبان فارسی در هند ظهور نموده اند واندازه علاقه بابر و احقادش نسبت بادبیات ازین معلوم میشود که دو دختر و یک نواسه دختری او که  زوجه اکبر پادشاه بود شعر می سرودند ویسرا و همایون هم شاعر بودند ،چند تن دیگر از زنان و دختران مغول  هند مانند همسران جهانگیر و مخصوصاً نورجهان و دختران اورنگ زیب نیز در سرودن  اشعار مهارت بسزا داشتند چنانچه از زیب النسا پشت دیوانی که  دارای چندین هزار بیت است باقی مانده است . طبیعی است که همنیشنان و مصاحبان اشعار ایشان نیز باین کار اقدام میگردند .متاسفانه اشعار آنها مانند اشعار دیگر زنان سخنور اکثراً از بین رفته و جز چند غزل و فرد متفرق برای ما چیزی نرسیده است .

در آن عصر وطن عزیز ما در تحت تسلط  این دو دولت  بزرگ قرار گرفته بود ولایات شرقی و جنوبی  آن در  دست تیموریان هند  و ولایات شمالی و غربی تا قندهار در زیر اداره صفویان  واقع گردیده بود ولی روح شجاع و آزادی خواه ملت افغان از ظلم و بیداد بتنگ آمده  بزرگان این قوم همیشه  در فکر برانداختن سلطنت شاهان صفوی و مغول بودندو اینکه میرویس که کلانتر شهر قندهار بود با گرگین گرجی  که بر قندهار حکومت می کرد و مردم از ظلم او بستوه آمده بودند از راه مخالفت پیش آمده او را  بقتل رسانید و در قندهار پرچم استقلال و آزادی  برافراشت بعد از وفات او  قتل برادرش میر عبدالله  بدست محمود بن میرویس اخیر الذکر زمام اداره قوم را بدست گرفته روانه اصفهان گردید  و شاه سلطان حسین صفوی را بعد محاصره مختصر شکست داده درسال ۱۱۳۵ این شهر  را در تصرف خود آورد وسلطان حسین تخت  و تاج فارس را بدست خود  تسلیم وی نمود .

بعد از مرگ سلطان حسین پسر او طهماسب دوم در تبریز خود را جانشین او خوانده  مشغول جمع آوری  سپاه عظیمی گردید درسنه ۱۱۳۷ اشرف خان پسر میر عبدالله مغول محمود را که قاتل پدرش  بود کشته پادشاه شد .


شاه طهماسب برای پیشبرد نقش خویش یعنی بیرون کردن افغانها از فارس با نادر افشار که تازه با جمعیت از طرفداران خود در خراسان بروز نمود بود معاهده دوستی بسته ، به کمک او شاه اشرف را شکست داد.مجبور به فرار ساخت وقتی که شاه اشرف به نواحی قندهاررسید ، بحکم حسین خان هوتکی  نائب المکومه شهر قندهار مقتول گردید و حسین خان اعلان پادشاهی نمود واز سنه ۱۱۴۲ الی ۱۱۵۱ مستقلاً حکومت کرد .

بعداز شکست  قافله در ایران بر شاه طهماسب دوم خطر جدیدی عارض گردید چه قوت و اقدار نادر افشار خراسانی روز بروز  با زدیاد نهاد تا اینکه در سال ۱۱۴۵ شاه طهماسب را خلع نموده ، پسرش عباس میرزا را بنام شاه عباس سوم بر تخت نشاند ولی در حقیقت زمام تمام امور لشکری  و کشور ی در دست نادر بود درسال ۱۱۴۸ بعداز فتح عثمانیها و تسخیر آذر بایجان ، گرجستان و داغستان سران لشکر او نماینده گان ولایت مختلفه ایران  او رابسلطنت انتخاب نمودند و بنام نادر شاه تاجگذاری کردند ۱۲ سال پادشاهی نادرشاه  تماماً در لشکر کشی و تسخیر ممالک مجاور ، قندهار ، هند گذشت و نادر در تمام جنگها غالب  و فاتح آمد قلمرو و بزرگی که عبارت از هندوستان ، افغانستان ماورالنهر و ایران باشد تشکیل نمود ، و شهر مشهد را پایتخت آن قرار داد در اردوی نادر سرداران  افغان  مقام بلندی داشتند و قشون معتبر او از اقوام افغان مرکب بود . احمد خان ابدالی کشته بعداً بنام احمد شاه بابا سلسله پادشاهان  درانی را در افغانستان تاسیس نمود نیز از جمله  منصبدران نادر افشار بود .

نادر در سالهای اخیر حیات خود و با اتباع خویش از راه ستم و خشونت پیش آمد ، آنها را  بشورش و طغیان آورد و در سال ۱۱۶۰بدست منصبداران  قزلباش خود بقتل رسید ، بعد از مرگ او سلطنت بزرگ او تجزیه گردید ، افغانها احمد شاه ابدالی را بپادشاهی انتخاب نمودند مملکت مستقلی  را تشکیل دادند که از ولایت ذیلک بدخشان ، بلخ، سیستان ، کرمان ، بلوچستان ، کشمیر، پنجاب ، غور و کابل ترکیب یافته بود .

بعداز وفات نادر شاه افشار تا ابتدای قرن ۱۳  سه تن از احقاد  او در خراسان پادشاهی کردند ولی هیچکدام  بپایه موسس سلسله افشاریه نرسیدند و کدام کاریکه لایق ذکر باشد از آنها بظور نرسیده .

سلطنت ایران بعد از چند سال  هرج و مرج در سنه ۱۱۶۳  بدست کریم خان زند که یکی از منصبداران اردوی نادر بود افتاد و او مدت سی سال بر تمام مملکت باستثنای خراسان که در دست افشاریه  بود حکومت  نمود و پایتخت او شیراز . بعد از وفات او باز مانده گانش تا ابتدای قرن  ۱۳ سلطنت  نمودند و در سال ۱۲۰۹ خاندان زند به دست قاجاریان منقرض گردید بدیهی است که قرن دوزادهم با تمام زدو خورد ها ، لشکر کشی ها و جنگها برای ترقی ادبیات چندان مساعد نبود  از این سبب است که در ین قرن فقط چهار شاعر بنظر میخوردو اگر شاعر ان دیگری بوده اند از آثار و اشعار شان چیزی در دست نیست .