چو موج سرخوش و مستم خروش کار منست
از کتاب: مروارید گمشده
، غزل
05 February 2016
چو موج سرخوش و مستم خروش کار منست
ز هر چه بود گسستم غم تو یار منست
بلند کرده ام از پیچ و تاب زندگی سر
که سجدۀ رهت امید بار بار منسست
نه جام خواهم و ساغر نه باده و مستی
که یک نگاه، ز چشم تو صد خمار منست
تپیده میروم هر سو به جستجوی دلم
که خانۀ صنم خوب و دلشکار منست
جماعتی به یقین مُهر بر جبین زده اند
که در جنون تو دیوانگی شعار منست
رقیب تهمتی زد برمن از تقلب وصل
ندید کین ثمر عمرِ انتظار منست
ز خویش رفته ام از لذتی که داده دمی
نگار ماه جبینی که در کنار منست
تپش به سینۀ من کم نمی شود «واهِب»
وصال یار قرار دل فگار منست