یاری توفیق

از کتاب: دیوان محجوبه هروی ، غزل

دل تواند ز هوای سدره و طوبی گذشت

لیک نتواند ز فکر ان قد رعنا گذشت

عمر ما در گفتگوی جعد او امد بسر

قصه ء زلف درازش از شب یلدا گذشت

هیچ تاثیری نکرد اندر دل سنگین او

گر چه تیر اه من از جوشن خارا گذشت

ایخوش ان سالک که ره تا منزل مقصود برد

در ره دین پا نهاد و از سر دنیا گذشت

حبذا انکس که از قید تعلق رسته شد

از تعلق های عالم پاک چون عیسی گذشت

زورق جانم بگرداب بلا افتاده است

کی توان بی یاری توفیق ازین دریا گذشت

زان لب شیرین جوابم میدهی مانند زهر

وه چه تلخی ها بمن زان لعل شکر خا گذشت

لاله را در خون نشاند و گل زخجلت آب شد

یا به بستان ان سمن رخسار مه سیما گذشت

باز محجوبه معطر شد مشامم از نسیم

کان غزال مشکبو در دامن صحرا گذشت