111

پرسش

از کتاب: درکوچه های سرخ شفق ، معاصر

شما ای بردگان آز !

شما ای بدگهر تاریخ پردازان افسون ساز !

که بی آزرم

ز جادو یان دنیای کهن افسانه بنوشتید و از کشور کشایان ستمگر 

داستان گفتید

وز آن خودکامگان اهرمن کردار

خدا یان ساختید اندر پرستشگاه پندار سیاه خویش

و دامان پلید آن ستمکیشان خود بین را

زدیبای سپید ابرها پاکیزه تر خواندید


من اين پرسشی دارم

کی اندر سنگر پکار جان بسپرد ؟

کی اند کار زار مرگ پای افشرد ؟

نزد در راه ننگ آگین دشمن گام

نبودش آرزو تا همنبر دانش زبون باشند و دشمن کام

کراشد دودمان برباد ؟

کراشد زندگی تاراج ؟

کی بر پیکان زهر آگین دشمن سینه کرد آماج ؟

که تا پیرایه زرین پیروزی

بروى سينه فرماندهان تابید

نگارین کاخهای شهریاران را کی آذین بست؟

و اندر سده های تیرۀ پیشین

کی بر پاداشت شهرستان بابل را ؟

برای پیکر فرمانروایان در کران نیل

هر مهاراکی پی بنهاد ؟

و دیوار سترگ چین با دست کی بارنج کی شد آباد ؟ 

شما ای بد گهر تاریخ پردازان افسونساز

که نفرین باد برآ تان آیا نمیدانید ؟ 


که ما هستیم ما آن راستین سازندگان تاریخ راکز خون ماو ز اشک

گرم كودک بيمار ما

هر برگ این دیرینه دفتر را نشان باشد 

شما ای بد گهر تاریخ پردازان افسونساز

که نفرین باد بر آیین تان آیا نمیدانید ؟

که ما هستیم ما آن راستین سازندگان تاریخ را کزژرفنای – 

تیره و خاموش دنیای کهن راهی بسوی مرزهای روشن

امروز بکشادیم.