پرسش
شما ای بردگان آز !
شما ای بدگهر تاریخ پردازان افسون ساز !
که بی آزرم
ز جادو یان دنیای کهن افسانه بنوشتید و از کشور کشایان ستمگر
داستان گفتید
وز آن خودکامگان اهرمن کردار
خدا یان ساختید اندر پرستشگاه پندار سیاه خویش
و دامان پلید آن ستمکیشان خود بین را
زدیبای سپید ابرها پاکیزه تر خواندید
من اين پرسشی دارم
کی اندر سنگر پکار جان بسپرد ؟
کی اند کار زار مرگ پای افشرد ؟
نزد در راه ننگ آگین دشمن گام
نبودش آرزو تا همنبر دانش زبون باشند و دشمن کام
کراشد دودمان برباد ؟
کراشد زندگی تاراج ؟
کی بر پیکان زهر آگین دشمن سینه کرد آماج ؟
که تا پیرایه زرین پیروزی
بروى سينه فرماندهان تابید
نگارین کاخهای شهریاران را کی آذین بست؟
و اندر سده های تیرۀ پیشین
کی بر پاداشت شهرستان بابل را ؟
برای پیکر فرمانروایان در کران نیل
هر مهاراکی پی بنهاد ؟
و دیوار سترگ چین با دست کی بارنج کی شد آباد ؟
شما ای بد گهر تاریخ پردازان افسونساز
که نفرین باد برآ تان آیا نمیدانید ؟
که ما هستیم ما آن راستین سازندگان تاریخ راکز خون ماو ز اشک
گرم كودک بيمار ما
هر برگ این دیرینه دفتر را نشان باشد
شما ای بد گهر تاریخ پردازان افسونساز
که نفرین باد بر آیین تان آیا نمیدانید ؟
که ما هستیم ما آن راستین سازندگان تاریخ را کزژرفنای –
تیره و خاموش دنیای کهن راهی بسوی مرزهای روشن
امروز بکشادیم.