برمزار شهنشاه بابر خلد آشیانی

از کتاب: دیوان علامه اقبال لاهوری ، قطعه

بیا که ساز فرنگ ازنوا برافتاداست

درون پرده ی اونغمه نیست فریاداست

زمانه کهنه بتان راهزاربارآراست

من ازحرم نگذشتم که پخته بنیاداست

درفش ملت عثمانیان دوباره بلند

چه گویمت که به تیموریان چه افتاداست؟

خوشا نصیب که خاک تو آرمید اینجا

که این زمین زطلسم فرنک آزاداست

هزارمرتبه کابل نکوتر ازدلی است

«که آن عجوزه عروس هزارداماداست»(۲)

درون دیده نگه دارم اشگ خونین را

که من فقیرم واین دولت خداداداست!

اگرچه پیرحرم وردلاله دارد

کجا نگاه که برنده ترزپولاد است