32

سیپارۀ اهرمن

از کتاب: درد دل و پیام عصر ، قصیده
11 October 1947

ورق اول 

تو افغانی، دگر هندی، دگر کرد 

غرور نسل و خون باشد چه زیبا! 

نباید آن دگر را کفو خود کرد 

عجم را عرب فرقی است پیدا 

ورق دوم 

بسازد هر کسی تاریخ خود را 

نهد بنیاد خود را بر مفاخر 

اگر باشد ز بون باکی نباشد 

بنام جد و باب خویش فاخر 

ورق سوم 

بود قرآن کتاب کهنه و بس 

ندارد بستگی با زندگی ها 

فرو افگن تو این فرسوده دفتر 

بهل ای مرد نو این کهنه گی ها 

ورق چهارم 

بیا ای دخترک با غریبان رقص 

فرو هل پردۀ تاریک از روی 

ترا شاید نگاه مرد افگن 

برای و در خیابان کن تگ و پوری 

ورق پنجم 

تو ای نزدیکه پر پابند دینی ! 

نشین در خانقاه و کنج مسجد 

بخود خوان مردم و میکن مریدش 

شبان و روز باید بود ساجد 

ورق ششم 

خوشبختانه پاره شده بود 

ورق هفتم 

ترا باید پرستیدن زر و سیم 

بهر طوریکه آید کندفراهم 

تو آئین اکانومی بیاموز 

پس آنکه در ریاض خلد می چم 

ورق هشتم 

فرو کن سر بهر مرد توانگر 

باشه و میر باید کرد سجده 

اگر خواهی تو راحت بگیتی 

بر افگن از رخ چون ماه پرده 

ورق نهم 

اگر بازی شوی حاکم بمردم 

بعرض و ابروی شأن همی تار 

فراهم ساز خون شأن بجامت 

بجز از خود بشود کس مپرداز! 

ورق دهم 

ترا شاید همی پیکار دایم 

به دانش ساز خارا را بخود موم 

بکاخ دشمنان آتش بیفگن ! 

توئی انسان دور علم و آتوم 

ورق یازدهم 

هزاران رنگ دارد عصر حاضر 

بهر رنگی که خواهی جامه می پوش 

بیک رنگی نیاید کام تو باز 

زهر جامی می گلرنگ مینوش 

(بعد از ورق  یازدهم بخط اهریمنی نوشته شده بود، و خوانده نمی شد.)