32

نفوذ سلجوقیان و خوارزم شاهان و مختصری از ملوک سیستان (۴٢٩- ۶٣٢هجری)

از کتاب: تاریخ مختصر افغانستان (جلد ۱) ، فصل سوم ، بخش دورۀ مستقل اسلامی
23 August 1967

سلجوقیان طایفه ئی بودند از ترکمان شمال سیحون و دریاچه ارال،  که در عصر سامانیان به ماوراءالنهر و نور شمالی بخارا (اکنون نوراتا) آمده و قبول اسلام نموده بودند،  چون شغل شان گله داری بود بغرض یافتن مراتع در گردش بودند،  رئیس یک طایفۀ شان درجند، سلجوف پسر توقاق یا یقاق تیمور چهار پسر داشت : یبغو ارسلان مشهور به اسرائیل،  و میکائیل و یونس و موسی:  

سلطان محمود سهواً چار هزار خانوادۀ طایفه سلجوق را از جیحون گذرانیده و در خراسان تا نشاپور چراگاه خورد داد،  و پسر سلجوق اسرائیل را که بقول منهاج سراج برق جهنده و شیردمنده را مانست،  در کالنجر هند محبوس کرد (حدود ۴۱۶ه=۱۰٢۵م) ولی پسران میکائیل:  طغرل بیگ و داؤد و چغری بیگ بزودی قبایل خود را فراهم آورده و خراسان را تا غزنی و سیستان و بلخ و نشاپور و کرمان بدست آوردند،  طغرل (۴٢٩-۴۵۵هجری) بشرحیکه در احوال مسعود غزنوی گفته شد،  در جنگ دندانقان،  سلطان مسعود را بشکست،  و در سال (۴٢٩ه- ۱۰٣٧م) در نشاپور تاج شاهی برسر نهاد و برادر خود یبغو را به حکمداری افغانستان غربی و پوشنج و هرات و سیستان گماشت وی در (۴٣٢هجری) تا بست پیش رفت،  و برادرانش داؤد و چغری بیگ صفحات شمالی افغانستان را از مرو و سرخس تا بلخ و شبورقان گرفته،  و در علیاباد بلخ از لشکر سلطان مسعود شکست خوردند،  ولی بعد ازان در جنگ دندانقاق (۴٣۱هجری) تمام قوای سلجوقیه به مسعود شکست آخرین دادند،  و داؤد نفوذ خود را جنوباً تا سیستان و شمالا تا بلخ و طخارستان بسط داد،  اگرچه سلطان مودود از غزنه وزیر خود عبدالرزاق پسر احمد میمندی را بجنگ سلاجقه در سیستان فرستاد (حدود ۴۴۰ه-۱۰۴٨م) ولی کاری پیش نبرد، و الپ ارسلان پسر چغری بیگ (۴۵۵- ۴۶۵ه=۱۰۶٣-۱۰٧٢م) طخارستان و بلخ و ترمذ و قبادیان و وخش و ولوالج را بدست داشت،  خود وی و ملکشاه فرزندش (۴۶۵- ۴٨۵ه=۱۰٧٢- ۱۰٩٢م) با سلطان ابراهیم غزنوی روابط دوستانه را حفظ کردند و زابلستان و کابل را تا لاهور بدولت غزنوی واگذاشتند،  درینوقت تکش برادر ملکشاه در بلخ بغاوت کرد،  و ملکشاه او را بسال (۴٧٧هجری) در ترمذ بدست آورده و کور ساخت، فرزند ملکشاه سلطان سنجر (۵۱۱- ۵۵٢ه=۱۱۱٧- ۱۱۵٧م) که از شاهان معروف دودمان سلجوقیانست بشرحیکه در احوال غزنویان گذشت،  بهرامشاه غزنوی را در مقابل ارسلان شاه امداد نموده،  و او را در تحت حمایت خود،  شاه غزنه تا لاهور ساخت (۵۱۱هجری)  و گویا با لواسطه سرحدات مملکت سنجری تا لاهور رسید کذلک سلطان سنجر را بشرحیکه در احوال غوریان خواهیم داد،  با سلطان علاءالدین حسین جهانسوز غوری در جبال هرات بموضع سه گوشۀ ناب مصاف افتاد و علاءالدین را گرفته و واپس به ملک غور فرستاد، حدود (۵۵۰ه-۱۱۵۵م) بعد ازان قبایل نیم وحشی قراخطائیان و غزان از کوهسار وسط ایشیا خروج کرده و دولت سنجری را از بین بردند (حدود ۵۵٢ه- ۱۱٢٨م) و بر صفحات افغانستان تا غزنی و زابل و سیستان بتاختند،  و خسروشاه غزنوی را به لاهور عقب راندند، ولی فساد غز بزودی از طرف غوریان و خوارزم شاهیان فرو نشست و خانوادۀ خوارزم شاهی نیز در عصر سلجوقیان بر خراسان و حصص شمالی و غرب افغانستان دست یافتند که شرح ایشان در اینده می آید. 

واقعۀ بزرگی که در عصر خوارزمیان واقع شد،  آویزش خوارزمشاهیان است با دودمان غوری که مدتها در غور و بامیان به آزادی حکم میراندند،  بشرحیکه در احوال غوریان و خوارزمیان خواهد آمد،  علاءالدین محمد در حدود (۶۱۱ه - ۱٢۱۴م) غور و فیروز کوه و هرات را تا غزنین بدست آورده،  و خانواده غوری را از غور برانداخت، و بعد ازان سلطان جلال الدین آخرین پادشاه خوارزمیان را با لشکر چنگیز در افغانستان جنگها واقع شد،  که در قسمت مابعد به آن تفصیل داده میشود.  درینوقت مملکت افغانستان بچهار حصه تقسیم بود: ولایات شمالی از تخارستان تا مرو مستقیماً بدربار سنجری و سلجوقی مربوط بود،  سرزمین غور و بامیان و گوزگانان تا حدود هرات بدودمان غوریان تعلق داشت.  

ولایت زابل از مجاری هلمند تا غزنه و کابل و ننگرهار تا پشاور و لاهور ازان آل محمود غزنوی بود.  ولایت سیستان از بست و زمینداور تا زرنج و فراه و نیه بملوک سیستان مربوط بود،  که این ملوک با سلجوقیان و غوریان و غزنویان و حتی با چنگیزیان نیز روابط حسنه را حفظ میکردند و از بقایای صفاریان و امرای بومی نیمروز بودند که تفصیل نامهای ایشان در مبحث صفاریان گذشت و نیز ملوک آل کرت که شرح شان خواهد آمد،  با متهاجمین تاتاری ساخته و هرات و سیستان را بدست داشتند. از بقایای ملوک سیستان و صفاریان چنانچه در مبحث صفاریان گفتیم: ملک تاج الدین بود (حدود ۴٨٢هجری) از نسل این شخص در سیستان تا مدت هزار سال امرائی باقیمانده بودند که بقول ریو در سنه (۱۰٢٨هجری) ملک جلال الدین محمود خان امیر سیستان به (۱۶) پشت به عمر و لیث صفاری میرسد،  و هم شاه حسین بن ملک غیاث الدین محمد که تاریخ صفاریان را از زمان قدیم تا عصر خود بنام کتاب احیاءالملوک نوشته است بصفاریان منتسب بود.