32

نظر بابر به خودش

از کتاب: ظهیرالدین محمد بابر ، بخش تالیفات

 اکنون که ما شخصیت بابر را از خلال بابر نامه با صفات نیک و بدش روشن ساختیم باید نظر خود او را هم بدانیم که ذات خود را بکدام نظر می بیند ؟ وی بعد از فتح هند ، شخص خود را در فاتحان هندوستان بعد از سلطان محمود و سلطان شهاب الدین غوری فاتح سوم قرار میدهد ولی میخواهد تفوق خود را برایشان نیز ثابت گرداند. دلایل این تفوقی را چنین وانمود میکند که سلطان محمود و شهاب الدین غوری هر دو پادشاهان مقتدر و دارای لشکر های فراوان وقوة الظهری درممالک وسیع خود بودند و در مقابل خود در هند یک پادشاه نداشتند بلکه راجه های خورد وریزه بوده اند ، که شکستن آنها دشوار نبود ولی او گوید : که کار من به کار آن پادشاهان نمی ماند و درآ ن نوبت که به بهیره آمدم از ۱۵۰۰ تا دو هزار کس لشکر ی بیش نداشتم و دفعه پنجم که سلطان ابراهیم را بشکستم و ممالک هندوستان ر افتح کردم دوازده هزار لشکر داشتم در حالیکه سلطان ابراهیم دارای پنجصد هزار مردان جنگی بود. بابربا چنین منطق تفوق خود را در فتح هند برگذشتگان ثابت می سازد . ولی چند سطر بعد خود وی به نقض قوله خود پرداخته و گوید که در وقت فتح من  پنج پادشاه مسلمان و دو کافر، در

هندوستان با راجه های متعدد خورد و ریزه پادشاهی داشتند.

اگر چه در نبوغ شخصیت بابر شکی نیست و اورایک جهانگیر، دانا ومدبرودلیر جامع الصفات میگوییم ولی در فتح هندوستان تشتت قوای افغانان هندو ناداني وعدم لیاقت اداری سلطان ابراهيم ونفاق امراي دربارش بلا شبهه سهیم بوده و بابر بر مملکتی فایق آمده که نظام اداری و درباری آن بحكم تاریخ محکوم بزوال بوده است.

بابر در فتح هند ، یک نفر فاتح قهار و کوشا و دانشمندی هست ، ولی طوریکه خودش مدعی است مجاهد و غازی نیست و کار او شباهت تامی باعمل امیرتیمور در فتح استانبول وتضعيف قوای مجاهد سلطان بایزید ییلدیرم عثمانی دارد.


( ۸۰۴ هـ ۱۴۰۲م)  که بابر هم در هندوستان يک سلطنت اسلامی افغانی را از بین برده است و بنابرین از نظر دینی هم او را در صف سلطان محمود و محمد غوری قرار داده نمیتوانیم .

در تجزیه شخصیت بابر که ظاهراً مرد رند باده پیمای هزال وسپاهی خونریز دلاوری بود تمایل وی به درویشان صوفیه نیز دیده میشود.

واین صفت را از اسلاف خود به ارث برده بود ابوالفضل این رباعی اور انقل نموده

است:

        درویشان را گرچه نه از خویشانیم         ليک از دل وجان معتقد ایشانیم 

        دور است بگوی شاهی از درویشی         شاهیم ولی بندۀ در ویشانیم 


ما در آغاز این رساله در شرح محیط پرورش بابر عقیدت او را به شیخ الاسلا مولانا قاضی یکی از مشایخ نقشبندیه ذکر کردیم و در این باره نثاری بخاری چنین مینویسند :


" نسبت ارادت بخاندان نقشبندیه داشت وجد عالیشان و والد سلطنت نشانش در قید ارادت خواجه احرار قدس الله روحه بودند و در تعظيم وتكريم اولاد - واحفاد آن بزرگوار ساعة فساعة فزوده دقیقه یی فرونمی گذاشت و بحضرت مخدومی مولانا خواجگی قدس سره پاره زروسیم نیاز فرستاده بود و این قطعه را گفته : 


در هوای نفس گمره عمر ضایع کرده ایم      پیش اهل الله از اطوار خود شرمنده ایم 

يک نظر افگن بسوی ما که از روی نیاز      خواجگی را مانده ایم و «خواجگی» را بنده ایم


چون این ارادت به خاندان نقشبندیه در طول عمر از خونریزی و رندی او نکاسته است بنابرین باید گفت: که این تظاهر به تدین وارادت صوفیان جزو وسایل تحصیل سلطنت وفتوحات وسیع وجهانداری او بود . و عین همین صفت را امیر تیمور لنگ هم داشت.

 بابر با عمال ديني وصوم وصلاة هم پابند بود روزه میگرفت و نماز به جماعت هم میخواند ، پیش نماز و استاد او درفقه قاری ملامحمود بود و حتی از تراویح خوانی او در ماه رمضان هم خودش ذكري دارد.