سلطنت موریا

از کتاب: تاریخ افغانستان ، فصل پنجم ، بخش دوم

نفوذ موقتی دولت موریا در جنوب هندوکش شیوع دین بودائی در افغانستان

اگر چه اساساً بعد از شرح لشکر کشی های اسکندر باید از صورت تجزیه مدن امپراطوری او و بعد از ان از سلطنت مستقل یونان و باختری وسلاطین آن صحبت میکردیم ولی درین بین در هند واقعه بمیان می آید که از لحاظ تاثیرات سیاسی و مذهبی و صنعتی بر آریانا تذکر آن در اینجا بی مورد نی بلکه ضروری است. این واقعه عبارت از ظهور اولین امپراطوری بزرگ تاریخی هند است که در حقیقت محاربات اسکندر زمینه آنرا تهیه نموده عناصر متفرق و از هم پاشیده هندی را در مقابل دست خارجی یکجا ساخت و بعد ازینکه قادر به اخراج یونانیان از پنجاب شدند گندهارا (منطقه پشاور سمت مشرقی حالیه در کابل) ولایت اراکوزی (حوزۀ ارغنداب) و بعضی نقاط دیگر صفحات جنوب افعانستان را نیز جزء امپراطوری خود ساختند. اگر چه این وضعیت مدت زیادی دوام نمیکند زیرا طوریکه بعدها دیده میشود فوراً سلطنت مستقل آریانی (یونان و باختری) بمیان آمده و دست موریاها از مناطق جنوب و شرق آریانا کوتاه میشود ولی چون در عصر موریا مبلغین آشوکا دین بودائی راد رنقاط شرقی افغانستان انتشار میدهند و بعدها در اثر تصادم آن با رویۀ هیکل تراشی یونانی سبک صنعت جدیدی در آریانا بمیان می آید که بنام صنعت باختر در تاریخ کشور ما مقام بلند دارد و این دیانت و صنعت جدید مدت هزار سال در وطن عزیز معمول میباشد. برای درک این دو مطلب اساسی که عبارت از شیوع بودیزم و تشکیل سبک جدید صنعتی است و پارۀ ملاحظات دیگر تذکار گذارشات عصر موریاهای هندی خصوص آن قسمتی که به افغانستان ربط دارد لازمی و حتمی است: چون اسکندر مقدونی در ماه جون ۳۲۳ ق م در بابل وفات کرد جنرال های بزرگ او اجتماع نموده برای تقسیم ممالک امپراطوری او مجلسی منعقد و فیصله نمودند که چون عجالة وارث مقتدری که بتواند این همه ممالیک وسیع را اداره وجود ندارد باید ایالات دور دست هندی و آریانا به شهزادگان و افسران معتمد سپرده شود.

این تصویب در "تری پرادیاسوس" (طرابلس شام) صورت گرفت و دو سال بعد امور اداری اراکوزی یعنی حوزۀ ارغنداب جدروزی Gedrosi یعنی ولایت مکران به "سیبیرتیاس" Sibyrtias و علاقۀ "آریا" یعنی حوضه هریرود و در انجیانا یعنی سیستان به "ستساندر" Stasandar که از اهالی قبرس سپرده شد. سغدیانا و بکتریانا به ژنرال دیگر موسوم به "ستاسانور" Stasanor که اونیز از اهالی قبرس بود مفوض گردید علاقۀ مرکزی آریانا یعنی ولایت "پاروپامیزادی" Paropamisadai که ولایت کابل و نواحی گرد و قریب آن را در بر میگیرد به اگزیارتس Oxyartes که یکی از رؤسای ملی و پدر "روښانه" (رخشانه) Roxana زوجۀ سکندر بود سپرده شد به این ترتیب خاک آریانا تقریباً به چهار ولایت مرکزی، شمالی، غربی و جنوبی تقسیم شده و امورات هر کدام بدست نایب الحکومه های علیحده سپرده شده بود. بهمین اساس در خاک مفتوحۀ هندی هم تقسیماتی شده و در انجا هم یکعده حکمر انانی معین شد چنانچه ولایات قریب هند تا حصص غربی اندوس به پیتون Peithon پسر اجنور Agenor داده شد و این شخص کسی بود که اسکندر در زمان حیات خویش او را والی سند مقرر نموده بود ولی بعد از وفات ولینعمت خود دیگر نمیخواست. در آنجا بماند چون حملات اسکندر و فتوحات او در هند چشم حکمفرمایان بومی آن سامان را باز و حقایق را تا یکدرجه به آنها چالی کرده بود هر کدام در صدد تحکیم مقام و نفوذ خود افتاده بودند. چنانچه "آنتی پاتر" که در غیاب اسکندر نایب السلطنه یونان بود و تقسیمات فوق الذکر تحت اداره ورای او تصویب شده بود هم ین وضعیت را حس کرده دانست که دیگر نمیتواند از اقتدار را جاهای وادی اندوس کاسته و بر آنها سلطه پیدا کند لذا مجبور شد که امفیس Amphis یا امبهی Ambhi شاه تاکزیلا و پوروس Poros رقیب بزرگ اسکندر را به حیث حکمرانان ایالات پنجاب شناخته و در عوض به اینکه صرف بنام تحت الحمایه مقدو فیها باشند راضی باشد.

نا گفته نماند که در حقیقت وضعیت ایالات هندی امپراطوری اسکندر پیش از وفات فاتح مقدونیه مشرف بر پراگندگی شده و حکومت بدست شهزاده گان هندی و جنرال های یونانی یکجا اداره میشد. اگر خوب دقت شود در زمانیکه هنوز اسکندر حیات داشت پراگندگی در وضعیت یونانی ها در هند حس میشد چنانچه "فیلپوس" Philippos که از طرف اسکندر در ایالات هندی والی بود در سال ٣٢٤ قبل المیلاد بدست یکدسته عساکر یونانی مقتول شد و چون قضیه به اسکندر رسید یکی از افسران دیگر خود را که "اودیموس" Eudemos نام داشت بقسم حکمران نظامی مقرر کرد تا پهلوی (امبهی) شاه هند امورات حربی را مراقبت کند. چندی نگذشته بود که این جنرال از راه تحریک وخیانت پیش مده همقطار هندی خویش را بقتل رسانید و خودش با عسکر مجهز و یکصد و بیست فیل بر آمد تا ایومنس Fumenes جنرال دیگر یونانی را که با (آنتی پاتر) داخل حرب بود کمک کنند. در حالیکه حکمرانان نظامی یونانی در هند مشغول این گیرودارها بودند (ساندروکتس) هندی ظهور کرد. (ساندروکتس) ا گرچه موسس اولین امپراطوری بزرگ تاریخی هند بشمار میرود اما اصلیت و اوائل زندگانی او پوره روشن نیست بعضی او را از اهل پنجاب حساب میکنند و برخی اصلیت او را به سرزمین گنگا نسبت میدهند وعدۀ او را از باشندگان شهر "موریانا گارا" Moriyanagara میدانند که در یکی از دره های همالایا افتاده بود همین قسم راجع به اصل و نسب او هم معلومات کامل صحیح در دست نیست اگرچه بعضی ها او را از طبقات پست حساب میکنند ولی بصورت عمومی نجابت خاندان موریا و ارتباط (چندراگوپتا) با خاندان شاهی (ناندا) موثق تر است بلکه بعضی ها او را پسر "میورا" Mura یکی از زنهای پادشاه "ناندا" میدانند و به همین جهت این خاندان به "موریا" مشهور شده است. احتمال دارد که "چندراگوپتا" به رتبۀ جنرالی هم در دربار "ناندا" رسیده باشد. بهر حال به علتی که پوره معلوم نیست به دستیاری یکنفر برهمن موسوم به "سانا کیا" Canakya که پسان وزیر او میشود سلطنت "مگده" را از پا در افگنده و مرکز آن را متصرف شد. اگر چه درین وقت ٦ سال از مرگ اسکندر گذشته هنوز پنجاب تحت اثر یونانی ها بود یعنی کما فی السابق امورات ملکی بدست "امفیس" ناگزیلائی و "پوروس" و "امبهی " و امورات عسکری بدست "ایودموس" Eudemos اداره میشد. اما پس از ورود او وضعیت ناگهان تغیر کرد. میگویند که "امبهی" هندی بعد از اسکندر نایب الحکومۀ قسمت سفلی درۀ اندوس بود و "ایودموس" همیشه او را زیر نگرانی خود گرفته و بالاخره به ظلم وتحریک او را بقتل رسانید و چون درین وقت میخواست "ایومنس" Eumenesرا برعلیه "انتی پاتر" کمک کند سه هزار پیاده - ۵۰۰ سوار ۱۲۵ فیل را با خود گرفته بطرف غرب رهسپار شد: حرکت او با یکدسته قشون برای یونانی ها اسباب تشویق گردید چون هندی ها انتظار موقع مساعد را برای اجراز آزادی داشتند و از قتل (امبهی) هم متاثر شده بودند بنای بغاوت را گذاشتند و به ساندروکتس "چندراگوپتا" که سر کردگی شورشیان را اجراز کرده بود. ملحق شده حکومت یونانی ها را از پا افگندند و چندراگوپتا به سرعت دامنه سلطنت خود را به پنجاب واندوس سفلی انبساط داده بین اندوس و گنگا امپراطوری بزرگی تشکیل کرد و پایتخت خود را به "پاتالی پوترا" یعنی (پتنه) انتقال داد. هندی ها که مدتی بین خود جنگیده و صدمۀ آن را به حاکمیت یونانی ها دیدند مفاد اتحاد و یگانگی را فهمیده به "چندراگوپتا" بیشتر بسته شدند.

رپسن در کمبیریج هستری آف اندیا و (ونسنت سمیت) دراثر خود بنام "اشوکا" می نویسند که "چندراگوپتا" در زمان حکومت "ناندا" سپه سالار بود و در اثر تحریک یکنفر "برهن" که با پادشاه مخالفت داشت بنای مخالفت را گذاشته شاه را بقتل رسانید و پایتخت او را متصرف شد و او لین سلطنت بزرگ تاریخی هند را بین سند و گنگاه بمیان آورد و اگر خوب دقت شود وفات اسکندر، تجزیه شدن امپراطوری یونانی، جنگ های جنرال ها در شرق آسیای قریب، و در نتیجه ضعف عمومی یونانی ها، به این واقعه کمک بزرگ کرده و تا یکدرجه اسباب ظهور آن گردید. چون در این وقت خاک آریانا هم بدست ژنرالهای یونانی اداره میشد و قراریکه دیده شد در چهار گوشه مملکت ایالات بدست اشخاص مختلف بود و با این هم ایشان در گیرودار عمومی و تحریکات بر علیه یکدیگر گرفتار بودند "چندراگویتا" چون به اقتدار رسید برای انتقام گیری از یونانیها به آریانای شرقی هم تجاوز کرد و دامنۀ نفوذ خود را در تمام جنوب هند و کوه تا حوزه ارغنداب انبساط داد.


مقابلۀ چندراگوپتا با سلوکوس نیکاتور یونانی: بعد از تجزیه شدن امپراطوری اسکندر در ۳۱۲ ق م در مقام "تری پرادیاسوس" (طرابلس شام) سلوسیدها که خود را میراث خور عمده او در اسیا تصور میکردند برای اضمحلال سلطنت جدید هندو استرداد اراضی مفتوحه اسکندر، کوششات زیاد نمودند. "سلوکوس" ملقب به " نیکاتور" یعنی فاتح حکمران بابل شد، و از آنجا میخواست سیادت خود را به کل آسیا انبساط دهد و درین راه "انتیگون" مدت شش سال با او مخالفت کرد تا او را موقتاً پس پا و مجبور به فرار مصر ساخت ولی سه سال بعد باز به آسیا حمله نموده حریف خود را از پای در آورد و استوارتر بنای تعمیل نظریات خود را در آسیا گذاشت چنانچه به ترتیب پیش آمده سوز، فارس، پارتیا را یکی بعد دیگر متصرف شده بعد از ۳۱۱ ق م آریا و بکتریا را هم فتح کرد و در ۳۰۵ ق م از راه کابل به پنجاب هجوم برد و تقریباً در همین سال از رودخانۀ اندوس گذشت. چندراگوپتا چون آوازۀ لشکر کشی او را شنید به سرحدات غربی مملکت خود کنار سواحل شرقی اندوس صف آرائی نمود. وضعیت این جنگ مولفین به انواع مختلف تعبیر میکنند بعضی میگوید که اصلا جنگ بمیان نیامد وسلطان یونانی شامی در عوض دریافت ۵۰۰ فیل، پنجاب غربی، سمت مشرقی آریانا، کابل و ا را کوزی (حوزه ارغنداب) را به "چندراگوپتای" هندی گذاشت. بعقیده بعضی های دیگر جنگ مدهش اینطرف یا آنطرف اندوس بمیان آمده  و در نتیجه شکست فاحش "سلوکوس نیکاتور" یونانی به مصالحه راضی شد. از اراضی فوق الذکر آریانا که تازه اشغال کرده بود گذشت بهر حال حقیقت هر طور بوده باشد در حوالی ۳۰۵ ق م هر دو امپراطور کنار رود خانه اندوس بهم مقابل شده با جنگ یا بدون جنگ بین خود صلح و معاهده دوستی نمودند. حقیقت اوضاع طرفین از چند صفحه که پیشتر گذشت بخوبی روشن میشود. یکنفر شاه یونانی که خود را "نیکاتور" یعنی فاتح هم خوانده و به تمثال اسکندر کمر کشور کشائی را بسته باشد تا خود را مجبور وضعیف نبیند چطور مفت و رایگان چندین ولایت را میگذارد ؟ سلوکوس نیکاتور بعلاوۀ اینکه در گرداب کشمکش عمومی جنرال های اسکندر پریشان شده بود شش ساله مقابله های او با "آنتیوگون" او را بکلی خسته ساخته بود و علاوه برین چون میدانست که در سر زمین پرشور آریا نا هم بوده حکومت نمیتواند، چون با چندراگوپتا مقابل شد و به قوه او وضعف خود پی برد از در صلح و سلام پیش آمده دختر خود را به حباله نکاح شاه هندی در آورد و در مقابل پنجصد فیل ایالات گندهارا - اراکوزیا - جدورزیا وپارا پامیزادی یعنی صفحات جنوبی هند، کوه را برای او وا گذاشت. به این ترتیب سلوکوس نیکاتور عقب نشست و مناصفۀ جنوبی آریانا بتصرف خاندان موریا درآمد و تنها باختر و آریا بدست سلوسیدها ماند که بلا تأمل "دیودوتس" را که از سالها به روحیات آن قطعه آشنا بود به نام نائب الحکومه از طرف خود در انجا گذاشت و پسان می بینیم که بدستیاری قوای باختری نه تنها دست یونانی های شام و موریا های هندی از تمام نقاط آریانا کوتاه میشود بلکه خاک هند هم تحت سلطۀ شاهان مقتدر آن می افتد.

بهرحال بعد از صلح و مسالمت روابط امپراطوری موریا وسلوسیدها منبسط شده مال التجارۀ هندی به پیمانۀ وسیع تر از راه کابل و بلخ به بنادر بحیرۀ خزر منتقل میشد. سیاستاً "سلوکوس نیکاتور" بعد از شکست خود (۳۰۵ق م) چندراگوپتا را با خود مساوی شناخته و یکنفر از مصاحبین و جنرال های نامی خود را که  مگاستنس Megastenes نام داشت بحیث سفیر به در بار موریا به "پتالی پوترا" فرستاد مگاستنس شخص بصیر ومدققى بوده و حین ا قامت خویش نظریات وملاحظات سودمند خود را راجع به طرز زندگانی هند اخلاق وعادات عصر موریا قوای حربی و طرز ساختمان شهرهای ایشان بصورت کتابی در آورده که متاسفانه گم شده و بعضی قسمت های آن در نگارشات "استرابو" و دیگر مورخین کلاسیک یونانی یافت میشود. منجمله در باب قوۀ "چندراگوپتا" مینویسد که چهار صد هزار نفر در کمپ شاهی، سی هزار سوارو نه هزار فیل و شش صد هزار پیاده در آنجا می بود. علاوه برین یکعده زیاد نفری دیگر مخصوص خدمات شاه و یا مشغول وظایف دیگر بودند که در وقت محاربه شامل صنف سپاه میشدند. این قوت اولین دفعۀ بود که در هند در دست یکنفر گرد آمده و وجود همین نیروی بزرگ و عدم قوای مر کزی مقتدر در آریانا باعث شد که تقریباً تمام خاک هند و مناصفۀ آریانا. یعنی صفحات جنوب هندو کوه جزء امپراطوری موریا شود.


بندو سارا: بعد از "چندراگوپتا" پسرش "بند و سارا" به سلطنت رسیده وطول دورۀ حکمفرمائی او را ٢٥ - ٢٨ وحتی یکنفر از مورخین تبت ۳۵ سال گفته. این شاه نزد یونانیها به اسم "الى تروکاداس" Allitrochadas یا "امی تراکاتس" Amitrachates معروف بوده و این اسم از روی عنوان هندی "امی تا خادا" Amitakhada  (خورنده دشمنان) و یا از عنوان "امی ترا گاتا" Amitraghata (کشندۀ دشمنان ) بمیان آمده است. در زمان حکمفرمائی "بندو سارا" قسمت شرقی و جنوبی افغانستان کمافی السابق جزء امپراطوری موریا بود و آنچه که محتملاً تازه در قلمرو امپراطوری افزوده شده اراضی قسمت جنوب شبه جزیرۀ هند یعنی دکن میباشد در زمان او مانند عصر پدرش روابط امپراطوری موریا باسلوسیدها وحتى مصر مستحکم و برقرار بود و مراودات تجارتی و سیاسی به پیمانه وسیع از راه گندهارا علاقه های جنوبی ولایت پارو پامیزادی و اراکوزی و در انجیان و هری با قلمرو سلوسیدها انبساط داشت. در زمان سلطنت او "سلوکوس نیکاتور" شاه یونانی شامی هم بعد از عمر ۷۸ سال در (۲۸۰ق م) در گذشت و پسرش "انتو کوش سوتر" Antiachos soter بجایش نشست. چون روابط سیاسی بین سلوسیدها و موریاها بر هم نخورده بود شاه جدید سلوسی هم به رویه عصر پدر خود نماینده خویش را به "پتالی پوترا" فرستاد چنانچه "دی ماکوس" Deimachos سفیر در حدود (۲۹۸ یا ۳۰۱ ق م) به در بار موریا واصل شد و "دیونیوس" Dionyoos نام بار اول از طرف "پتوفیلاد ف" شاه یونانی مصری به عنوان نماینده این کشور به هند رسید ( ٢٨٥-٢٤٧ ق م)

اگرچه این نمایندگان دول غربی آسیای آنوقت قراریکه گذشت از راه خشکه و از قسمت های جنوبی آریانا

به هند رفت و آمد میکردند باز هم راه دریا هم مجهول نبود زیرا "پاتوکلس" Patrokles افسری که در خدمت سلوکوس و پسرش شامل بود در ابحار هند مسافرت و سیاحت کرده و معلومات جغرافیائی خوبی بدست آورد که بعدها مورد استفاده "پلینی" Pliny و "استرابو" Strabo قرار گرفت.


آشوکا: "آشوکا" پسر "بندوسارا" که قرار نظریه "رپسن" در ( ۲۳۷ الی ٢٧٤ ق م) و قرار عقیده "سمیت" Vincent smith از (۲۳۲ الى ۲۷۳ ق م) مدت تقریباً ٤٠ سال سلطنت نموده بزرگترین شاه دودمان "موریا" و بلا شبهه یکی از بزرگترین فرمان روایان هند است که از بنگال تا حوضه ارغنداب سلطنت نموده و بطرف جنوب در "دکن" دامنه امپراطوری جود را تا "میسور" انبساط داده است. افسانه ها آشوکا را در زمان جوانی یکنفر برهمن درشت طبیعت وظالم رسم کرده، میگویند پیش از اینکه به پادشاهی برسد چندی نایب الحکومه تاکسیلا، مدتی نایب السلطنه "یوجن" Ujjainبوده و وقتی هم سمت نایب الحکومگی هر دو ایالت فوق را حایز بود. اوائل دوره سلطنت او پر اشوب و مملو از یک سلسله جنگ های مدهش بود چنانچه گیر و دارهای خونین آن بر سجایای شخصی او تاثیرات عمیق بخشید در سال ۹ تاج پوشی و ۱۳ تخت نشیی او واقعه خیلی مهمی بمیان آمد که شخصیت او را چه از پهلوی سیاست و چه از نقطۀ نظر عقیده و نظریات بکلی عوض کرد. این واقعه عبارت از محاربۀ خونین "کلنگا" Kalinga بود که در سواحل خلیج بنگال بوقوع پیوست اگر چه آشوکا درین جنگ فاتح بر امد و ایالات "کلنگا" و "اوریسا"Orisa یعنی ولایت "مدراس" فتح شد ولی چون ۱۵۰ هزار نفر محبوس، تقریباً یک لک نفر کشته و همین قدر نفر از قحطی و گرسنگی هلاک گردیده بود فجایای هول انگیز جنگ و صحنه خونین آن تاثیرات عمیقی بر شخصیت شاه موریا وارد نموده او را بیش از پیش بطرف بودیزم و فلسفه امن و امان آن معطوف ساخت چنانچه بهمین واسطه اشوکا در۲۶۰ ق م داخل دیانت بودائی گردید. ازین تاریخ به بعد دوره سلطنت او سراسر عصر امنیت و آرامش و دورۀ تعمیرات مذهبی و بسط امر رخیریه گردید. پلان های جنگ و خون ریزی ها و گیر و دارها حتی شکارهای شاهی از بین رفته و آشوکا بر سریرسلطنت آهسته آهسته شکل راهب بخود گرفت و تمام اقتدار سلطنتی را در راه بهبود حال مردم، تعمیر معابد بودائی، سرکها، کاروان سرای ها، مهمان خانه ها و انتشار قوانین مذهبی صرف نمود چنانچه کم کم بنام " دواناپیا" Devanapiya "محبوب ارباب انواع" " و پادشاه مهربان" موسوم شد. آشوکا در توسعۀ دیانت بودائی چه در هند و چه در خارج کوششات فوق العادۀ نموده و رول او را درین زمینه با خدماتی مقایسه میکنند "که سن پول" و "کونستانتن" برای دین مسیح برخود گوارا نمودند از یکطرف آشوکا بنای اعزام مبلغین را به ممالک همجوار نهاد و از طرف دیگر با نقش یک عده فرامین سنگی که۱۴ عدد آن در اقطار امپراطوری کشف شده مردم را به پیروی اصول اخلاقی فلسفی و مذهبی دعوت نمود. ازروی مضامین فرامین سنگی معلوم میشود که شاه نسبت به رفاهیت رعایا و خوشبختی اهالی دل بستگی زیاد داشت چنانچه موضوع تهیه ادویه برای انسان ها، حیوانات، تورید و تقسیم نباتات مفید صحی در جنوب هند و حتی در ممالک مجاور وصدها اقدامات مفید اجتماعی و صحی و غیره در آنها ذکر شده است برای اینکه شاه خوب تر از احوال رعایا و مخصوصاً از طبقه غریب و بیچاره ملت خود خبر دار باشد عده از طبقات عسکری بنام صاحب منصبان خبریه مقرر بود نامرتب از بیچارگان، درماندگان، مریضان خبر گیری نموده احوالات شان را بلاناغه به شاه برسانند. آشوکا شکار شاهی را که در هند "ساعت تیری مجللی" بشمار میرفت از بین برده عوض آن گردش های مذهبی مبنی بر خبرگیری احوال رعایا و کنفرانس های مفید دینی ترتیب داد 

فرامین سنگی: یکی از چیزهای خیلی مهم دورۀ زمامداری آشوکا نقش یک سلسله فرامین سنگی است که بالا بدان اشاره نمودیم. فرامین اشوکا یگانه منبع موثقی است که در تاریخ تاریک هند روشنی می اندازد و به کمک آن تا یک اندازه تعلقات سیاسی و مذهبی موریا با یک قسمت افغانستان هم روشن میشود. چون امپراطور اشوکا بعد از داخل شدن به مذهب بودائی شکل یک نفر راهب و فیلسوف را بخود گرفت و همیشه در حضر و سفر در اطراف Dharma "دارمه" یعنی قوانین و اصول دین بودا جر و بحث میکرد کم کم و ضعیت یکنفر متفکر بزرگ را پیدا کرد و بعد از تطبیق آن با مبادی زمامداری نتیجه برای اطلاع وتنویر افکار مردم بصورت فرامین در آورده و در دل سنگ نقش کرد مخصوصاً در سالهای ۱۳ و ۱۴ سلطنت فعالیت اشوکا به منتهای عروج رسیده ۱۶ قطعه فرمان صادر کرده است که (۱۴) آن بیک مضمون به نقاط بعیده امپراطوری در "جیرنار" Girnar "کتیا وار" "منهیرا" Manoehra و شاه بازگارهی (پنجاب) و (۱۲) آن با دو فرمان دیگر در مقام Dhauli دهولى و جانگدا Gangada(اوریسا) یافت شده است.


وضعیت سیاسی چگونگی رفتار اسوکا با ساکنین جنوب شرقی آریانا: پیشتر متذکر شدیم که دامنۀ امپراطوری موریا از سواحل گنگا تا حوضه ارغنداب انبساط داشت. در حقیقت قلمرو امپراطوری موریا از دو نوع خاک تشکیل شده بود یکی اصل خاک هندى که از "پاتالی پوترا" (اضلاع متحده بهار) و نایب السلطنگی های "اوانتی" Avanti  "یوجاوینی" Ujjavaini  (مرکز و شمال هند) "کالنگا" Kalinga و "اورسا" Oressa و (ولایت مدراس) مرکب بود و هسته امپراطوری موریا را تشکیل میداد و دیگر مناصفه اریانای جنوبی با صفحات جنوب هندو کوه که سلوکوس نیکاتور شاه یونانی شامی در اثر ضعف و شکست خویش حین مصالحه برای موریاها را گذاشت و ایشان هم اینجا را موقتاً جزء قلمرو نفوذ خود نمودند. با وجودیکه "سلوکوس نیکاتور" به استثنای باختر سه چهار ولایت بزرگ اریانا پاروپامیزادی (اراکوزی) در انجیان را برای چندراگوپتا گذاشته و دولی قراریکه ظاهراً معلوم میشود و متن فرامین سنگی هم وانمود میکند با وجود آزادی که از طرف سلوکوس نیکاتور برای موریاها داده شد به تمام نقاط فوق الذکر اریانا بسط نفوذ وحکومت نتوانستند در باختر وسائر نقاط دور دست مثل آریا و در انجیان واراکوزی مردان آزادمنش و عناصر با روح دست بهم داده و عنان اداره را به رؤسای خود سپردند چنانچه در اثر پشتیبانی و تقویه روح قومی بود که عناصر پراگنده یونانی نه تنها از زیر نفوذ موریاها بر آمدند بلکه بلاد رنگ استقلال خویش را از سلوسیدهای شامی هم احراز کردند. موریا های هند چون از شهامت اقوام آریانی بودند صلح سلوکوس نیکاتورا محض صلح تصور کرده در صدد استفاده های سوء و تجاوز نبرآمدند و چون میدانستند که اگر سلوکوس نیکاتور ولایات آریانا را به ما بخشش هم کرده باشد رؤسای محلی نقاط فوق گاهی زیر اثر تجاوزات نمی آیند ازین رو همیشه با نرمی و ملایمت پیش می آمدند و به هیچ مسئله ئی به قوه متوسل نمیشدند. اگر محض به متن فرامین سنگی نگاه شود نفوذ سیاسی موریا محض به گندهارا منتهی میشود که آخرین حد آن به درۀ علیای کابل تماس داشت چنانچه این علاقه ها به نام های گندهارا، کمباجایا وانادر فرامین سنگی ذکر شده که عبارت از سمت مشرقی و دره علیای کابل است. وضعیت امپراطور و چگونگی رفتار او با قبایل سر حدی و سمت مشرقی حالیه و حوضه کابل از روی کتیبه فرمان "کلنگا" بخوبی معلوم میشود و ارائه میکند که نفوذ زیادی بالای ایشان نداشت چنانچه ضمناً در کتیبه مذکور تذکار رفته: "....آنها باید از من نترسند. قول مرا باور کنند از من خوشبختی انتظار داشته باشند نه بدبختی دیگر باید بدانند که پادشاه تا حدی که ممکن است با ما به صبر و ملایمی رفتار میکند و بخاطر من باید به قوانین رحم و مروت پابند باشند تا دین و دنیا از ان ایشان باشند" پس بوضاحت معلوم میشود که امپراطور آشوکا از ترس اینکه به جنبش علنی اهالی مصادف نشود نسبت به اهالی مناطق جنوب هند و کوه و شرق آریانا با نظر خوش بینی و زبان شیرین پیش می آمد و ساکنین کهستانی وطن جز در صفحه معاهده سیلوکوس نیکاتور عملاً مطیع موریاها نبودند و شاهان موریا این مطلب را خوب می فهمیدند فقط برای حفاظت صلح و آرامش حکومت خود با آنها به سلوک و نیکوئی رفتار میکردند و تا حد امکان از در صبر و صلاحیت پیش می آمدند و اعزام قشون را برای سرزنش آنها مناسب نمیدیدند زیرا میدانستند که تسلط آنها بر آریانای جنوبی کاری است که روی صفحه ورق معاهده باسلوکوس نیکاتور شامی بمیان آمده و خود رؤسای آریانی قطعاً به این امر موافق نیستند و اگر استعمال اسلحه و قشون به میان آید نه تنها نفوذ آنها ازین قطعات برداشته خواهد شد. بلکه خطره ئی برای خاک هندى و تزلزلی در ارکان امپراطوری موریا بمیان خواهد آمد.


دیانت بودائی و آریانا:

چیزیکه با گذارشات سلطنت خانواده موریا و مخصوصاً آشوکا در تاریخ این عصر آریا با بیشتر قابل ذکر و مهم است مسئله دیانت و ترویج آئین نو است. نا گفته نماند که معمولاً بطرف شرق آریانا، خاک هندو بطرف غرب آسیا سرزمین بین النهرین، شام و فلسطین و شبه جزیره عربستان را کانون دین و دیانت میدانند زیرا سمت غرب آسیا که وطن نژاد سامی است سر زمین ادیان سامی و خاک مرموز هند مولد جنیزم و بودیزم و هندوئیزم و غیره میباشد اگرچه در حقایق این مسئله گفتگوئی نیست ولی درین مسئله هم شبهه نباید داشت که اساس چندین دیانت بزرگ در خاک آریانا گذاشته شده و ازین جا به شرق وغرب نفوذ پیدا کرده است مثلاً آئین عصر ویدی و زورا ستریزم که بیش از مهاجرت در میان آریائی های این سرزمین معمول و مروج بود و با مهاجرت بعضی شاخه های آنها به دو مملکت همسایه نشر یافت و تنها عناصر پرستی قدیم آریائی و عصر ویدی چون داخل هند شد با مرور زمان تحولات نمود وازان به تدریج برهمنی و جینیزم رواج یافت و شالوده تقریباً تمام مذاهب غیر سامى خطه هند شد و وقت بوقت در اثر مقتضیات زمان و مکان شاخه های متفرق برهمنی جینزم و بودیزم و هندوئیزم بمیان آمده رفت و ازین جمله یکی دیانت بودائی است که تحت عنوان جداگانه ازان مختصراً صحبت خواهیم کرد. این دیانت که در قرن ۶ق م در بنارس بمیان آمد مدت تقریباً سه صد سال در خاک هند آنهم در قسمت مرکزی آن محدود ماند تا اینکه آشوکا در ۲۳۷ ق م به سلطنت رسید و در۲۶۰ ق م دیانت بودائی را قبول کرد و بنا گذاشت که توسط یک دسته مبلغین اصول آئین نو را در خاک هند و ممالک همجوار وحتى به ممالک دورترانتشار دهید. در موقعیکه مبلغین آشوکا به آریانا می آمدند آثار برهمنی قدیم یا بقایای دیانت ویدی هنوز باقی بوده و آئین اوستائی عمومیت کامل داشت و چون دیانت بودائی از زمان "آشوکا" به بعد بیش از هزار سال در آریانا عمومیت داشت و با تفصیلی که پسان ها داده خواهد شد قطعات کهستانی مملکت ما سرزمین مساعد و کانون نشو و نما و اصلاح این دیانت گردید و در هزار سال تاریخ مملکت از چندین نقطۀ نظر حیاتی، فکری، صنعتی و غیره تاثیرات عمیق افگند اول مختصر تفصیلی درباب خود دیانت داده سپس از ورود مبلغین اشوکا و طرز انتشا این دیانت در آریانا صحبت میکنیم:


دیانت بودائی:

بعضی از هند شناسان "بودا" را شخص افسانه ئی تصور میکنند دسته ئی حیات واقعی تاریخی او را قبولدار شده مینویسند که آنقدر افسانه واساطیر اطراف او را فرا گرفته که ظاهر کردن صورت شخصی او از آن همه پیرایه های افسانه ئی مشکل است و دستۀ سوم چنین نظریه دارند که بودا اصلا زندگانی واقعی داشته و تشکیل سوانح حیاتی او آسان است. قرار نظریۀ این دسته "بودا" اصلا شهزاده ئی بوده از تودۀ جنگجویان (کشتری یا Kashtriya) و قبیله ساکیا Sakya و بنام "ساکیامونی" یعنی "عاقل قبیلۀ ساکیا" معروف شده است. این شهزاده بقول مورخین سیلان در حوالی ۵۲۳ وقرار عقیده عمومی در حوالی ۵۶۳ در شهر "کپی لاو استو"  (قریب قریه پادریه Paderia در دو میلی شهر باکدان یور) در نیپال تولد شده است. مشارالیه اگر چه شهزاده بود و به دربار و حرم سرای پدرزندگانی شاهانه داشت به جاه و جلال و شکوه شاهی اهمیتی نداده به سن ۲۹سالگی خانواده خود را گذاشته به اسم "گوناما" حیات منزویانه در نواحی (پازاگارا) Pajagara در "مگدها" یعنی بهار جنوبی بسر میبرد. بعد از ٥-٦ سال انزوا و تجسس چون به معلوماتی که برهمن ها به او میدادند قانع نمیشد در شبی که به اصطلاح پیروان بودا آنرا "شب روشنی" گویند در مقام "بدهه گایا" Bodhgaya به نصب العینی که می پالید رسید و در این شب "بدهه" یا "بودا" شد. این اسم از فعل سانسکریت "بدهه" اشتقاق شده و معنی آن این است: "کسی که بیدار شده باشد. کسیکه در اثر معلومات تازه منور شده باشد" و عین همین کلمۀ "بدهه" تاحال در عرف امروزی ما در مورد زنان پیر سالخورده و با تجربه استعمال میشود بودا بعد ازینکه اولین خطابۀ خود را در شهر بنارس ایراد نمود شروع به ترتیب قوانین خود "دار مه" Dharma و تشکیل دائره را بین "سامگه" Samgha نموده و در حوزۀ گنگا بنای تبلیغ را گذاشت. دو پادشاه مقتدر وقت یکى "بندى سارا" پادشاه مگدهه (بهار پایتخت آن پاجاکره) و دیگری "پراسنجت" پادشاه کوزالا Kosala(اود، پایتخت آن سراواستی) ازو حمایت می نمودند. بودا ساکیامونى قرار نظریه مورخین سیلان در ۵۴۳ ق م وقرار عقیدۀ عمومی در۴۸۳ ق م بعمر ۸۰ سالگی در مقام "کوچی ناگارا"Kucingara وفات نموده است. بودیزم در مراحل اولیه نه دین بود و نه فلسفۀ داشت با این اگر در آن تعمق شود اساس آن شالوده فلسفی داشت و آن عبارت از مسئلۀ (در دو پیدایش علاج آن بود) بودا به مریدان خود میگفت در باب پیدایش دنیا و صورت ساختمان آن صحبت نکنید که جز ضیاع وقت چیز دیگری بدست نمی آید فقط این را بدانید که (درد) چیست و علاج آن کدام است قرار روایات اساطیری در سال وفات بودا در "پاجاکره" محفل مذهبی تشکیل شده و سه نفر مریدان عمدۀ او (اناندا Anauep) (یوپالی pali ) و (کاسیاپا Kacyapa) سخنان او را گرد هم جمع نموده مجموعۀ قوانین مذهبی بنام ( تری پی تاکا Tripitaka) یعنی "سه سبد گل" تدوین نمودند.


محفل مذهبی و اعزام مبلغین:

پیشتر ذکر شد که چون آشوکا داخل دیانت بودائی گردید شخصیت او سراسر عوض شد، چه زندگانی شخصی و چه امور کشور داری او همه شکل و صورت دیگر بخود گرفت و بزبان دیگر دورۀ آغاز شد که میتوان آنرا عصر اصلاحات و رفورم امور مذهبی و کشور داری و غیره خواند. از کارهای بر جسته ئی که بسال یازدهم جلوس آشوکا ( ۲۵۹ ق م) نسبت میشود ریاست محفل مذهبی، موقوف کردن شکار شاهی، منع عیاشی و نشاط، بزرگتر از همه پیدا شدن مفکورۀ اعزام مبلغین است. قراریکه از روی روایات تاریخی معلوم میشود در سال فوق الذکر در شهر "پاتالی پوترا" سومین محفل مذهبی تحت قیادت شخص شاه و ریاست عالم بزرگی موسوم به "موگالی پوتاتیسا" دایر گردیده و دران علاوه بر ترتیب و تنظیم قوانین مذهبی و پاره تصمیمات دیگر چنین فیصله شد که یک دسته مبلغین به نقاط غیر بودائی هند و ممالک همجوار و حتی کشورهای دورتر آسیای غربی شرق اروپا و افریقای شمالی فرستاده شود فرمان سنگی نمبر۱۳ که با چهارده فرمان سنگی دیگر در سال چهاردهم جلوس خویش (۲۵۶ ق م) نشر نموده حاوی شرح وفهرست مفصل اسمای اشخاص و ممالکی است که شاه موریا اشوکا مبلغین و نمایندگان خویش را نزد آنها فرستاده است. چون درین عصر دیانت بودائی در تمام صحنۀ پهناور هند پهن نشده بود آشوکا مبلغین خود را علاوه بر شهرها نزد قبایل و نقاط دور افتادۀ هند نیز فرستاد چنانچه از دکن و هند مرکزی گرفته تا دامنه های نیم وحشی و پر جنگل همالیا همه جا مبلغین او رفت و آمد داشتند و حتی پسر و دختر خود را با هیئت مبلغین بطرف سیلان فرستاده بود. در فرمان ۵ در قطار دوسه جای دیگر موسوم به "راش تریکاس" Rashtrikas و "مراتا"Maratha از گندهارا هم اسم برده شده و قراریکه از روی کتیبه های دیگر استنباط میشود مبلغی که در گندهارا و کشمیر، و نقاط شرقی آریانا اعزام شده بود "مجهان تیکا" Majjhantika یا "مدهیان تیکا " Madhyantika نام داشت علاوه بران "دهه ماراکیی تا" Dhammarakkhita و "مهارا کی تا" Maharakkhita دو نفر مبلغ دیگر نیز بطرف آریانا آمده و از مملکت ما عبور کرده اند چنانچه طوریکه می نویسند اولی به "ممالک غربی" و دومی نزد یونانی اعزام شده بود. ازینجا بوضاحت معلوم میشود که ازین سه مبلغ اولی در منطقة پشاور وکشمیر وسمت شرقی حالیه تا حدود کابل و دو نفر دیگر در سائر نقاط آریانا و از آنجا نزد یونانی ها که در نقاط غربی آسیا و شرق اروپا و حتی شمال افریقا بودند فرستاده شده بود چنانچه آشوکا در فرامین سنگی خویش فخر میکند که نزد شاهان یاوانا Yavana یعنی یونانی های غرب مثل انتیاکا Antiyaka  (انتیوکوش دوم سلوسی) شاه شام و آسیای غربی (یک قسمت سال خوانده نشد) (۲۴۶ق م ) "تورامایا" Turarmaya "پتولمى فیلاد لف" شاه مصر (۲۸۵-۲۴۷ق م) "انتی کنا" Antikena انتیگون و "ما گس" Magas  شاه سیرین Cyrene در افریقای شمالی برادر اندرپتولمى (۲۸۵-۲۵۸ق م). " انتی گونوس گوماتس" Antigono Gomatos شاه مقدونیه (۲۷۷-۲۳۹ق م) واسکندر شاه اپیروس Epirus (۲۷۲ق م) نماینده و مبلغ فرستاده است. از روی تاریخ سلطنت کسانی که آشوکا نزد آنها مبلغ فرستاده چنین معلوم میشود که سال اعزام آنها به (۲۵۸ق م) موافق بوده زیرا این سال در دورۀ زمامداری تمام ایشان موجود است و چون درین وقت "دیو دوتس" موسس سلطنت مستقل باختر ظهور نکرده بود اسم او در فرامین سنگی اشوکا ذکر نشده است. بعبارت دیگر مبلغین شاه موریا تقریباً ۸ سال قبل از اعلان سلطنت مستقل باختر شروع به تبلیغ دین بودائی در شمال هندو گندهارا نموده و در اوائل قرن۲ ق م آئین نو به شمال هندوکش در باختر سرایت کرده است تبلیغات مذهبی نزد شاهان یونانی فوق الذکر که درین وقت خارج از خاک اریانا در شام و سمت های غربی آسیا و شرق اروپا و شمال افریقا حکمفرمائی داشتند نتیجه نداد. اسیای مرکزی هم چند قرن بعد در عصر کوشانی ها و بدست مبلغین آریانی داخل دیانت بودائی شد. تنها دیانت نو درین وقت یعنی در اواسط قرن ۳ ق م در سمت شرقی آریانا در گندهارا انبساط یافت و اخرین حدود آن در ین وقت درۀ علیا کابل بود و از کشمیر تا کاپیسا اولین پارچه خاک آریانا است که دین بودائی در عصر خود آشوکا در آنجا شیوع یافت و با وجودیکه این علاقه از "مگده" یعنی زمین خاص بودائی دور بود به کم وقت به اندازه اهمیت و مرکزیت پیدا کرد که انرا "سرزمین موعود" خطاب می نمودند.


 سقوط آخرین عناصر موریا از درۀ کابل:

اشوکا در کتیبه های خود حینیکه از مبلغین بودائی و اعزام آنها نزد شاهان یونانی اسیا سخن میزند از "دیودوتس" موسس سلطنت مستقل یونان و باختری چیزی نمیگوید واضح معلوم میشود که درین وقت هنوز باختر استقلال نگرفته  بود و چون نام "انتیاکا" یعنی انتیوکوش دوم سلوسی در کتیبه های او برده شده به صراحت تمام معلوم میشود که باختر هنوز بدست حکمرانان خاندان سلوسی شام اداره میشد. چون "دیودوتس" موسس آینده سلطنت مستقل یونان و باختری از طرف انتیوکوش اول حکمران باختر بود شبهه نمی ماند که این شخص در زمان اشوکا ودورۀ نفوذ موریا در جنوب هندوکوه بقسم حکمران در باختر امریت داشت و در وقت اشوکا هنوز اعلان استقلال نکرده بود بعد از ۲۵۰ ق م که دیودوتس در باختر اعلان استقلال نمود جنوب هندوکش در عصر زمامداری او و پسرش دیودوتس دوم بهمان وضع سابق بدست حکام موریا بود و این وضعیت تا زمان تخت نشینی اوتیدموس دوام کرد. چون اوتیدموس پادشاه باختر شد. انتیوکوش سوم خاندان سلوسی بقصد جنگ او وارساسی هائی که در پارتیا به رویۀ باختر اعلان استقلال نموده بودند برآمد، آنچه که ما بین انتیو کوش سوم و "ایوتیدموس" پادشاه باختر واقع شد در جلد دوم بجایش خواهد آمد اینجا مختصراً اشاره میشود که چون صلح و صلاحیت بین این دو پادشاه برقرار شد، شاه یونانی شامی استقلال باختر و حقوق سلطنت ایوتیدموس را شناخته از راه جنوب هند و کو ه و دره کابل وغزنی واراکوزی پس به شام مراجعت کرد. آخرین حکمران یا امیر موریا که درین وقت در درۀ کابل حکومت میکرد (سوفاگازنس) نام داشت. مشارالیه تا اوائل دوره زمامداری ایوتیدموس شاه باختر هم در علاقه گندهارا و قسمت های غربی درۀ کابل نفوذ داشت چون استقلال ایوتیدموس از طرف انتیوکوش سوم خاندان سلوسی شناخته شد شاه باختر به طرف جنوب هندوکش لشکر کشیده به نفوذ و امریت موریا ها در دره کابل خاتمه داد و صفحات جنوب هندوکش هم جز و قلمرو سلطنت مستقل یونان و باختری شد وایوتیدموس، اول پادشاه مستقل یونان و باختری است که از مرکز خویش باختر به تمام آریانا حاکمیت داشت. 


طوریکه در اول این مبحث متذکر شدیم همان طوریکه ورود اسکندر وحملات او در هند باعث تشکیل اولین سلطنت تاریخی موریا در آن دیار شد، پس رفتن اسکندر و تجزیه شدن امپراطوری او و بالاخره ضعف حکمرانان دودمان یونانی سلوسی شامی در آریانا زمینه را برای تجاوز موریاها در جنوب شرقی کشورما فراهم کرد بعبارت دیگر نفود موریاها در جنوب هندوکش یکی از نتایج مستقیم قشون کشی های اسکندر در شرق و مخصوصاً در هند بشمار میرود که بعد از دوره موقتی با ظهور سلطنت مستقل آریانی "یونان و باختری" خاتمه می پذیرد. با اختتام نفود موریاها در جنوب هندوکش دورۀ هرج و مرجی که میتوان آنرا در تاریخ آریانا دوره "قشو نکشیها" نامید به پایان رسیده و مجدداً یک سلطنت مقتدر آریانی بنام دولت یونان و باختری عرض وجود میکند. بناء علیه بیاد اختتام این بحران بزرگ جلد اول تاریخ افغانستان قدیم را خاتمه داده و جلد دوم را با ظهور و تشکیل سلطنت مستقل آریانی یونان و باختری آغاز میکنیم ومن الله التوفیق..