حکایت ۱۴
از کتاب: روضة الفریقین
پیر خرقانی قدس سره روزی روی بدرویشی کرد گفت : ای درویش ! هرگز زهر خورده (ی) ؟ گفت: ای شیخ! کسی که زهر خورد بزید؟ گفت: پس هرگز نان نخورده (ئی)؟ ایشان زهر خوردن دوستر دارند از نان خوردن زهر خوردن بی حساب بهتر از حلوا خوردن با حساب . سر سخن شیخ والله اعلم آنست که ز هر زخم که زند، بر جان زند، و جان حجابست میان دوست و دوست. ز هر حجاب می بردارد، ولقمه حجاب زیادت میکند جانرا مدد میکند. چیزی که حجاب از دیده بردارد، دوستر دارند از چیزی که حجاب افگند. و معنی دیگر آنست: که زهر زخم بر جان میزند و جانرا عوض است . ولقمه زخم که که میزند بردین زند و دین را عوض نیست. مرد باید که دست بطعام فراز کند مآل طعام به بیند تا طعام چنان خورد که طعام خصم وی نیاید.