سلطان رضیه
سلطان رضیه دختر شمس الدین غوری میباشد که در سنه ۶۰۷ هجری در دهلی برتخت سلطنت جلوس نمودخ و بیست شش سال پادشاهی مرد التمش رضیه را از همه اطفال خویش بیشتر دوشت داشت و در تعلیم و تربیه او کوشش زیاد کرد . در اثر توجه پدر خود رضیه تمام علوم متداوله آن عصر را آموخت علاوه بر آن حسب میل سلطان التمش در اسپ سواری شمشیر زنی و غیره فنون مدا مهارت سزایی داشت طوریکه از تصاویرش معلوم می شود . خیلی قشنگ و دلربا بودگویند صدای بسیاز جذابی داشت کعبه دلبرایی اش می افزودو زیبایی معنوی رضیه او را محبوبه تمام اطرافیانش گردانیده بود ، خلاصه رضیه دارای تمام صفاتیکه لازم به دهان است بوده از هر نقطه نظر لیاقت سلطنت را داشت وقتیکه پدرش مجبور می شد دهلی را ترک کند تمام امور دولتی را به عهده رضیه میگذاشت . او هم آنرا به عقل وفراست اجرا نموده طرف تعریف و تحسین بزرگان عصر خود قرار گرفت . چون پدرش حسن اداره او را دید به تاج الملک محمود یاور خود امر نمود تا فرمان ولایت عهدی رضیه را صادر نماید ولی با وجود این فرمان وقتیکه التمش در سنه ۶۳۴ وفات کرد بزرگان دربار و صدراعظم و پسر آلتمش رکن الدین فیروز شاه را بر تخت سلطنت نشاندند. سلطنت فیروزشاه طول نکشید چه این پادشاه خیلی کم ارداه و ضعیف المغز و عیاش بود رفتار بی خردمندانه اش سبب اغتشاش شده بعد از هفت ماه سلطنت بعضی از ملوک ودر باریان او را بزندان انداختند و رضیه را بجای او بر تخت شاهنشاهی بلند کردند .
مراسم تاج گزاری سلطان رضیه به تاریخ ۱۶ ربیع الاول سنه ۶۳۴ ه صورت گرفت . این دختر شاهنشاه قاره برزگ هند شد ، ظام الملک جنیدی که عهد شمس الدین التمش سمت صدارت داشت ، لشکری بر خلاف سلطنت ترتیب داده دهلی را محاصره نمود این محاصره بسیار طول کشید ولی بالاخره چند تن از طرفدارانش بر او خیانت نموده به رضیه پیوستند و این امر سبب شد که سلطانه درین گیرودار پیروز گردد.
بعد از آنکه صلح و آرامش بر قرار شد رضیه به نظم و نسق امور داخلی دست یافته خواجه معذب را به صدارت خویش مقرر و شروع به فعالیت نمود تا این فرصت رضیه در حجاب بود ولی برای آنکه در کار های کشور بهتر رسیدگی بتواند ترک چادر گفت و مطابق سجایای مردانه خویش لباس مردانه پوشید . و در ماه رضمان ۶۳۷ه به سلطانه خبر رسید که والی تبر هند ، ملک تونیا شورش نموده ، رضیه به لشکر خود رهسپار تبر هند گردید چون بدروازه شهر رسید ملک تونیا براو دفعة حمله کرد فرماندهٔ قشون رضیه را بکشت و خود سلطانه را اسیر گرفت ولی بزودی دلباخته جمال ملکه گردیده با او تکلیف ازواج نمود رضیه نیز برای آنکه به زدو خورد های داخلی خاتمه دهد پیشنهاد او را قبول کرد بعداز عروسی هر دو بطرف دهلی روانه شدند اما بزرگان واکابر راضی نشدند شهر را به دشمن تسلیم نمایند و او شوهر ملکه شان باشد بنابر آن با لشکر ملک تونیا مجادله نموده آنها راشکست دادند و مجبور به فرار ساختند و ملک تونیا و ملکه رضیه بزودی اسیر دشت هند وان گردید ه بتاریخ ۲۴ ربیع الاخر سنه ۶۳۸ ه به قتل رسیدند .
سلطانه رضیه علاوه بر فضایل دیگری که داشت شاعره نیز بود اگر چه اکثر اشعارش از بین رفته اینک چند شعر او که درکتاب مشاهیر نسوان ضبط و ثبت است .
در دهان خود دارم عندلیب خوش الحان پیش من سخن گویان زاغ در دهن دارند
از ماست که برماست چه تقصیر دل زار آن کشته اند از غم بی سبب ماست
کنم به برکت با چره تخت سلطانی دهم بر بال هما خدمت مگس رانی
بار آ شیرین من در راه الف گام خویش هان ولی نشنیده باشی قصه فرهاد را