نظریه عباسی در مورد الهی نامه سنائی و مثنوی معنوی
عبداللطیف بن عبدالله عباسی در آغاز قرن یاز دهم هجری می زیست و کتاب مثنوی را بر روی هشتاد نسخۀ خطى تصحیح وتنقیح ومقابله نموده و بقول خودش آغاز این کار را در قریه آهن پوشان تیرای افغانستان کرده و بزرگترین خدمتی را در این راه انجام داده و از سال یکهزارو سی و هشت هجری تا پایان سال یکهزار و چهل و دو به مقابله و شرح حدیقه (الهی نامه) پرداخته و آنرا با چندین نسخه مقابله کرده و نسختی را که از مزار حکیم از غزنی محمد عزیز کو کلتاش بدست آورده متن قرار داده و بعد از این کتاب لطایف المعنوى برحقایق المثنوی را تالیف کرده و ابیات مشکلۀ هر شش دفتر را شرح و تفسیر نموده و در این راه عشق کامل داشته است. این شخص در دیباچۀ که بر شرح حدیقه نگاشته در مورد مثنوی و حدیقه اظهار نظر نموده از آنجا که وی حقیقتة ازان باغ برها خورده و از این بحر گهر ها بکف آورده است نظریه او را اگرچه نهایت مو جزاست و مجمل در این جا نقل و اقتباس میکنیم و بحث خود را در بارۀ این دو کتاب مستطاب بسخنان او خاتمه میدهیم . . . و آنکه بعضی از مضامین حدیقه الحقیقه در مثنوی یافت میشود بخاطر بعضى عیب جویان فضل دشمن حقیقت ناشناس میرسد که حضرت مولوی از حدیقه اقتباس واخذ کرده این معنی را در حق بینوایان عالم معنی و صاحبان بضاعت مزجات و مفلسان راه فضل و کمال توان اندیشید گنجوران خزاین دانش و هنر و قادر طبعا ن ملک حقیقت و مجاز را بسرقه و اقتباس نسبت کردن کمال بی هنری وبی خردیست به حسب قال بعضی قیاس کنند که رتبه شعری حدیقه نسبت به کلام فصاحت نظام مثنوی ارفع و ارجح میباشد، بی تکلیف در حدیقه شعری هست که یک بیت آن کوله بار صد دیوانست و از غایت بلندی دست ادراک هیچ ذی ادراکی بشرف بنیان آن نمیرسد و این مضمون:
"نکته گفته ام که تالیفی است
سخنی رانده ام که دیوانی است"
در حق آن صادق می آید: اما چون نظر بحال وقال حضرت مولوی شود.
گنجایش تفرقه و تمیز در این دو رتبه نیست واز عالم الانفرق بین احد من رسله تفرقه میان حالت این دو بزرگ که بیشک ایشان را پیمبران ملت سخنوری توان گفت مثمر کفر وضلال است اما میتوان میان" این دو کتاب (عموم و خصوص مطلق) قرار داد که مثنوی اعم مطلق میباشد و حدیقه اخص زیرا آنچه در حدیقه است در مثنوی بشرح و بسط تمام یافت میشود و آنچه در مثنویست در حدیقه جز بطریق اجمال و ایجاز نتوان یافت پس سزاوار است اگر حدیقه را بمثابۀ متن دانیم و مثنوی را شرح آن.
واگر بگوئیم طرف قال و رتبۀ شعری حدیقه و جحان دارد وجانب حال مثنوی اقوی میباشد هم خالی از جرئت و جسارت نیست. غایت ما فی الباب اینقدر میتوان گفت که طرف صحو حکیم غالب بود و جانب سکر مولوی را جح آن صحو در حقیقت عین سکر است و این سکر عین صحو.