نژاد بیدل
تذکره نگاران متفقند که میرزا بیدل از ایل برلاس (ارلاس) چغتائی میباشد مفهوم کلمه برلاس مرد دلیر و اصیل است این کلمه نخستین بار بر (ایردمچی) یکی از سرداران مغل اطلاق گردید ایردمچی پسر قاچولی بهادر برادر قبل خان و پسر تومنه خان می باشد قا چولی بهادر کسی است که نسب چنگیز خان جهانگشای مغل به سه فاصله به وی منتهی می شود و ایردمچی همان است که نسب تیمور بهفت فاصله به وی میرسد. تومنه خان هنگام مرگ توصیه نموده بود که باید همیشه امارت به قبل خان و فرزندان وی و سالاری سپاه به برادرش قاچولی بهادر و اولاد او مفوض باشد .
اجرای این وصیت تا هنگام دولت چنگیزخان معمول بود اما همین که چنگیز خان سلطنت را به پسرش او کدای خان وصیت کرد قراچار نویان پسر ( سوغو چیجن) پسر ایراد مچی را بجای آنکه بر حسب وصیت تو منه خان به سپه سالاری عمومی برگمارد امر نمود که وى سالا رسپاهیان چغتای خان پسر دیگرش باشد هنگام سلطنت اوکدای خان امارت ماوراء النهر بلاد ایغور بدخشان - بلخ - غزنه - سند به سرداری جغتای خان اداره میشد و چغتای به تمام معنى مطبع وفرمان بر دار برادر خویش بود بعد از این تاریخ بر کلمه برلاس که لقب فرزندان (ایردمچی) بود کلمه چغتای را نیز افزودند و آنهارا برلاس چغتائی نامیدند .
چون دولت از احفاد چنگیز خان به تیمور کورگان منتقل گردید در سلطنت اولاد وی (مغولیان هندوستان) این کلمه را گاهی و لقب بعضی سرداران عسکری میافزودند چنانچه در لقب فریدون خان ، فولاد خان احمد یارخان ، خدا داد خان .
خانه واده
پدر وی میرزا عبدالخالق نام داشت و مردی درویش و متدین بود شاد در ندای وطن مینگارد پدر بیدل سپاهی خوشحالی بود در محله بند زیبی سکونت داشت بیدل در عنصر اول کتاب چار عنصر از وی به تاثر یاد کرده و قطعتی در مرگ او انشاد نمونه است که مصدر به این مطلع است .
خورشید خرامید و فروغى بنظر ماند
دریا به کنار اگر افتاد و گهر ماند
و آنجا که از شیخ کمال سخن رانده می گوید ، تلقین والد فقیر از روح مقدس حضرت غوث الاعظم رضی الله عنه بوساطت آن ذات تقدس آیات بود و ازین جمله بر می آید که پدر بیدل در طریقه مبارکه قادر به شامل و مرید شیخ کمال بوده است ، و در سال 1059 از جهان دید پوشید.
مادر
درباره ما در وی جر همان ذکر مختصر که بیدل در چار عنصر از وی نموده معلومات دیگر دردست نیست و همین قدر معلوم میشود که چون خواهر میرزا ظریف می باشد و میرزا ظرف از علمای روز گار بود ما در میرزا نیز از دودمان علم و تربیت بر خاسته است .
خویشاوندان
از خانواده بیدل بعضی میرزا عبدالله را نامبرده اند که برادر بیدل بود نام او در جای
عبادالله نیز آمده میرزا قلندر کاکا و میرزا ظریف مامای بیدل بود محمد سعید نیز ذکر آن گذشت برادر زاده بیدل بود که مراسم عرس میرزا را اداره می کرد و بر مزار او سجاده نشین بود محمد حفیظ نیز یکی از اقارب میرزا بود که تا سالهای بسیار بعدتر در قید حیات بود میرزا عبداللطیف از اقارب میرزا قلندر که بیدل از وی در چار عنصر نام برده .
ازدواج
خوشگو بر آنست که میرزا عبدالقادر بیدل چار حرم داشت ولی از چار عنصر و دیگر آثار میرزا این امر بصراحت معلوم نمیشود .
تنها از عنصر دوم کتاب چار عنصر معلوم میگردد که میرزا بیدل در سال ۱۰۸۰ که سال چارم ملاقات وی با شاه کابلی میباشد ازدواج نموده است و این وقتی می باشد که عمر میرزا به بیست و شش سال بالغ شده است .
زیرا چنانکه سابق نگاشتیم میرزا در سال یکهزار و هفتادوشش در دهلی بار اول بزیارت شاه کابلی مشرف شده و دو سال بعد یعنی در سال ۱۰۷۸ در متهرا بار دوم بدیدار شاه شرفیاب شده و دو سال بعد از آن یعنی در سال یکهزار و هشتاد به ازدواج پرداخته و داخل خدمت نظام گردیده است در مقطعات یک قطعه موجود است که بیدل خود دران تاریخ ازدواج خود را منظوم کرده و از آن بر می آید که وی اولین بار که از دواج نموده سال ۱۰۷۹ می باشد چنانچه گوید :
بیدل دارد تاهل خلق
بر قول النبی سلیقة یمن
من نیز بحکم راقم شرع
خواندم رقم نمیقة یمن
تاریخ طرب چنین نوشتند
بشکفت گل حدیقة یمن
۱۰۷۹
مولد
در مولد میرزا تذکره نگاران به اختلاف سخن رانده بقول اکثر عظیم آباد است خوشگو میرزا را اکبرابادی موطن می نگارد شمس العلماء (محمد حسین آزاد) مولد میرزا را بخارا پنداشته معاصران وی مانند سرخوش و واله و خان آرزو و شیرخان و آزاد در این مورد بر تفصیل سخن نرانده اند .
در چار عنصر نیز این مسئله درست روشن نمیگردد اما از این کتاب واضح میشود که آوان کودکی میرزا در بخارا نگذشته زیرا میرزا در کوچکی نزد شیخ کمال تلمذ اختیار کرده و شیخ کمال همیشه در ممالک پنجاب و هندوستان بسر می برده است و هیچ جا در هیچ اثر میرزا بیدل سکونت وی در بخارا معلوم نمیشود و ذکری نرفته است که وی خارج هندوستان و پاکستان کنونی مملکت دیگر را دیده باشد.
فرزند بیدل
چنانچه بیشتر نگاشتیم در شبی که میرزا تاهل اختیار میکرد به وی کشف شده بود که از اولاد بهره نمی بردارد و هنگامی که شاه کابلی بار سوم اتفاق ملاقات دست داد شاه نیز این کشف ویرا تائید نمود و گفت ما از افرادیم در روزگار آخر عمر یعنی هنگامی که شصت و شش بهار از عمر میرزا می گذشت خداوند فرزندی بوی عنایت کرد .
میرزا شاد گردید و آن گلبن امیدهای خود را عبدالخالق نام نهاد و ماده های تاریخ در این باره انشاد کرد . دوستان وی نیز او را تهنیت گفتند . عاقل خان چندین فقره بنظم و نثر انشأ کرده برایش فرستاد که آئینه فیص قدس از آن جمله است شاکر خان نیز وی را تهنیت گفت و میرزا بجواب وی اظهار ممنونیت کرد و از ماده های تاریخ عاقل خان یاد نمود و او را دعا گفت بیدل این قطعات را در تولد عبدالخالق دارد .
عبد الخالق بعالم کسب وادب
در لیل رغایب آمد از قدرت رب
اقبال ازل شامل این تاریخست
آدینه اول شب شهر رجب
این قطعه را نیز در این مور سروده
بیدل تاریخ انتخاب افواهم
بی رمزی نیست گرشوی آگاهم
شصت و شش سال فرد بودم کو غیب
عبد الخالق شد انتخاب اللهم
۱۱۲۰
ولی هنوز چار سال از عمر عبد الخالق نگذشته بود که دیده از جهان بست و شاعر را داغدار گردانید یعنی در صبح نهم ربیع الثانی ۱۱۲۳ در آغوش دایه خاک خرامید و بقول خود بیدل بازی بازی به آسمان رفت اما میرزا صبر و ثبات را از دست نداد و با آئین پیروان رضا و تسلیم به تسلیت دوستان میکوشید و هر گاه یاران می گریستند می گفتند تعجب این جاست که فرزند من مرده و گریه شما میکنید میرزا یک مرثیۀ نهایت سوزناک یک و دوسه قطعه ماده تاریخ در مرگ فرزند خویش انشاد کرد
عبد الخالق آمد به دیر فانی
دیر آمد و زود کرد بال افشانی
ز این مصرع تاریخ و فاتش دریاب
صبح نهم از ماه ربیع الثانی
میرزا فرزند خود را نهایت گرامی میداشت و در بیماری وی سخت متأثر بود چنانچه یک رباعی در آبله و یک رباعی در هنگام احتضار آن نور دیده ساخته که رباعی این است :
ای چرخ بحق جوش این میخانه
یعنی بخروش عاقل و دیوانه
بیرون نبری را نجس شمع مرا
آتش نزنی بخرمن پروانه
و چون از حیات وی نومید گردید این رباعی را انشاد کرد :
فریاد که چاره ساز حرمان نشدم
رفت آن کل و من بخاک یکسان نشدم
اکنون به که نالم از غم محرومی
عیدم ز نظر گذشت و قربان نشدم
مداحی
تذکره نگاران اتفاق دارند که میرزا عبدا القادر بیدل لب به ستایش امرا و شهریاران عصر خود نگشوده اما در برخی از قصائد و قطعات میرزا این شائیه موجود میشود که قصائد و قطعاتی در ستایش این طایفه داشته است.
نویسنده را عقیده برین است که این قطعات و قصائد همه قبل از رفتن میرزا بدهلی و پیش از انز وای او میباشد چنانچه تاریخ این قطعات بیشتر از اوائل زندگانی میرزا است که اکثر از سال ۱۰۸۱ یعنی ۲۷ سالگی بیدل تجاوز نمی کند در آخر عنصر اول کتاب چار عنصر میرزا خود به این مسئله مینازد که زبان بمدح کسی نگشوده و جز خاصان بارگاه الهی بدیگری مدح نگفته و فصلی در این باره نگاشته این ابیات از آنجاست .
وصف انها کن که شاه مطلقند
یک قلم موضوف اوصاف حقند
جاه شان حق تخت شان حق تاج حق
از جهان خاک تا معراج حق
اند بسکه با فقر و فنا جوشیده اند
خلعت بیرنگ حق پوشیده اند
شو کت شانرا علم آرا ستن
از سر دنیای دون برخاستن
تا جداران جهان بی زوال
کشور آرا یان ملک ذو الجلال
پاسبان قصر دولت بی دری
اوج عزت انفعال برتری
از خم تسلیم خاتم آفرین
سجده طغرایان پیشانی نگین
همچنان از کتاب رقعات معلوم میشود که شخصی بیدل را به مداهنه منسوب کرده و گفته بود با وصف آنکه شاکر خان و شکر الله خان از شاگردان بیدل است چرا بیدل در مکتوبات خویش به ستایش آنها اغراق میکنند تهمت این شخص طبع غیور شاعر بزرگوار را بهیجان آورده و خشم آلود ساخته است مکتوبی سخت بیدماغانه و قاهرانه درین باره نوشته و حتی او را بیاد دشنام و نفرین گرفته و گفته است فرض کردم این برزگان بحکم اخلاق خود را شاگرد وی نمایند غبار کوری از چشم بیحیای شما اخذ نکرده ایم که از هر که آثار ربوبیت مشاهده نمائیم در مقابل بدعوای استادی برآئیم هر گاه مکاتیب این کرم طینتان با آنهمه ایثار و احسان مشعر عبودیت و زمین بوس باشد فقیر محتاج را در جواب اگر خاک گشتن میسر نباید در آب گشتن چه مانع است . و در مکتوبیکه با عظم شاه نوشته و عذر خود را از رسیدن بدربار سلطنت اظهار داشته این اباعی را در آن ضمیمه نموده است .
از شاه خود آنچه این گدامی خواهد
جمعیت منصب رضا میخواهد
تا همت و فقر ننگ خواهش نکشد
سر خیلی لشکر دعا میخواهد
هنگامیکه شاکر خان دکن از پیشگاه سلطنت برای بیدل زمین گرفت و وی آن را با کمال استغنا و علو همت تردید کرد مکتوب تشکر آمیزی به شاکر خان نگاشت و در آن این رباعی را درج کرد .
یارب کرمی که عشرت آغاز کنم
بر فضل تو بیش از همه کس ناز کنم
یعنی چشمی که بسته ام از خودهم
بر روی کسیکه آن توئی باز کنم
لباس
از قول خوشگو و رقعات بیدل بر می آید که میرزا در او آخر با آین درویشان کدری (مرقع) می پوشید و گاهی بجای دستار پر کاله سوسنی(نوعی از کلاه) بسر مینهاد ، و هنگامیکه شکر الله خان به وی گدری فرستاده بود نامۀ شیوای از ای این احسان بوی فرستاده و این چند بیت را دران افزوده است .
سزد که چشم هوس از گل و سمن پوشیم
سری کشیم در این گدری و چمن پوشیم
هوس دمیگه تمنای این لباس کند
هزارجان بهم آریم تا بدن پوشیم
دران بساط که وارستگیست خلعت ناز
مرقع سحر از بوی یاسمن پوشیم
موسیقی
از رقعات بر می آید که میرزا بموسیقی نیز دست داشت چنانچه در مکتوبیکه بمیرزا فضائل نام نگاشته غچک از وی خواسته است و بگرفتن آن آله دلنواز خود را بسیار منتظر و نگران نشان داده و معلوم میشود که این غچک را میرزا بوی فرستاده بود که ترمیم کنند و تارهای آن را درست نماید چنانچه مینویسد "مخلص نوازا" اگر حسن بیساختۀ غچک به آرایش گیسوی تار سلسله پیرای نغمات وفاق گردیده باشد بینوایان محفل آرزو را صدا واری موصول مقامات سرور گردانند که نفس متردد چون کمانچه مقید خراش سینه است و نگاۀ منتظر چون موی چینی محو کاسه شم مضراب شوق را متحرک و زمزمه تمنا را متصاعد انگارند .
مفرحات
از رقعۀ که میززا بشکر الله خان و رقعۀ دیگری که به میرزا فاضل بیگ ترک فرستاده معلوم است که میرزا دواهائی بنام حب اعجاز و اکسیر احمر و اوجی و رنجک ترکیب میکرد و بدوستان میفرستاد و خود نیز گاهی استعمال مینمود و آن در روز عرس میرزا نیز تمیناً بواسطه برادر زاده اش محمد سعید بزائر ان تقسیم میشد .
بیماری
از کتاب چهار عنصر در داستان تصویر و از رقعات بر می آید که میرزا چندین بار بامراض صعب العلاج مبتلا شده و گرمای هندوستان مزاج وی را معروض امراض شدید نموده است یک مرتبه نیز ثبورات و دمل وی را آزرده است بیماری آخرین که میرزا در آن جان سپرد محرقه و تب بود ، از چار عنصر معلوم میشود که میرزا بدرد های طولانی چشم نیز اغلب گرفتار میشد .