138

تسلیم

از کتاب: آثار هرات ، فصل چهارم ، بخش ت

ملا ابوبکر پسر ملا مولا داد از حوض کرباس است. در اواخر صد دوازدهم زندگانی داشته و از معاصرین شاه محمود است. تسلیم از شعرایی است که باید به او تسلیم شد طبعی نهایت رسا و قلمی در هزل و هجا بی حد توانا داشت در تمام اقسام شعر گوی سبقت از معاصرین ربوده و از همه ادبای هم عصر خود پیشقدمی نموده. دیوان او جمع نشده ولی قراری که از دور و نزدیک زمزمه های او را میشنویم معلوم است آثار خیلی زیاد نوشته و از میان رفته این مرثیه را در رثای یکی از علمای معاصر خود نوشته است:


این جهان چون نگری خانه ماتم باشد

نیست یک دل که در این غمکده بی غم باشد 

صبح خورشید به صد جلوه از مشرق تابد

شام در خون شفق غرقه ماتم باشد

 ماه بدر از دو سه شب رخ به کمال آراید 

از مماتش همه نقصان و قد غم باشد

 میکشد غنچه رنگین به لطافت سر لیک

خجل از عمر کم اندر خوی شبنم باشد

 لاله خرم و تازه است به خون غرقه از آنکه

خشک در خاک به داغ دل خرم باشد 

سوگوار است بنفشه که به چشم نرگس 

جامه نیلی به غم و قد خم و در هم باشد 

این همه شیون و غم را که به عالم بینی

غم و افسوس بهین عالم عالم باشد

اعلم و صدر فحول علما فیض الله 

که دلش بود به اسرار حقیقت آگاه

یارب آن منصب والایی دورانش کو

خرد آموزی با حجت و برهانش کو

 آن به تدبیر همه حکمت و فطنت سخنش

و آن به تقدیم نشستن ز بزرگانش کو

اصطناع و کرمی را که همی داشت چه شد

التفات خوش و آن طبع سخندانش کو

آن مروت که همی دید عزیزانش نیست

و آن محبت که همی کرد به اخوانش کو

تن او گر به ته خاک فنا رفت چه باک

روح او با ملکوت است سوی عالم پاک

از تو ای محیی اسلام دریغ است دریغ

رفتنت کام و به ناکام دریغ است دریغ

ای تو اندر ره دین گشته شهید اکبر

از جفاکاری ایام دریغ است دریغ 

زهر جانسوز که دشمن بکشد کیفر را

ریخت در کام تو از جام دریغ است دریغ

 مهر روی تو کسوف آورد افسوس افسوس 

صبح عمر تو بشد شام دریغ است دریغ

ای نکونامی تو رفته به اقصای جهان 

از تو ای صدر نکونام دریغ است دریغ 

علم و فضل تو درین غمکده آثارت بس 

جاودان لطف خدا در دو جهان یارت بس

یارب او را نظر رحمت تو بر جان باد 

جایش از دار فنا جنّت جاویدان باد

آیه مغفرت تو که به ابرار رسید

به سر تربت او شمع شب هجران باد 

حور گلرخ که به گلزار جنان یافت نما 

به پرستاری او در چمن رضوان باد 

بر سر تربت پاکش همه را چون تسلیم

سر اخلاص و زبان فاتحه خوان تا جان باد 

به دعا ختم سخن گشت که گویند آمین

از ملایک صف روحانی تا روح الامین

در بر آوردن ماده تاریخ و در هزل و هجا شهرت فوق العاده دارد. این رباعی را برای خروج فوج ایرانی از هرات ساخته است.

بخت شاه کامران محمود و دولت یاورش

بود کز تیغ وزیر او محمد شاه رفت

سال آمد رفتن شاهنشه ایران ملک

گفت چون کوه کران آمد سبک چون کاه رفت