اقتضاآت محیط و نژاد

از کتاب: تاریخ ادبیات افغانستان (پنج استاد) ، فصل مدنیت اوستائی ، بخش عمومیات

در سلسله تاریخ باستانی افغانستان بعد از مرحله قبل التاریخ و دوره مدنیت ویدی که به مهاجرت عناصر آریائی از حوضه اکسوس (باختر و سغدیان) و استقرار آنها به نقاط مختلف آریانا و ممالک مجاور هند و ایران منتهی میشود در حوالى ۱۰۰۰ ق م ستاره مدنیت درخشان دیگری طلوع میکند که میتوان آنرا (مدنیت اوستائی) خواند. مقدماتی که زمینه را برای ظهور این دوره آماده نمود طوریکه ذکر رفت در حوالی ۱۰۰۰ ق م یا یک دو قرن پیشتر چیده شد تا اینکه در حوالی قرن ۷ و ۸ ق م اثرات مثبت آن نمودار شد. اصل ثقافت با مبانی مخصوص خود تا سالهای مقارن ظهور هخامنشی ها و جنبۀ خصوصی دیانت آن با تغییرات محسوسی در آریانا تا زمان فتوحات اسکندر دوام کرد.

(مدنیت اوستائی) در حقیقت دامنه همان مدنیت (ویدی) است که هر دو مانند مشعل درخشان یکی بعد دیگری در دامنههای کهسار این سرزمین روشن شده و شعله فروزان آن ها بر حسب تقاضای وقت و مهاجرت پارۀ قبایل به ماورای جبال هم تابیده است چنانچه اولی حوضه سند و پنجاب و دومی تا منتها الیه غربی فلات آریان (فارس) را منور ساخته است.

بلی (مدنیت اوستائی) عین همان (مدنیت ویدی) است که قرنهای متمادی در عروق آریائی های کوهنشین این دیار ریشه دوانیده و مقتضیات وقت و زمان تازه تر سبب شد تا از همان سرودهای قدیمه از همان اساطیر طبیعی از همان مبانی اولیه حیات آریائی نظریات، معتقدات، سبک زندگانی و بالاخره ثقافت مادی و معنوی تازه تری بمیان آید.

ناگفته نماند که دورهٔ (ویدی هنوز دوره ایست که انتشار قبایل آریائی از حوضه اکسوس باختر و سغدیان به آریانا و ممالک مجاور هند و ایران تمام نشده و اختتام همین مسئله دورۀ مذکور را به پایان میرساند بنا برین چون دوره اوستائی آغاز میشود مهاجرت های قبایل آریائی رو به اختتام گذاشته و قبایل اول در خاک (آریانا) و سپس در خاک های هند و ایران اسقرار دارند.

پس مرام این رساله عبارت از ین است که حتی الامکان در اطراف ثقافت آریائی هائی صحبت کند که با سیر مهاجرت هائی که در اوایل دوره ویدی (حوالی ۲۰۰۰ ق م) شروع شد، بطرف خاکهای دو مملکت مجاور هند و ایران نرفته در خود سرزمین کهستانی (آریانا) مستقر و مسکون ماندند و در اثر مقتضیات عمومی محیط و مخصوصا کوایف طبیعی صفحات شمال آن (باختر) و تهدیدی که دائما از مناطق علفزار شمال (آمو) و (سردریا) حس میشد حس یگانگی تعاون اشتراک مساعی وحدت مال، دفاع منافع، سر پرستی حیوانات اهلی حفظ ،خاک قبایل متشتت آریائی را بهم نزدیک متحد ساخته و تشکیل نظام سلطنتی را پیشتر از تمام نقاط فلات آریان در آنجا ظاهر ساخت و باز در اثر مقتضیات محیط همان عرق و نژادی که وارث مبادی یک دورۀ ثقافت قبل التاریخ مشترک آریائی و مدنیت ویدی بود، اصلاحاتی را بحال خود مناسب دانسته به اساس و اصولات زندگانی قدیم شالوده مدنیت جدید اوستائی را ریخت.

آن دسته قبایلی که از خاک آریانا جدا شده در حوضۀ پست و یکرنگ و هموار گنگا مسکون شدند، در میان (دراویدی) های بومی هند خود را بیگانه و خارجی دیده بی اتفاقی مخالفت های قبیلوی خود را کنار گذاشته از نقطه نظر سیاست پیش از هر چیز به تشکیل سلطنت پرداختند و برای اینکه نژاد آریائی در اثر دخول خون بیگانه مخلوط نشود، برعلاوه طبقات (براهمه) و (کشاتریا) یعنی طبقه (روحانیون) و (جنگوجویان)، طبقه پست (سودرا) هم تشکیل شد همین طور در شق مذهبی هم اصلاحات شروع شده سرزمین یکنواخت حاصل خیز هند به آنها تلقین نموده که دنیا و مافیها همه از یک قوه طبیعی تراوش میکند انسان محتاج به نیرو و فعالیت نیست و در اثر ریاضت و از بین بردن قالب مادی بدن به روح بزرگ منشأ کائنات متوسل خواهد شد. این بود بصورت خلص اثراتی که محیط هند بر آریائی ها وارد کرده از نقطه نظر اجتماعی، سیاست و دیانت باب تازه و مخصوصی را برای ایشان گشود.

شاخه دیگری که از سرزمین آریائی بطرف غرب برآمده به حصص غربی پارس و جنوبی خزر منتشر شدند به حیات قبیلوی و مالداری خود ادامه دادند و چون محیط، محیط نوی نبود و غرابتی نداشت و خاک آریانا و ایران از نقطه نظر ساختمان طبیعی زمین واجد اختلافات مهمی نبود در حیات و اوضاع قبایل مهاجر مانند مهاجرین شرقی (هندی) تغییراتی آنی و فوری بعمل نیامد. (مادها) و (پارسی ها) قرون متمادی به همان طرز زندگانی اولیه به حیات مالداری قبیلوی تحت اداره ملکان و رؤسای خود در دامان کوه ها و مراتع زندگانی نمودند تا اینکه از صدمه فشار قوم بزرگ سامی آشوری ها بتنگ آمده ایشان هم به نوبۀ خود فهمیدند که باید ملکان و شهزادگان دست دهند بهم و بین خود دارای نظام سلطنتی .شوند چنانچه (مادها) درین راه پیشقدم شده و به تعقیب ایشان پارسی ها بنای تشکیل سلطنت را گذاشتند و دست عناصر سامی از حکومت آریائی ها کوتاه شد.

این دو شاخه شرق و غرب مهاجرت آریائی که اوائل دورۀ آنها در محیط های تازه و تاثیرات فوری آن در زندگانی ایشان شرح یافت پسان هر کدام راهی را تعقیب نموده بطرف هدف مخصوصی بحرکت می افتند که تعقیب آنها خارج نگارشات ما است. آنچه که مرام این رساله را تشکیل میدهد صحبت در اطراف آن حصهٔ آریائی هائیست که به دو جانب فوق الذکر مهاجرت نکرده در جلگه های حاصل خیز و دامنه های سرسبز و کوه های سربفلک کشیده اراضی بین هند و ایران کنونی یعنی (آریانا) منتشر شده تحت تاثیر عمیق محیط گوناگون و دشوار گذار که یک قطعه آن به قطعه دیگر نمیماند، دارای سجایای مخصوص و سبک زندگانی علیحده ئی گردیدند. محیط مختلف الشکل که یک حصه آن کوهستانی یک حصه آن جلگه یک قسمت آن تپه ،زار یک قسمت آن هموار، یک طرف آن ،خشک یک طرف آن سرسبز و شاداب ، یک گوشه آن گرم و گوشه دیگر آن سرد است تاثیرات عمیقی در روحیات ساکنین آریائی این دیار وارد نموده به ایشان حالی نمود که زندگانی و صحنه حیات جنبههای تاریک و روشن آسان و مشکل داشته هیچ گلی بی خار نیست ولی این خارها بهیچ صورت سد راه موفقیت های زندگانی شده نمیتواند و انسان با اعتماد به نفس باید به زور بازو و قوه قلب تمام مشکلات را از مقابل خود بردارد دوره اوستائی به معنی حقیقی خود دورۀ پرورش و تربیه روحی آریائی های بومی این سرزمین است و تمام اصلاحات اجتماعی ،اخلاقی ،مذهبی، که در ین دوره بمیان آمده و اساس مدنیت دوره اوستائی را تشکیل میدهد تزکیه نفس، نظافت بدن، تشئید مبانی راستگوئی و راستکاری در فرد و جامعه ،فعالیت مقابله با مشکلات، توسعه زراعت، اصول ،آبیاری، غرس اشجار، تربیه حیوانات مفید و قتل حشرات مضره وغیره وغیره است که اگر تمام آنرا خلاصه بکنیم این نتیجه بدست میاید که قرار مبانی اوستا فرد و جامعه مستعد ،متحد ،نیرومند بانشاط و فعال و خاک مسکونهٔ ایشان حاصل خیز و صحت بخش باشد جزئیات اصولات موضوعه اوستا که در حیات فرد و جامعه و محیط مدخلیت دارد، پسان شرح داده خواهد شد آنچه که بصورت تمهید میخواهم در ین جا خاطر نشان نمایم این است که آریائیهای آریانا اولاً در اثر مقتضیات فوق الذکر محیط، فعال معتمد به نفس جنگجو، رشید و زحمت کش بار آمدند و ثانیاً مجاورت با ساکنین مناطق علفزار شمال سغدیان و تهدیدیکه از خطرات تهاجمات آنها بصورت دائمی حس میشد، نسبت به سائر نقاط فلات آریان که در اثر تیغه های کوه ها و دریاچه های طبیعی محفوظ بود، مفکوره اتفاق قبایل و پیوستگی آنها برای حفظ منافع و خاک آریائی و اشتراک مساعی را به آنها زودتر تلقین نمود و همین مسئله باعث شد که نسبت به سائر نقاط مهاجر نشین ،آریائی قبایل آریائی باختر زودتر بهم متحد شده بر علیه توران اساس سلطنتی را بگذارند آریائیهای هند به مجردیکه در میان قبایل (دراویدی) بومی هند محصور شدند علاج حفاظت حیات خود را منحصر به تشکیل سلطنت یافتند چنانچه دیری از ورود آنها به حوضۀ گنگا نگذشته بود که به تشکیل سلطنت اقدام کردند.

همین طور آریائیهای باختر در مقابل خطرات تورانی درنگ ننموده اساس سلطنتی را گذاشتند که داستانهای اوستا به نقل روایات آن رنگین است ولی چون اصل متن اوستای باختری بدست نرسیده بصورت دقیق تاریخ ظهور اولین سلطنت باختر و مؤسس اول آن در پردههای اساطیری مستور است اوستا بصورت واضح قبل از زمان (ویشتاسپ) که در عصر او (زوراستر) و کتاب (اوستا) بمیان ،آمد از یک سلسله شاهان مقتدر باختر حکایت نموده اوائل آنها را به ارباب الانواع قدیم آریائی و آخر شانرا جزء اسلاف آریائی های باختری حساب میکند تذکر این موضوع تنها منحصر به اوستا نیست. پیش از اوستا و بعد از آن از عصر ویدی گرفته تا امروز داستانهای شاهان و پهلوانان باختر زبانزد خاص و عام بوده و هست همین طوریکه ما امروز قهرمانان و سلاطین مقتدر باختر را از روی تذکرات اوستا میشناسیم، اوستا در عصر خود به آستان زمانه های سابق نگاه افگنده و به زمانه های مجهول از ایشان سراغ میدهد ناگفته نماند که در بین اقوام آریائی این حصه ها داستان گوئی و داستان نویسی از قدیم ترین زمانه ها معمول بوده و قصص شاهان گذشته همیشه به دربار شاهان خوانده میشد. اگر چه فتنه یونانی اکثر کتب قیمتدار را ناپدید ساخت معذالک دورۀ پارتی و ساسانی در روشن کردن اساطیر قدیم کمک زیاد نموده بعلاوه سرودهای رزمی مادها و پارسیها که حاکی از سلاطین مقتدر باختر است، آثاری که در عصر ساسانی بزبان پهلوی نوشته شده در این زمینه روشنی زیاد می اندازد. (خدای نامک) که ابن مقفع آنرا از پهلوی به عربی ترجمه نموده تاریخی است که حصه زیادش داستانهای عصر قدیم را تصویر میکند.

هکذا فصل ۳۱ بنداهش پهلوی سراسر در اطراف سلاله شاهان داستانی باختر سخن میراند آثار زبان پهلوی مبنی بر داستانهای شاهان ایران و قصه های سلاطین زیاد است که اکثرا با فتوحات اعراب از بین رفته و چیزی مانند (کار نامک) اردشیر بابکان و (یادگار زریران) که آنرا شاهنامۀ کشتاسب هم گویند و بعضیهای دیگر تا امروز باقی مانده است.

به این ترتیب داستان سرائی و قصه نویسی بصورت مسلسل رواج داشت تا نوبت به گویندگان عصر اسلامی رسید. اگر چه پیشتر هم کارنامههای سلاطین و فتوحات ایشان بیشتر بزبان شعر سروده میشد ولی بعد از دوره اسلام و عروج زبان فارسی در ین دیار و تشویقاتیکه از طرف حمکفرمایان بعمل میآمد این کار بیشتر به شعرا تعلق گرفته و داستان سرائی سراسر کار شعرا شد فردوسی تمام گسیختگی های عصر پارتی و ساسانی را بهم پیوند زده داستانهای سلاطین باختری را از قدیم ترین زمانهای عصر اوستا تا به دورهٔ غزنوی ها مربوط ساخت.

نا گفته نماند که مانند فردوسی چندین کسان پیشتر از او به این خیال افتاده و در ین راه زحمات زیاد کشیده اند مثل مسعودی ،مروزی ابوموید بلخی ابو علی بلخی و دقیقی بلخی که همه باشندگان حوضهٔ اکسوس بودند و از داستانها و روایات قدیم باختر بخوبی آگاهی داشتند ولی متاسفانه آثار سه نفر آنها از بین رفته و جز هزار فرد دقیقی که آنرا فردوسی در شاهنامه خود قبول نموده است از دیگران اثری نمانده است فردوسی با نگارش شاهنامه در روشن کردن داستانهای قدیم ایران که صحنه ظهور آن باختر است خدمت برگزیده ئی نموده و چون در عصر وی بسا آثار پهلوی مانند (خدای نامک) وغیره وجود داشت و حافظه ها هم برای یاد آوری قصه های گذشته مستعد تر بود، بخوبی موفق شد که نامهای داستانی اوستائی سلاطین باختر را تازه کند. بعد از اجتهادات شعرای بلخی و طوسی قرون اول اسلامی که نامها و کارنامه های شاهان و پهلوانان باختر داخل ادبیات فارسی شد، داستان سرایان و شعرا هر کدام بر طبق معلومات عصر خود چیزی گفته و نوشته رفتند. پس مجموع روایات اساطیر، داستانها، و افسانه ها بصورت قطعی حکم میکند که پیش از زوراستر و ویستاسب مقنن و حکفرمای باختری یک سلسله شاهانی در صفحات شمال آریانا به سلطنت رسیده اند که چیزی بواسطه قدامت و چیزی هم در اثر از بین رفتن اوستا حقایق چگونگی آنها مغشوش شده و یک حصه آن در صف ارباب الانواع قرار گرفته است.

قبل از اینکه امپراطوری هخامنشی تشکیل شود پیش از ینکه مادها به سلطنت رسند، مفکوره نظام سلطنت در میان آریائیهای باختری ظهور نموده است. جنگهای (نینوس) و (سمیرامیس) با دولت مقتدر باختر که پسان شرحش میآید ، تجاوزات (تیگلیت پیلسر) و (سلمانسار) دوم آشوری بطرف شرق ایران و مقابله هائی که در اراکوزی میبیند هر کدام بجای خود اشاره میکند که دولت مقتدری در ین وقتها در آریانا وجود داشت. (دونکر) جرمنی اوائل ظهور سلطنت را در باختر از ۱۱۰۰ ق م تازه تر قرار نمیدهد و جا دارد که مبدأ ظهور این مفکوره در قرون سابق تر از آن هم سراغ شود.