العاشر ملک الجبال قطب الدین محمد ( بن ) حسین
از پسران هفت گانۀ ملک عز الدین حسین، مهتر ملک فخر الدین مسعود بود،و مادر او کنیزک ترکیه ( ۳ ) بود، و بعد ازو ملک الجبال قطب الدین محمد بود و مادر او زنی بود، که نسبت بزرگ نداشت و حاجبه و خادمۀ مادر سلاطین دیگر بود،چنانچه اسامی و القاب ایشان تحریر افتاده است ( ۴)
چون ملک عزالدین حسین که پدر سلاطین بود ( رحمة الله علیه ) درگذشت سلطان سوری بجای او ( ۵ ) بر تخت نشست، وولایت بامیان ، میان برادران قسمت کرد ( ۶ )، و ذکر سلطان سوری در طبقه سلاطین غزنی آورده خواهد شد.انشاء الله تعالی.
درین قسمت ( ۷ ) ولایت و رسار ( ۸ ) بملک الجبال داد، و دار الملک خود ملک الجبال ( آنجا بود ) و بعد ازآن او را ( چنان ) اتفاق افتاد، که موضعی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) مط: مقرر. ( ۲ ) اصل: همه. ( ۳ ) مط : ملک عز الدین را هفت پسر بود: مهتر همه ملک فخر الدین مسعود بامیان بود؛ چنانچه ذکر او درآن طبقه آورده شد و اصل آن طبقه ملوک بامیان بر طلوع دولت او باشد و مادر او کنیزک ترکی بود. ( ۴ ) مط : چنانچه سلطان سوری و سلطان بها ء الدین سام و سلطان علا ء الدین حسین و امیر محمد و امیر ابو علی رحمهم الله ، چون . . . ( ۵ ) مط : بجای پدر . ( ۶ ) اصل: بامیان برای آن قسمت کرد.( ۷ ) اصل: درین وقت. ( ۸ ) مط : ورشاد و رسال . متن راورتی : ورشاده . نسخ قلمی وی: ورشاد، ورشاد.
غوریان طبقه(۱۷) (۳۳۶ )
طلب کند ( ۱ ) تا قلعه حصین و موضع شگرف ( ۲ ) بنا کنند که مر حضرت ( ۳ ) را شاید باطراف معتمدان فرستاد تا رای او بر موضع فیروز کوه قرار گرفت، قلعه و شهر فیروز کوه را بنا فرمود، سلطان سوری شهر وحصار استیه ( ۴ ) را دار الملک خود ساخت و ملک ناصر الدین محمود را مادین داد، و بها ء الدین سام را خطه سنگه که دار الملک مندیش بود معین شد، و قلعۀ و جیر ( ۵ ) بسلطان علا ء الدین حسین جهان سوز داد، و ملک فخر الدین را غالب ظن آنست که ولایت کشی ( ۶ ) معین گشت . از تقدیر [ ات ] آسمانی میان ملک الجبال که بفیروز کوه بود و دیگر برادران مناقشتی افتاد، ملک الجبال از برادران خشم کرد و بطرف غزنین رفت ، و عهد دولت بهرامشاهی بود، این ملک الجبال از حسن و جمال نصیب تمام داشت ، و مروت بر کمال ( ۷ ) چون بغزنین رسید، دست بذل و مروت بر کشاد و محبت او در دل خلق بحکم الانسان عبید الاحسان . بیخ زدن گرفت و مستحکم گشت، خلق غزنین او را دوست گشتند، جماعت حساد بر وی برون آمدند ، و از وی بسمع بهرامشاهی رسانیدند . که بنظر خیانت در حرم پادشاهی مینگرد و اموال بذل میکند تا بر پادشاه خروج کند . بهرامشاه فرمان داد ، تا او را ( در ) خفته شربت مهلک دادند برحمت حق پیوست، او را هم بغزنین دفن کردند و خصومت و مکاوحت بدین سبب میان خاندان محمودی و دردمان شنسبی و آل ضحاک ظاهرشد. چون حدیث حادثۀ او بسمع سلطان سوری رسید، بغزنین لشکر آورد و غزنین را بگرفت، چنانچه بعد ازین بتحریر رسد و جای تحریر ذکر ( و احوال ) سلطان سوری بدین موضع بود، فا ما چون اول کس ( ۸ ) ازین خاندان اسم سلطنت گرفت سلطان سوری بود، و او بتخت غزنین نشست، ذکر او در طبقۀ دیگر در ابتدا ء ذکر سلاطین غزنین کرده آید، و الله الموفق.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) ط: کرد. ( ۲ ) مط: شگرفی . ( ۳ ) مط : که آنحضرت را. ( ۴ ) مط : حصار و شهر آستیه. مطابق بیک نسخه : آسینه . متن راورتی: استیه ، و بقول وی در نسخ قدیم استیا بود که نام کوهی است بین غزنین و هرات ( برهان قاطع ) ولی استیه یکی از قلاع غور بود. ( ۵ ) اصل: وجیر . مط : قلعه و خطه و جیه به سلطان علا ء الدین مفوض شد و ملک . . . . در حاشیه راورتی وارد است که در یک نسخه قلعه دختر و در بعضی وحتر و در دیگری وجته آمده . که صحیح تر این همه و جیر است که در سابق و جیرستان گفتندی و اکنون اجرستان گوئیم و شرح آن ، گذشت.( ۶ ) مط : کش. راورتی: کش یا کشه، اکنون کسی درچخچران غورشمالی واقع است.( ۷ ) مط : برکشاد( ۸ ) مط : اول کسیکه