شهرهای آریانا

از کتاب: آریانا

در میان اکسوس و اندوس و اوقیانوس و خط غربی که بین کرمان و فارس، سواحل خزر را از گوشه جنوب شرقی به خلیج فارس وصل میکند، سرزمین مستعد آریانا منبسط است که مؤرخین و جغرافیه نگاران کلاسیک یونان و لاتین قراریکه اشاره شد از قرن 4 ق.م. به بعد حدود جغرافیائی سرحدات، اقوام و قبایل و شهرهای آبادان هر ولایت آنرا با جزئیات ثبت کرده اند.

هرچه در دوره های تاریخ و قبل التاریخ عقب تر برویم میبینیم که وضعیت ساختمان طبیعی این قطعه خاک برای هر دورۀ زندگانی بشر مساعد بوده و در یک دوره ئی که مدققین بعلت کثرت بارانها و فراوانی آب آنرا دوره بارانی گویند و زندگانی جزء در نقاط مرتفعه کهستانی امکان نداشت کوه پایه های آریانا بهترین رهایشگاه بشمار میرفت و زندگانی در مغاره های قبل التاریخ كمال عمومیت داشت پسان که بارانها کمتر و آب هائی که در جلگه ها متمرکز شده بود رو به خشکی نهاد و زندگانی در دره ها و بعد از آن در جلگه ها امکان پذیر شد و حیات زراعتی در سواحل و دلتای رودخانه های بزرگ اکسوس، اندوس اتی ماندروس ،کوبها ،ماگوس هراویتی ،آریوس، مخصوصاً سه رودخانه اول الذکر برای زندگانی آنوقت خیلی ها مساعد افتاده بود و از قدیم ترین نقاط مسکونهٔ شرق بشمار میرفت.

قرار تحقیقاتی که کم و بیش تا حال در حوزه اندوس و دلتای هیرمند و هامون سیستان و حوزۀ سفلی مرغاب و جدورزیا (بلوچستان) عملی شده در 5 هزار سال ق.م. مدنیت بزرگی در ین قطعه وجود داشت که با مدنیت قبل از سومری علاقهٔ بین النهرین شباهت زیاد بهم میرسانید و با عمومیت شواهد آن در تمام آسیای قریب آنرا بنام مدنیت کلکولی تیک یاد میکنند.

قراریکه سرودهای وید و متن اوستا شهادت میدهد شاهنشاهان بزرگ و مدبری که بار اول اساس حکمفرمائی آریائی را در ین قطعه گذاشتند هر کدام در آبادی و سرسبزی کشور و غرس درختان و انبساط زراعت و بنای قریه ها و شهرهای مستحکم صرف مساعی زیاد نمودند و سر زمین آریا نشین دو طرفه کوه "یوپائی ری سنا" به اندازه ئی آباد و خرم و شاداب شد که همگان آنرا فردوس میخواندند.

در دوره های تاریخی هر قدر که بلند تر بروئید خاطره های آبادی و عمران در ین خاک مساعد مشاهده میشود پیش از ینکه اسکندر و داریوش و سیروس ظهور کنند شهرهای آبادانی مثل ارتاکانا، آریاسپ پروفتازیا، اراکوتس، فرا، زرانکا، کسپاتیر، کاپیسی، کارتانا، آریاکا و غیره در حوزه های رودخانه های خروشان آریانا وجود داشت. پیش از ینکه نینوا و بابل سحر انگیز ترین شهرهای آشوری و بابیلون در بین النهرین بمیان ،آید "بکترا" مستحکمترین حصار دنیای آنوقت بود. بنابران میتوان گفت که آریانا کشور مردان جلیل آبادترین قطعه دنیای قدیم بوده و مدنیت های چندین هزار ساله در پای دیوارهای حصار و کنگره های بلند شهرهای با حشمت و ناز آن کهنه شده رفته و تعداد پنجهزار شهر که در عصر نسبتاً اخیر دوره حکمفرمائی ایوکراتیدس یکی از شاهان یونان و باختری تذکار میدهند خود بخود وانمود میکند که شهرها و قصبات و نقاط آبادانی در ین مملکت تا کدام اندازه زیاد بود چون موضوع تحقیق شهرهای قدیم آریانا خودش بذات خود یک موضوع مهم و بزرگ و علیحده است و شاید برای تحقیق هر شهری به رساله های علیحده محتاج شویم درین اثر از تفصیل مزید در عمومیات صرف نظر نموده محض به حیث یاد آوری بصورت نمونه از هر ولایت مملکت یکی دو مثال برجسته را مختصراً ذکر میکنیم:


بلخ:

تاریخ مملکت کهن ما دوره ئی سراغ ندارد که "بلخ" به یکی از نام های خود در آن یاد نشده باشد هرچه به دوره های باستانی عقب تر نگاه شود قدیم ترین ماخذ، قدیم ترین روایت قدیم ترین افسانه از بلخ از شکوه بلخ، از عظمت بلخ، از زیبائی بلخ از شهرت ،بلخ از آبادی بلخ از مرکزیت بلخ، از سر سبزی بلخ از معرفت اولادان ،بلخ از دانش مردان ،بلخ از قریحه شعرای بلخ، از نبوغ زعمای بلخ، و بالاتر از همه از بسط نفوذ و حکمفرمائی پادشاهان بلخ حکایت میکند.

بلخ شهری است قدیم قدیم ترین شهر آریانا و شاید قدیم ترین شهر مشرق و قدیم ترین شهر دنیا باشد در زمانیکه "نینوا" و "بابل" هنوز در صفحه هستی نیامده بود، "بکترا" مستحکم ترین، مقتدر ترین باعظمت ترین شهر دنیای معلوم و مدنی آنوقت بود و بیجا نیست که اعراب آنرا "ام البلاد" یاد کرده اند. بلخ شهری است قدیم و قدامت آن به اندازه ئی در اذهان علمای فرنگ تاثیر افگنده که آنرا قرار اصطلاحات خود "همعصر دنیا" .میخوانند بلخ مرکز باختر با مفهوم و معنی جامعی که دارد از چوکات یک شهر یک کشور یک مملکت گذشته و در دوره های مختلف تاریخ حیثیت کانون ،نژاد کانون ،زبان کانون آئین، کانون ادبیات، كانون ثقافت کانون ،تهذیب کانون علم، کانون ،اداره، کانون حکمفرمائی و آمریت داشته و

اشعه تابان آن فراز کوه های بلند آریانا به ماورای افق تابیده است.

بلخ در اولین مظهر ادبیات ملی ما در "اتروید" که یکی از کتب چهارگانه سرود ویدى است به اسم "بلهیکا" یاد شده و در "مهاباراته" که دامنه ادبیات ویدی بشمار میرود، قبایل مختلف آریائی که از "بلهیکا" به ماورای "سندهو" انتشار یافته اند یک بیک اسم برده شده است.

"بخدیم سریرام اردو و درفشام" جمله ایست برجسته که نص اوستا در مدح این شهر با عظمت سروده و آنرا "بخدی زیبا دارای بیرقهای بلند" خوانده و از آن واضح معلوم میشود که بخدی بر علاوه اینکه شهر زیبا قشنگ و بود مرکز سلطنت اولین شاهان آریائی بشمار میرفت زیرا بیرق های بلند تنها امتیازی است که اوستا در میان شانزده قطعه زمین خوب یا اراضی آریائی نشین که در حقیقت ولایات قلمرو شاهان آریائی باختر را تشکیل میدهد به "بخدی" داده و از ین معلوم میشود که بخدی مرکز اداری اراضی اوستائی و پایتخت شاهان آریائی بوده که اوستا به اسامی آنها رنگین .است بیرق های بلند بخدی همان بیرق های اولین پادشاهان آریائی خاندان پیشدادی و کوانی و اسپه است که فراز ارگ شهر در اهتزاز بود. کلمه بیرق در زبان اوستائی باختر "درفش" بود و "درفش کاویانی" که تا امروز در ادبیات و روایات تاریخی شهرت دارد همان بیرق های شاهی دودمان "کاوی" و "کاویانی بخدی" است که همیشه در دوره های تاریخ، سپاه مظفر آریانا آنرا با خود داشته و علامة فارقه عظمت بخدی و سلاله های شاهی آن بشمار میرفت.

اسم "باختری" یا "باختریش" که بیشتر در فارسی قدیم دیده میشود، از کلمه "بخدی" اوستائی یا از روی یک کلمۀ دیگر محلی که "اپاکترا A-pactra" میباشد و "شمالی" معنی دارد بمیان آمده است. باکترا باکتر، بکتر، باکتریان، که یونانی ها به مفهوم شهر ولایت وحتی مملکت استعمال نموده اند بیشتر از کلمه باختریش گرفته شده ولی به کلمۀ "اپاکترا" زیاده تر شباهت بهم میر ساند.

بخلی بخل باخل بهل که در فارسی متوسط دیده میشود قرار اصول فقه اللغت مستقیماً از کلمه "بخدی" تحریف شده "بلخ" آخرین شکل نام این شهر باستانی است که ادبیات و تاریخ عصرهای اسلامی از آن صحبت میکنند.

ادراپسا Adrasa (اندراب): "ادر اپسا" شهری بود در پای دامنه های شمالی هندوکوه که عموماً راه خاواک و کوشان بدان منتهی میشد و امروز بنام "اندراب" یاد میشود. بعضی ها شهر "فراتس Phratos" متذكرۀ بطلیموس را هم در همین محل اندراب فعلی تعیین کردهاند اندراب از زمانههای قدیم دارای اهمیت سوق الجیشی خیلی مهمی بوده و روی راه طبیعی واقع بود که بطرف قندوز و بلخ و خلم رهسپار میشد.


کابل :

کابل که بین حصار کوهستانی آسمائی و شیردروازه و تپه های شیرپور و مرنجان افتاده و دورادور این ،حصار، کوههای بلند پغمان و قوروغ و شاخ برنتی حلقه سنگی دیگری تشکیل داده است شهری است قدیمی که قدامت آن در مرور زمانههای گذشته خیلیها عقب رفته است.

چون رودخانه کابل به نام "کوبها" چندین مرتبه در سرود های ریگ وید ذکر شده و سرودهای مذکور را بطور متوسط بین 1900 و 1400 ق.م. قرار میدهند.

میتوان گفت که اقلاً 3500 سال است که این اسم داخل ادبیات آریائی شده است. معنى كلمۀ "كوبها" هم تا یک اندازه معلوم است زیرا "كو" در اکثر زبانها "آب" معنی دارد و نه تنها در سر کلمهٔ "کوبها" آمده بلکه بعضی رودخانه های دیگر جنوب هندوکش مثل "«کونر = کنر" ، "کورم = کرم" و "گومل" هم به این کلمه شروع میشود.

همین قسم در نگارشات مؤرخین کلاسیک یونان و لاتین هم کلمه "کو" بصورت عمومی در سر نامهای رودخانه های مذکور دیده میشود مثل "کوئس Khoes"، "کوفس Kophes" "کواسپس Khoaspes" که عبارت از رودخانه های پنجشیر، کابل و کنر میباشند رودخانه و شهر کابل در تمام نامهای مختلف تاریخی خود کوبها كارورا كابورا، کوفن کاپل و کابل اصل کلمه "کو" را گاهی بصورت درست و گاهی هم با جزئی تحریف که بیشتر زاده لهجه و صوت است، محافظه نموده است. معمولاً نام کابل امروزی را مرکب از دو کلمه "آب" و "گل" میدانند که قسمت اول آن به تجزیه تاریخی نامهای قدیم موافق است. راجع به قسمت دوم کلمۀ "كوبها" یعنی "بها" معلوماتی تا حال نزد نویسنده نیست. (59)

در اوستا در جملهٔ شانزده قطعه خاک زیبای ،آریائی کابل در مرحله هفتم بنام "ویکرئتا Vaekereta" یاد شده .است بطلیموس در قسمت علیای رودخانه کابل شهری را به اسم "باگردا Bagarda" ذکر کرده که بعضی مدققین به این عقیده اند که شاید "باگردا"ی بطلیموس عبارت از همان "ویکرئتا" باشد که اسم موجود "وردک" حلقه اتصال آنها را کامل میکند و قراریکه کننگهم انگلیس میگوید (60) احتمال زیاد دارد که "ویکرئتا" اسمی باشد که به ورود این قبیله آریائی در حوزهٔ کابل اشاره میکند.

بطلیموس یونانی مصری جغرافیه نگار معروف کلاسیک در ولایت پاروپامیزادی در امتداد رودخانه کابل و معاونین آن از شهر های "کارورا Karoura" ، "کابورا Kaboura" ، "اورتسپانا Ortespana" ، "ارگودا Arguda" ، و "لوكرنا Locharna" ذکر کرده است. (61) "کارورا" و "کابورا" هر دو اسم یک شهر است که عبارت از "کابل" میباشد و چون "اورتسپانا" را هم نام دیگر "کارورا" میداند، معلوم میشود که شهر کابل بنام "اورتسپانا" هم یاد میشد. "ارگودا" و "لوکرنا" عبارت از "ارغنده" و "لوگر" فعلی است که بطرف جنوب و غرب شهر واقع اند اورتسپانا در نگارشات مؤلفین یونان و لاتین نسبت به دو نام دیگر بیشتر دیده شده است.

بعضی مدققین به این فکر اند که شکل اصلی این نام "یوردستانا Urdhasthana" بوده که در سانسکریت "حصار بلند" معنی داشت و تقریباً در مورد تمام قلعه های مستحکم فراز کوهها استعمال میشد پس احتمال زیاد دارد که کابل در زمانیکه "اورتسپانا" خوانده میشد شکل "بالاحصار" یا شهر مستحکمی بخود داشت و فراز یکی از پوزههای حصار اطراف خود آباد بود.

باشندگان ولایت پاروپامیزادی را بطلیموس مرکب از چهار دسته مردمانی میداند که یکی آن "بولی تی ها Bôlitai" هستند که بنام "کابولیتی ها Kabolitai" هم یاد شدهاند و عبارت از اهالی شهر "کارورا" یا کابل میباشند.

کاپیسی به فاصله تقریباً 60 کیلومتری شمال کابل و 15 کیلومتری شرق چاریکار در محل تقاطع رودخانه های غوربند و پنجشیر، در سواحل راست رودخانه یک سلسله خرابه های بزرگ افتاده که امروز بنام بگرام یاد میشود و موقعیت یکی از شهرهای باستانی کشور ما را نمایندگی میکند. این شهر را مؤرخین چینی "کی پیش" یا "کی پن"، جغرافیه نگاران یونانی و لاتین بنام "کاپیسی" یاد نمودهاند بعضی از مدققین شهر "نیکایا" را که "آرین" اسم میبرد، در بگرام قرار میدهند.

"کاپیسی" مرکز قلمرو و سلطنت "کاپیسا" یکی از شهرهای خیلی مهم و قدیم جنوب هندوکش است. پانی نی در قرن 4 ق.م. حاصل خیزی زمین کاپیسا و کثرت میوه جات آنرا یاد کرده و مخصوصاً تاکستانهای قشنگ و لذت انگور آنرا تعریف میکند و چون تاریخ دو هزار و پنجصد ساله این باغ زیبا از صفت انگور پر است، میتوان برگ تاک یا خوشه انگور را علامه فارقه آن قرار داد. چنانچه عین همین علائم روی ظروف اینجا کشف شده است.

کاپیسی پیش از قرن 4 ق.م. هم وجود داشت و باشندگان آن در مقابل سیروس هخامنشی مقابله های سختی نشان دادند. خرابه های شهر کاپیسی قدیم و بگرام فعلی رویهمرف رفته عبارت از دو حصه است یکی برج عبدالله که موسیو فوشه آنرا "شهر شاهی" و موسیو "گیرشمن" کمپ عسکری یونانی میخواند و دیگر خرابه های بزرگی که بطرف جنوب برج عبدالله افتاده و موسیو هاکن آنرا شهر "جدید شاهی" یاد کرده است.

از کاپیسی قرن 5 - 6 تا حال بصورت مادی اثری بدست نیامده و قدیمترین خرابه های موجوده بنای دست یونانیها را نشان میدهد بعد از 150 ق.م. که دست شاهان یونان و باختری از صفحات شمال کوتاه شد بگرام مدتی مرکز جنوبی آنها بشمار میرفت بعد از اوائل عهد مسیح تا مناصفه اول قرن سوم، بگرام مدت تقریباً سه صد سال پایتخت بهاری دودمان بزرگ کوشان بود. از روی نتایج حفریاتی که از 1936 باینطرف هفت مرحله در اینجا بعمل آمده به ثبوت قطعی پیوسته است که بگرام یکی از مراکز خیلی مهم صنعتی مذهبی و تجارتی جنوب هندوکش بشمار میرفت و تا سال های قریب انتشار دین مقدس اسلام در دره کابل یکی از محتشم ترین بلاد آریانا محسوب میشد.


اوپیان :

بطرف شمال غربی چاریکار فعلی یا بعبارت دیگر بین چاریکار و پل متک در دامنه کوه یک سلسله غندی هائی موجود است که بنام "اوپیان" یاد میشود. اوپیان تا جائیکه مدارک در دست است در زمانهای باستان هم اسم یک منطقه و هم نام شهری بوده است "استفانوس" که از اهل "بیزانس" بود، از اوپیان اسم برده ولی اینجا را به حیث یک منطقه یاد کرده زیرا میگوید: "اسکندریه قفقاز شهری است در اوپیانه" هیوان تسنگ زایر چینی به لهجه خود اینجا را "هو- پی- نا" ذکر کرده و آن را شهر بزرگ میخواند و میگوید که "مناندر" یونانی، شاه بزرگ کابل و گندهارا و پنجاب در آنجا تولد یافته است. احتمال زیاد میرود که حین ورود اسکندر به اوپیان آبادی بزرگی نبوده و اگر بوده آنقدر اهمیت زیاد نداشته ولی پسان کسب اهمیت نموده و با شهر اسکندریه قفقاز یکجا توسعه یافته و در عصر یونانیهای باختر و مخصوصاً شاهان یونانی جنوب هندوکش و باز در عصر کوشان ترقی کرده است.

پروان یا اسکندریه قفقاز : پروان منحیث معبر و کوه در اوستا در "یسنای دهم" یا "هوم پشت دوم" بصورت "پوران" ذکر شده و این دلیلی است روشن بر قدامت و اهمیت این نام چون موقعیت عسکری پروان خیلی مهم و کلید چندین دروازه بزرگ هندوکش به حساب میرود اسکندر در اینجا به تعمیر شهری پرداخت که به اسکندریه قفقاز معروف است و قفقاز را از این جهت استعمال نموده اند که هندوکش را یونانی ها قفقاز هم میخواندند. در تمام قرن 19 مدققین در اطراف تعیین موقعیت این شهر اظهار نظریه ها نمودهاند. بعضی آنرا در بگرام، برخی در اوپیان و برخی در مدخل دره غوربند قرار میدادند ولی اخیراً در ین نظریه شبهه ئی نمانده که موقعیت شهر اسکندریه در پروان بوده و در جبل السراج امروز بقدر کافی مسکوکات یونانی و کوشانی یافت میشود که این نظریه را خوب تائید کند.

ارتکانا Artakana : یکی از شهرهای باستانی حوزه اریوس (هری رود) که پیش از ظهور اسکندر مقدونی و یونانی ها در آسیا بحیث مركز و شهر عمده این ولایت آریانا آباد بود، شهر "ارتکانا" است. وجود و آبادانی چنین شهری پیش از قرن 4 ق.م. نشان میدهد که در حوزههای رودخانههای بزرگ آریانا شهرهای معمور و آبادی وجود داشت. به عقیده "استرابو" و "آرین" شهر "ارتکوانا Artakoana" مرکز ولایت "آریا" بود بطلیموس این شهر باستانی را با کمی تحریف بنام "ارتی کودنا Artikaunda" یاد کرده و در شمال غرب "اسکندریه آریان" یا "اسکندریه هرات" قرار داده است (62) از ین معلوم میشود که موقعیت این شهر از مجاورت شهر اسکندریه که در اینجا اسکندر آباد نموده بود، چندان دوری .نداشت ولسن به این عقیده است که شهرهای "ارتاکوانا" ، "اسکندریه" و "آریا" هر سه در هرات موجوده جمع شده اند.(63)


بست :

در سواحل چپ رود هیرمند بالاتر از محل اتصاق هیرمند و ارغنداب خرابه های شهر باستانی بست وقوع دارد. این شهر یا اقلاً موقعیت آن در دوره های قبل از اسلام شهرت داشت "ایسیدور" اینجا را بنام "بیوت Biüt" یا "بیوت Bivt" یاد کرده و پلینی آنرا "بست Beste" خوانده و موقعیت آنرا کنار رودخانه "اری مانتس Erymanthus" (هیرمند) قرار داده است. هیاطله بدخشان در اوائل قرن 6 م. نفوذ خود را بدانجا انبساط دادند. وقتیکه دین مقدس اسلام از راه سیستان بطرف وادی ارغنداب و غزنی و کابل منتشر میشد، "بست" با موقعیتی که داشت نظیر یک دسته شهرهای دیگر ما که در حواشی غربی مملکت واقع بود زودتر با قوای عرب مصادف شد.

در ین وقت "بست" مربوط به قلمرو سلطنت "رتبیل" های کابلی بود که از هامون تا سند حکمفرمائی داشتند بست بین هرات و زرنج و قندهار موقعیت خیلی مساعد داشت و خرابههای بزرگ شاهد عظمت و جلال آن است. (64)

بعد از اینکه عبدالرحمن بن سموره آنرا اشغال کرد، از موقعیت مساعد شهر استفاده نموده و آنرا قرارگاه عسکری خود بر علیه دودمان رتبیل های کابلی و دیگر روئسای ملی خراسان قرار داد.(65)

فراه پیشتر دیدیم که اوستا "فراه رود" را به اسم "فراداتا Faradatha" ذكر کرده و سائر معاونین هیرمند را هم یکه یکه نام گرفته است. از ین معلوم میشود که این گوشه آریانا را اوستا خیلی خوب میشناخته و کلمهٔ "فرا" سابقه خیلی قدیمی دارد یونانی ها این رودخانه را "فرادوس" و پلینی بنام "اوفرادوس" یاد کرده اند. "ایسیدور" کنار رودخانه مذکور از شهری به نام "فرا Phra" اسم میبرد که غیر از فراه موجوده چیز دیگر بوده .نمیتواند این مسئله از ملاحظه نماند که "فرا" نام شهر متذكرۀ "ایسیدور" یا "فرا" که در اوستا قسمت اول نام رودخانه را تشکیل داده و اصل ریشه و شکل اسم خاص مذکور را تشکیل میدهد، یکنوع تلفظ شده و ایزاد "ه" در آخر کلمه پسان ها بعمل آمده است.

"فراداتا" نام اوستائی فراه رود که اسم شهر هم از جزء اول آن صورت گرفته است مرکب از دو حصه "فرا" و "داتا" است که اولی فر و جلال و شکوه و دومی داد و عدل معنی دارد و بصورت اصطلاحی اشاره به آبادی و حاصل خیزی هائی میکند که در اثر آب رودخانه مذکور نصیب این علاقه میشد. بطلیموس و استفانوس بیزانتی با تذکار اسم "پروفتازیا" که شهر دیگری در حوزهٔ سفلی فراه رود است و محل آنرا در "پشاوران" تعین کرده اند، معنی باستانی و قدیم "فراداتا" را منفعت بخش ترقی و انبساط ترجمه و ادا کرده اند.(66)


پروفتازیا Prophthasia :

بطلیموس این شهر را در جمله اعاظم بلاد "درانجیان" یعنی سیستان ما حساب میکند و حتی آنرا مرکز این ولایت میخواند. قرار نظریه "اراتوس تنس Eratosthenes" پروفتازیا 1500 یا 1600 "استادیا" از شهر "اسکندریه آریان" یا هرات فاصله داشت. "ویلسن" موقعیت این شهر را در "پشاوران Peshawarun" سیستان قرار میدهد و میگوید : فاصلهٔ آن از هرات 183 میل است و شواهد روی خاکی دلالت میکند که اینجا محل شهر بزرگی بوده است. این "پشاوران" بین "دوشک" و "فراه" یعنی کمی بطرف شمال دریاچه واقع است. کرندل چنین نظریه دارد که خرابه های پشاوران آنقدر قدیم معلوم نمیشود و بهتر است که پروفتازیا را فراه تعبیر نمائیم زیرا اسکندر همین نقطهٔ اخیر الذکر را پروفتازیا خوانده است.(67)


اراکوتس Arachotus :

این شهر کنار رود "اراکوتس" (ارغنداب) واقع بوده و مرکز این ناحیه بشمار میرفت. استرابو موقعیت آنرا به فاصله 200 استادیا که مساوی به 230 میل انگلیسی میشود، از نقطه ئی مینویسد که سه راه در شمال "اورتسپانا" بهم یکجا میشوند ولی پلینی این فاصله را طور دیگر نوشته که مساوی به 225 میل دریائی و معادل 606میل انگلیسی میشود. به این حساب باید موقعیت شهر مذکور را به شمال قلات غلزائی به فاصله 225 میلی کابل سراغ کرد. در ین حدود خرابه های شهر بزرگی بنام شهر ضحاک کنار ارغنداب علیا افتاده که 25 میل به شمال قلات واقع و 200 میل از کابل فاصله دارد و فاصله آن از کابل عینناً به حساب پلینی برابر می آید.


ازولا یا وزولا Azola, zola :

یکی از شهرهای عمده و معروف حوزه علیای هلمند، شهر "ازولا" است که بصورت "وزولا" هم یاد شده است. شهر موصوف را به این اسم و نشان بطلیموس ذکر کرده و قرار تقسیمات جغرافیائی خود در اراکوزی (ولایت قندهار) فعلی قرار داده است چنانچه امروز هم حوزه هلمند جزء ولایت قندهار است. احتمال دارد که این شهر عبارت از "هو - سا - لو" زائر چینی باشد اما زائر چینی هوان تسنگ به ین قسمت مسافرت نکرده است. کننگهم این شهر را عبارت از "گذر" یا "گذارستان" میداند و موقعیت آنرا در هلمند علیا قرار میدهد.


فوكلیس Phoklis :

از شهرهای معروف اراکوزی (ولایت قندهار) که بطلیموس ذکر کرده یکی "فوکلیس" است. موقعیت این شهر را کنار رود "ترنک" ، بین غزنی و قندهار، تقریباً در نقطهٔ "قلات غلزائی" موجوده قرار میدهند. کننگهم به این عقیده است که این شهر عبارت از همان شهر "دمتریاس" است که "دمتریوس" پسر "ایوتیدموس" پادشاه یونان و باختری بنا کرده بود و "ایسیدور" از آن ذکر کرده و آن را مستحکم ترین شهر این ناحیه خوانده است.


نیسایا Nisaia :

"نیسایا" یکی از از شهرهای معروف و باستانی ولایت حاصل خیز مارجیان است. اوستا اولین مأخذ است که از این شهر اسم میبرد و آنرا بین "مورو" (مرو) و "بخدی" (بلخ) قرار میدهد.

بطلیموس جغرافیه نگار یونانی مصری در میان شهرهای مشهور مارجیان از "انتیوش" یعنی "مروشاق" که بنای آن به اسکندر نسبت میشود و شهر "نیسایا" اسم میبرد. این شهر تا قرون وسطی هم از بین نرفته و "یاقوت" از آن به اسم "نسا" یاد میکند و موقعیت آنرا میتوان در میمنه تعیین کرد. نا گفته نماند که به این نام بسا شهرهای دیگر در کرمان و فارس و دیگر نقاط عرض وجود کرده است ولی قدیم ترین همه همان "نیسایا" ئی است که اوستا از آن صحبت میکند.


نگار Nagar :

"نگار" یا "نگارا" یا "ناگارا" یکی از شهرهای مهم منطقه "ناگاراهارا" یا "ننگرهار" بود و احتمال زیاد میرود که در اثر شهرت نام این شهر اسم "ناگاراهارا" عمومیت یافته و یک منطقه را در بر گرفته باشد. افسانه های محلی مخصوصاً در دره کنر نقل میکند که "نگر" یا "ننگر" یا "نگار" اصلاً پادشاه بود و اگر این مسئله حقیقت داشته باشد، کلمه "هار" در آخر اکثر شهرهای ما آمده و میتوان آنرا "شهر نگار" خواند "نگر" یا "نگار" یا "نگارا" را بعضی ها محض شهر ترجمه کرده و بعضی در آن کلمه "نگ Nag" یا "نک Nak" را میبینند که از "ناگا Naga" سانسکریت برآمده و چندین معنی دارد از قبیل : آفتاب ، کوه ، مار ، و فیل. بعضی ها شهر "نکرکوتی" را که البیرونی در سلسله شاهی کابل ذکر نموده عبارت از همان "نگار" میدانند. استوپه بزرگ آشوکا که 200 قدم بلندی داشت در نیم میلی جانب غرب شهر مذکور واقع بود. "مسن" انگلیس به فاصله سه فرسخی شرق یا جنوب شرق صخره نگر» از توپی بنام "نغاره غندی" صحبت میکند. "نگار" به صفت پایتخت این علاقه هم یاد شده است. کننگهم پایتخت عصر هیوان تسنگ را که عبارت از "نگار" باشد در مقام بگرام در دو میلی غرب جلال آباد قرار میدهد. "سن مارتن" موقعیت آنرا کمی بطرف غرب بگرام در بلندی ئی میداند که مشرف بر محل تقاطع رود کابل و سرخ آب میباشد.


هیلو Hilo :

در سرزمین ننگرهار که به تلفظ قدیم تر آنرا "ناگاراهارا" گویند و هیوان تسنگ زیائر چینی آنرا بنام "ناكی لو هوNa-Kie-lo-ho" هم یاد کرده شهری وجود داشت معروف که آنرا "هیلو" میخواندند و با تحقیقاتیکه در اطراف موقعیت آن شده عبارت از "هده" موجوده میباشد قراریکه در یادداشت های زائر مذکور شرح داده شده شهر موصوف 4 الی 5 لی احاطه داشت و بالای بلندی ئی واقع و اطراف آن را باغهای زیبا گرفته بود ناگفته نماند که در عین همین وقت که "هیلو" آباد بود شهر «نگار» هم به آن همسری میکرد و هر دوی آن مهم بود و حتی هر دو بنام پایتخت هم یاد شدهاند و احتمال زیاد میرود که "نگار" پایتخت زمان قدیم تر و "هیلو" مرکز عصر بودائی بوده باشد.

از نتیجه تحققیات مدققین چنین بر می آید که "هیلو" عبارت از هده باشد. کننگهم انگلیس به این خیال است که این اسم از کلمه سانسکریت "هده" به معنی "استخوان" اشتقاق یافته است چون استخوان جمجمه بودا در یکی از استوپه های آن بود، به این نام شهرت یافت چنانچه در پشتو هنوز هم "هدوکه" به معنی استخوان است.

هده به فاصله 8 کیلومتری جنوب شهر جلال آباد موجوده افتاده و آبادی آن امروز شکل قریه بخود گرفته است خرابه های قدیم شهر و مخصوصاً معابد بودائی بصورت برجسته گی ها معلوم میشود. بقایای بعضی استوپهها هنوز هویدا است. در نتیجه حفریاتیکه بعد از 1922 در آنجا از طرف فرانسوی ها آغاز شد، آثار خیلی گران بها از گرد و نواح آن مخصوصاً از "تپه کلان" کشف شد. سائر تپه ها و نقاطیکه حفریات و علم آوری شدهاند عبارت اند از : تپه کافری ها ، باغ گاهی ، شاخیل ، غندی ، غار ، نو، ده غندی وغیره.


ناکی Nakie :

یکی از شهرهائیکه در یادداشتهای زائر چینی هیوان تسنگ در علاقه ننگرهار ذکر شده عبارت از شهر "ناکی" است. این شهر نزدیک "هیلو" یعنی هده یا بهتر بگوئیم میان فاصله استوپه "اشوکا" و "هیلو" واقع بود زیرا وقتیکه زائر مذکور از استوپه اشوکا بطرف "هیلو" میرفت در راه به شهر "تنگ کوانگ Têng-Kuang" .برگشت میگویند این شهر عبارت از همان "ناکی" است و کمی بطرف غرب جلال آباد حالیه واقع بود یکی از نام های دیگر این شهر "پادماپور Padmapur" یعنی "شهر گل نیلوفر" بود. بعضی چینی ها آنرا "هوا شی شنگ Hua-shi-cheng" خوانده اند که به معنی "شهر گل" است.


بامیکان Bamikan :

در قلب هندوکش یا در آغوش دو سلسله کوه بزرگ آریانا یعنی هندوکش و بابا یکی از شهرهای با شکوه ما افتاده بود که مدت هزار سال نگارستان صنایع زیبا و کانون دین بودیزم بشمار میرفت.

بامیان با سائر شهرهای کشور چه در سبک و اصول تعمیرات و چه در مفهوم حیاتی فرق کلی داشت و بقایای آنهم که تا امروز موجود است با خرابه های سائر شهرها سر نمیخورد بامیان از نقطه نظر مذهب یک معبد بزرگ بودائی، از نقطه نظر صنعت یک مدرسه هیکل تراشی و نقاشی و از نقطه نظر تعمیرات، شهری بود مرکب از هزاران سموچ پر نقش و نگار که در دل کوه کنده شده بود.

بامیان در قدیم ترین ماخذ چینی از ۴۹۴ م. به بعد به اسم "فان ینگ Fan-Yang" یاد شده است. در بنداهش معاصر همین زمان به اسم "بامیکان" تذکار رفته است. "مویز دو خورن" مؤرخ ارمنی هم آنرا به همین اسم خوانده و در اواخر قرن 5 .م "ک" اسم به "ی" تبدیل شده و از آن کلمه "بامیان" بمیان آمده است. مؤرخین چینی که پسانتر به تدریج از این معبر بزرگ عبور کرده اند، بامیان را به اسمای "فان ین نا" "فان ین" و غیره یاد کرده اند.

قرار یادداشت های "هیوان تسنگ" در نیمه اول قرن 7 م. هنوز در بامیان ده معبد بودائی و بیش از چندین هزار راهب وجود داشت. مجسمه های ۳۵ متری و ۵۳ متری بودا که امروز اسباب حیرت سیاحین جهان را فراهم آرد، زائیران می چینی را هم بیخود ساخته بود بامیان در جنوب هندوکش با "نیوویهارا" ی(۶۸) بلخ همسری میکرد و نمونه های هیکل تراشی و محصول دست استادان هنرور آنجا را اهل ذوق و دوستان صنعت به دیار چین ارمغان میبردند(۶۹)