خاندان کاوی (کی)
کوی یا کاوی در لسان ویدی و هم در اوستا به معنی (دانا- شاه- امیر) است که به موجب اوستا کوی =کی پهلوی و در لقب شاهان قدیم بلخ و اطراف افغانستان کنونی بوده و در غرب این سرزمین مورد استعمال نداشته است.
کلمهٔ کوی=کی را در اوایل نامهای شاهان بلخی می بینیم که از خاندان پیشدادیان به شاهی رسیده اند، و فرشاهی این سرزمین به نام کوئنم خورنو KAVAENEM-XVARENO بدیشان تعلق گرفته است.
در زبان دری کی را به کیان جمع کرده اند، و این خاندان را در شاهنامه دیگر کتب کیان- کیانیان، یا کیانی گفته اند.
به موجب اوستا نخستین پادشاه این خاندان کوکواتKAVATA نام داشت و او را کوی کواته (کی قباد) گفته اند. که به درخواست پدر رستم پهلوان سیستانی در کوه البرز (جنوبی بلخ) بر تخت نشست. و او شاه دادگر و مایهٔ سعادت و آرامی و آسایش مردمان بود و پانزده سال حکم راند، که فردوسی او را هم از تخمهٔ فریدون شمرده است.
بعد از کیقباد نامهای کی اپیوه- کی-ارشن کی بیرشن- کی پشین هم در اوستا آمده که از اخلاف او باشند، ولی افسانه های منقوله در بارهٔ ایشان پریشانند، و هم در کتب قدیم شهرت فراوان ندارند.
بعد از کیقباد پسرش کوی او سن KAVI-USAN (کیکاوس) که معنی اوسن آرزو مندی یا خرسندی باشد،بر تخت شاهی بخدی نشست، و با عناصر اجنبی غیر آریایی که بنابر روایات حماسی در مازندران شمال ایران کنونی در جنگلها می زیستند، و مردم وحشی مخالف فرهنگ آریایی بودند، جنگها کرد. و برایشان پیروزی یافت که در اوستا (دیوان) نامیده شده اند.
اوستا گوید که کوی اوسن (کیکاوس) زور مند و توانا بر فراز کوه ارزیقیه EREZIFYA صد اسپ و هزار گاو و ده هزار گوسفند به اناهیته (رب النوع آب) قربانی داد، تا بزرگترین پادشاهان گردد.
چون این کوه بنابر تحقیق علماء در بلخ و شمال شرق خراسان بود و کیکاوس بر آن هفت کاخ بلند برآورده بود،بنابرین داستان او تماماً به خاک و تاریخ افغانستان متعلق است، و او از پادشاهان بزرگ گشت که بر هفت کشور (دنیای مکشوف آنوقت) حکم میراند و وزیری دانا بنام اوشنر OSHNAR داشت که در اوستا او را به صفت پورو جیره PURU-JIRA یاد کرده اند، یعنی بسیار دانا (در پشتو پوره +ځیر به معنی ژرف بین کامل) .
در اوستا خطا های به کیکاوس نی
ست داده شده که از آن جمله کشتن همین وزیر و از بین بردن کاو حافظ مرز، و دعوی رفتن به آسمان باشد، و بدین سبب ها فرکیانی ازو باز گشت.
و افراسیاب تورانی برو چیره شد، و مملکت را ویران کرد، تا که روت ستخمک ROT-STAXMAK (رستم =رستم) پهلوان سیستانی لشکر بیار است و افراسیاب را براند.
دیگر ازشاهان کیانی بلخ کوی سیاورشن SYAVARSHAN (سیاه نر) است که پس از کیکاوس به شاهی رسیده، و پادشاه مقتدر بلخ بود، و در جنگ با قبایل مهاجم آریایی ماوراء آمو (توران) کشته شده است و او را فرزند کیکاوس دانند، که نام او را در ادبیات پهلوی و دری سیاوخش =سیاوش شهرت دارد.
سیاوش در نزدیکی های ایرینه ویجه قلعئی بزرگ به نام کنگ دژ (=KANGHAاوستا) ساخت که مانند وارهٔ جمکرد مرکز دومین آریایی بود. و او در توران زمین دختر افراسیاب شاه تورانی را که فرنگیس نام داشت به زنی گرفت و ازو کوی هئوسره وه HAUSRVAH (=کیخسرو) زاد که بعد از پدر تخت شاهی را گرفت، و به خون- خواهی پدر با تورانیان در آویخت و افراسیاب و برادرش کیریسه وزده (=کرسیوز شاهنامه) را بیاری سپه سالاری نیمکرد خود هئومه HAOMA به زنجیر کشیده بکشت.
اوستا گوید:چون فکریانی به خسرو تعلق گرفت،بیاری آن کار های بزرگی بر دست اورفت، زور و نیرو و دوست کامی و زیبایی و شکوه و جلال نصیب او بوده، و کشور های شاهنشاهی کیانی را با هم اتصال باز داد،و هم از این رو است که در اوستا به صفت خشتری هن کریمو XSHATHRAI-HANKEREMO یعنی پیوند دهنده و متحد سازنده کشور ها و پدید آورندهٔ شاهنشاهی خوانده شده است.
بعد از کیخسرو و شاهانی در سرزمین بخدی به شاهی رسیده اند که در آخر نام های ایشان کلمهٔ اسپه می آید،و این نسبت است کاملا باختری. زیرا سرزمین بلخ پرورشگاه باستانی اسپ بوده و سوار-کاران
آریایی نژاد این سرزمین در جنگ و جهانگری و دفاع از این جانور اهلی همواره کار میگرفتند. و پرورش گله های اسپ و ورزش- های سواری ازمنهٔ قدیم تا کنون در بین مردم این سرزمین رواج داشته است و حتی برخی از مؤرخان دانا مانند دینکر در تاریخ قدیم خود خاندانی را از شاهان بلخ بنام شاهان اسپه نام برده اند ولی در حقیقت ایشان دنبالهٔ همان کیانیانند.
کسیکه از همین دستهٔ شاهان بعد از کیخسرو بر تخت شاهی بلخ نشست در اوستا انوروت اسپه AURVAT-ASPA(=کی لهراسب)ذکر شده. که معنی آن داری اسپ تندرو باشد و نسبش به کیقباد و منوچهر می پیوندد. و به قول فردوسی در روز مهراز ماه مهر (۱۶میزان) تاج شاهی برسر نهاد و در بلخ شار سانی بر آورد، و آتشکده یی بنام (اذر برزین) ساخت، و در روایت تازه در عهد ساسانی گویند که او به همراهی بوخت نرسیه یکی از سپه سالاران خویش (بخت النصر معرب) بر اورشلیم تاخت و آنرا ویران کرد،و جهودان را بپراگند، و در آخر عمر سلطنت را به پسرش ویشتاسپه VISHTASPA (=گشتاسپ دری، به معنی اسپ رمنده) گذاشت و خودش به نو بهار بلخ در آمد، و موی فروهشت، و به ستایش داور پرداخت و دین زردشت را پذیرفت، و عاقبت در یکی از حملات ارجاسپ تورانی کشته شد.
ویشتاسپه (گشتاسپ) پادشاه بلند همت و دارندهٔ اسپان تندور و پیرو وموید زردشت ومرد مزدا پرست و دارایی فرکیانی و راست کردار و پاک منش بود و بردشمنان تورانی خودپیروزی یافت، و وزیرش جاماسپه به موجب اوستا مردی شریف و ثروتمند و کشوردار و پیر و زودانا و شوی پوروچیسته دختر زردشت بود که با قبول کیش رزدشتی در انتشار آن کوشیده بود و پسرش سپینتو داته SPENTO-DATA (=اسفندیار) موصوف به تخمهٔ TAXMA(=نهم =دلیر) و برادر ویشتاسپه موسوم به زئیری وئیری ZAIRI-VAIRI (زریر) نیز کسانی اند، که در قبول و انتشار آیین رزدشتی کوشیده اند و در نسخهٔ اوستا به زبان پهلوی که در قرن هشت میلادی نوشته شده و از سمرقند بدست آمده چنین گوید: که زردشت به امر گشتاسپه دوازده هزار نسخه از کتاب خود روی پارچه های طلا نوشت و آنرا در آتشکدهٔ ورهران نهاد،که این معبد را اسفندیار در نوازک بخل باریک(بلخ بامی) بنا کرده بود، و همچنین آذر فربغ (آتشکدهٔ موبدان) و آذر بر زین مهر (آتشکدهٔ کشاورزان) منسوب به گشتاسپه اند،
که آتشکدهٔ موخرالذکر را در عهد او از خوارزم به کوه روشن ROSHAN کابلستان آوردند و تا فتوحات عرب(۱٧۱هجری) هم باقی بود. و بستوئیری BASTAWAIRI پسر
زریر شهربست را تعمیر کرد، و در آنجا قربانی های بزرگ را به عمل آورد، و مخالفان سلطنت را که در آن نواحی بودند سرکوبی کرد.
پس از اسفندیار، شاهانی را از این دودمان نام می بردند، که از آن جمله وهومن سپیند اتان (بهمن اسفندیاری) و دخترش همای و داراب فرزند همای است، و ایشانرا در سرزمین وادی هلمند و سیستان داستانهاست، و برخی این شاهان را با شاهان هخامنشی پارسی خلط کرده اند.