32

حکایت ۲۴

از کتاب: روضة الفریقین

ابو عبدالله مغربی گويد : ربما أصلى ركعتين فانصرف عنها ، وأنا استحييى من الله حياء رجل انصرف من الزنا. نماز هر کسی قرة عين اوست ، و آینه اوست . تا هر کس در آینه چه بیند ؟ آینه بتو آن نماید که بدو بری صاحب دیده باید که در آینه نگرد گوید : من درو هیچ می نه بینم . کسی که او فتنه زلف وخال بود و عاشق شقای خود بود ، از بامداد تا شبانگاه مشاطگی خود را کمر بسته بود و خود را بهر دستی برخلق جلوه می کند، او را

برگ آن کی بود که پیراهن رعنایی از سر بر کشد ، و كلاه تکبر از سر بنهد.


 این حدیث با کلاه و تكبر برنیاید. این حدیث را حضور دل باید ، و صفای سیر باید وصدق مقابل بايد ، و اخلاص حال باید ، تا آنگاه یک لحظه بدان حضرت راه یابد .

نماز کنندگان بصورت بسیار یابی راه یافتگان بحضرت نماز کم یابی ! خواجه چون در نماز شود همه چشمش فراز شود و چون بر سفره نشیند چشمش باز شود . آنجا که بیدار باید بود در خواب ،شود و آنجا که در خواب باید بود بیدار شود. والسلم.


مسئله

نو مسلمانی را وقت نماز فراز آمد والحمد مینداند و وقت وفا نمی کند آموختن الحمد را همچنان بگذارد تا آنگه که بیاموزد. و اگر از قرآن چیزی دیگر بداند ، بمقدار هفت آية برخواند ، برقول شافعی بجای الحمد. و اگر جز بسم الله نداند ، بسم الله هفت بار بخواند ، یا هفت بار سبحان الله گوید تا آخر از بعد بسم الله پس اگر هیچ نداند قیامی بیارد باندازه هفت آیه یا باندازه الحمد . وبعداز فارغی نماز ، بآموختن مشغول باید که شود . و اگر زبان وی بتازی نگردد، بهر زبانی که دارد، قیامی بباید آوردن باندازه فاتحه.


فصل

هر فصلی که بگفتیم از ارکان ، بار دیگر معاودت کردیم و مردمان را خبر کردیم. در هیات نماز نیز زیادت کنیم تا تازه گردد بردها. در روزگار عشقی بود در سینها در ورزیدن دین، و دردی و تحسری می بود بر تقصیر آنچه مأمور می بود . و امروز مرد عظیم باید که شرع پاک از غبار رعنائی خود نگاه دارد ، وقفا برخود آرد ، وروی در شرع آرد . قال صلى الله عليه وسلم : إنما الاعمال بالنيات  . مهتر گفت : هر کرا فرود آرند فردا براندیشه گاه وی فرود آرند. از کاسه آن براید که در وی کنی ! کل نفس بما كسبت رهينة " ، فهجرته إلى ما هاجر اليه.

مهتر گفت : هر که از مکه هجرت کند ، آنرا که مقصود ما باشم دانيم ، و آنرا که مقصود نه ما باشیم دانیم. کس باشد، که قدم از مکه بیرون نهد ، و قصد مدينه کند ، آن سنگهایی که زیر قدم های ایشان بود میگوید : زودتر برگیر! تا ما از دون همی تو باز رهيم . فمن كانت هجرته إلى دنيا يصيبها ، أو امرأة يتزوجها همه در بریدن راه برابر همه را روی در مدینه، و نام نام هجرت، وقدم قدم طلب . ولکن چون بمدينه رسند، هر کسی آنجا فرود آید، که اندیشه گاه ایشان بوده باشد. این خلق در مسجد شدن برابر ، و در تكبير و در رکوع و سجود برابر ، ولیکن کس باشد که در نماز عرش مجید در زیر پر همت وی نیاید. و کس باشد که همت وی از رنگ و روی و سر زلف در نگذرد و حور عين كامثال اللؤلوء المكنون. وكس باشد که همت وی در نماز ازین خارستان بخاکستان در نگذرد ، تا چه خورم ، وچه پوشم، و کجا نشینم ، تا مردمان مرا چون بینند؟ ياليت لنا مثل ما أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حظ عظیم هر چه از زیر قدم وی برآمده بود ، همان چیز قدم وی را فروکشید ، این خلق ، یک چندی لقمه از زمین میستانند ، ناگاه زمین دهان باز کند و ایشانرا فرو برد. از دور آدم تا انتهای عالم همه را لقمه کند وسیر نشود آن خاک گوید : گاهی چند، ما نظاره تصرف تو بودیم، اکنون تو نظاره تصرف ما باش ! مرد عظیم باید که چنان زيد ، كه خاک دروى تصرف نکند . هر که این روز در خاک تصرف نكند ، فردا خاک درو تصرف نکند . تقدیر بر تدبیر بنده ، سابق بوده است. 

عنان تدبیر بتقدير باز گذار ! و نظاره حكم راندن او باش ! در تدبیر بنده غلط روا بود ، و در تقدیر غلط روا نبود . خدای طلب را مراد نبود ، هر که بر پی مراد ،رود از خداوند بازماند . از کوشش بیبینش، جز کافری برنیاید . هر که دیده در کوشش خویش دارد، گوهر توحید بیاد دهد و خبرش نبود. تا گمان نبری که گویی جهد من می نباید ، تو می ببایی و جهد تو می بباید وجد تو می در باید شریعت ترا طلب میکند تا بار امر و نهی بکشی و ننالی ! تو می بیایی ، آفت تو می نباید ، کوشش تو میبباید اما از دیدکوشش بی دید، توفیق چوگبری نباید .

خواجه خود را بر دامن ابوحنیفه و شافعی از برای کار را بر نبسته است ، چه از برای رخصت را بر بسته است. علما اختلاف کرده اند در برخواندن فاتحه در نماز ، که مأموم پس امام برخواند یا نخواند؟ ووجه الاختلاف معلوم .

و بعضی از علما فرق کرده اند میان نماز نرم خواندنی و بلند خواندنی . در نرم واندنى مقتدی نیز بخواند. و این قول از عبدالله بن عمر و از عبدالله بن زبیر نقل کرده اند ، و مذهب زهری  و مالک و احمد حنبل و عبدالله مبارک رحمهم الله این است و یک أول شافعی اینست . و بقول علمای ما سامان  خواندن نیست، چه اخبار بر نقیض این مرویست، و بعضی از صحابه نماز تباه میدارند شافعی گوید : بهمه احوال ، خواندن اولی تر و تمامتر . خدای تعالی همیگوید : وان ليس للانسان الا ما سعی کار ناکرده بر جریده ننویسند، کسب ، نسب از کسب کننده گیرد، چنانکه فرزند ، نسب از پدر گیرد. کسب دیگریرا بدو باز نخوانند وخداوند تعالى ثواب و عقاب را حواله بفعل بنده کرده است . چون کسی را در کاری سعی نبود، ثواب هم نبود . قال الله تعالى : ومن يفنت منكن الله ورسوله ...الآيه. خداوند تعالى حوالت اجر ، بعمل کرده است .

مسئله

بر مذهب شافعی اگر کسی بوقتِ سلام دادن ، نیت خروج کند ، نمازش تباه شود ، باید که به نیت تمام کردن نماز ، سلام دهد، تا تباه نشود ، از انک بمذهب وی بمجرد قصد بیرون آمدن از نماز ، درمیان نماز ، مفسد نمازست . اینجا نیز همین بود . چون قصد خروج کرد و هنوز بروی سلام فریضه ، چنان است گویی در میان نماز بودی.

وبوقت سلام ، ملایکه را و مؤمنانرا یاد دارد، تا شفیع گردند ، وترا بشفاعت حاجت بیش از انست که ایشانرا بدعا وسلام تو جهد کن تا شفیع بسیار کسب کنی ! چه گناه بسیار را شفیع بسیار باید ومغيره بن شعبه روایت می کند که رسول علیه السلم پس هر نمازی بگفتی : لا اله الا الله وحده لا شريک له ، له الملک وله الحمد وهو على كل شيء قدير . اللهم لامانع لما أعطيت ولا معطي لما منعت ولا ينفع ذالجد منک الجد.

وابوهریره روایت کند رضی الله عنه از رسول عليه السلام : که هر انکسی که پس هر نمازی سی و سه بار تسبیح کند ، و سی و سه بار حمد کند، و سی و سه بار تکبیر گوید ، این جمله نودونه بار بود . پس از آن ده بار بگوید: لا اله الا الله وحده لا شريک له، له الملک وله الحمد وهو على كل شيء قدير، ولاحول ولاقوة الا بالله . خداوند تعالی گناهان وی بیامرزد اگر چه بمقدار کفک دریا باشد. دعاها بسیارست. لیکن دعا گفتن را وقت صافی باید و تا لقمه صافى نبود ، وقت صافى نبود.


فصل فى الكراهة

قرآن خواندن در گرما به مکروه بود، چنانک نماز مکروه بود . و در جامه مغصوب وموزه مغصوب وموضع مغصوب و در جامه حریر و جامه که بروی صورت بود ، وكذلک البساط و با انگشترین زرین مرد را نماز کردن مکروه بود . مرد باید که جامه حریر بیرون کند و انگشترین زرین بیرون کند و آنگه نماز کند.

فصل

زنان و مردان برابرند، چنانک بر مردن فریضه است برزنان فریضه است ، قال تعالى : واقيمن الصلوة وآتين الزكوة . الآيه و چنانکه متابعت نبوت ، بر مردان فریضه است برزنان هم فریضه است ، و عورت پوشیدن بر مردان و زنان فریضه است در حال نماز .

و در طریقت ، جامه عورت پوش مردان نیاید ، و نقاب نیز عورت پوشی مردان نباید ، ونقاب نیز عورت پوش زنان نیاید، لباس هر دو قوم تقویست: ولباس التقوى ذلک خير ان اكرمكم عند الله اتقاكم است ، نه اتقاكم نقاب لباس با لوث سينه سود ندارد، از دور آدم علیه السلم الى يومنا ، هر كرا جلوه کردند، در لباس شریعت جلوه کردند. لباس عامست و طریقت طراز لباس شریعت است ، وقيمت جامه بطراز زیادت شود که در طراز معنی است که در جامه آن نیست. سخن این جوانمردان کسوتی دارد و ذوقی که سخن علماء آن کسوت و ذوق ندارد . سخن علماء شریعت چون طعام است و سخن اهل طریقت نمک است . اگر چه کسی بسیار تكلف كند در طعام ، وحوايج بسیار بکار برد ، چون نمک با آن همه یار نبود مزه ندهد . 

هر چند قیمت نمک بسيار نبود ، ليكن لذت طعام در وی تعبیه بود . بنظم سخن باز آیم گفتیم زنان با مردان برابراند در ارکان دین . اما در هیأت 

متفاوت اند ، زنانرا بانگ نماز نیست و قرآن خواندن بجهر نیست ، و زنانرا در نماز پوشنده تر باشیدنی است و در رکوع و سجود نهفته تر باشیدنی است . و اگر امام ایشانرا سهو افتد ، خواهند که امام را بیاگانند دست بر دست زدنی است، پشت دست برکف دست ، یا پشت دست را به پشت دست. به تسبیح خبر کردنی نیست ، چنانک مردان را است . شریعت اشارت بدين كرد : التسبيح للرجال والتصفيق للنساء ، وآن آنست که بنای کار بر پوشش است . باید که همه اندام زن در نماز چون یک اندام بود، باید که چادر سطبر برسرافگند زبر همه جامه ها ، تا پوشیده تر باشد یا گلیمی . تا چون برکوع و سجود شود ، جامه وی اندام وی را بمن يزيد برندارد . وصف نکند .

و گر خواهند که جماعت کنند ، امام ایشان باید که در میان ایشان بایستد هم در آن صف که ایشان استاده باشند ، بخلاف امام مردان .

و مردانرا نماز بمسجد فاضلتر و ایشانرا در خانه فاضلتر، و هر چند پوشیده تر ، طاعت ایشان ، و از مردان دورتر ، ثواب زیادتتر . و امام ایشان باید که آواز بلند بر ندارد، در نماز بلند خواندنی آن قدر آواز بر دارد، که کسی در پهلوی وی بود بشنود. که قرآن مجيد ، مخدراتِ رسول را بجلوه می کند : یا نساء النبي لستن كاحد مين النساء الآيه .

خطاب میکند با زنان رسول که هر کس اهل خطاب خداوند نیاید، تا زنان امت بدانند که پاکان را ادب گفت میدر آموزد ، تا بیباکان از پاکان ادب بیاموزند، زنان رسول را میگوید گر کسی بدر خانه شما آید و از شما سوالی کند ، وفتوی پرسد . 

با وی سخن جهر مگویید! تا گفت شما ، ایشانرا غارت نکند .

مستفتیان و سایلان دران وقت ، با دلهای صافی و عهد عهد نبوت ، با ایشان عهد فرو می گیرد و میگوید : وقلن قولاً معروفاً. وازین معنی زنا نرا نشاید که بانگ نماز ،کنند که در آواز ایشان فتنه است. ونیز گفته اند که آواز ایشان عورت است. و اگر گویند که عورت نیست ، باری از فتنه خالی نيست ، وبقول ابوحنيفه روا بود، ليكن مكروه بود .

ای عجبا ! آنچه در حق مردان طاعتست آواز برداشتن در بانگ نماز ، و در نمازی که بجهر خوانند ، جهر خواندن طاعتست و در حق زنان معصیت است . پس آنچه در حق مردان معصیت بود ، در حق زنان بنگر، تا چه بود ؟ گر زنی بانگ نماز کند ، همه شهر باستند و نگذارند کلمه (ئی) که عبادتست بآواز گفتن در حق مردان زنانرا مینشاید بآواز گفتن کلمه (ئی) که معصیت است حق مردان و مردانرا نشاید گفتن، آواز بر آواز عود راست کردن و نغمه بگردانیدن و در مجلس فساد نشستن می روا ندارند که زنان ، بانگ نماز کنند ، و می روا دارند؟ که دختران مطربی آموزند، یا عود برکنار نهند و زخمه فروگذارند والحان بگردانند و دلهای خراب را مدد دهند ، و با نامحرمان بنشینند  ؟ . وگرزنان به مسجد شوند به نماز ، تهمتی بردامن بندند احسنتنی  روزگار نامساعد ! و احسنت ، ای والیان نامبارک ! و احسنت، ای عالمان بی دیانت !


فصل

زنان بر دو قسم اند آزادان و بندگان و بر هر دو قسم نماز فریضه است. زن آزادرا در نماز همه جا پوشیدنی است ، مگر روی و کف دست . و اگر جز این دو چیز ، جای دیگر برهنه بود نمازش روا نبود بمذهب امام شافعی . قرآن فتوی چنین میدهد : فلا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها وليضربن بخمرهن على جيوبهن مقنعه در گردانیدن شان می بیاموزانند ، واهل تفسیر الا ما ظهر منها را روی تفسیر کرده اند و کف عورت مردان ناف تا زانوست و اختلاف است در عورت پرستاران . بعضی حکم عورت ایشانرا برابر عورتِ مردان نهاده اند. هر چه از مردان نشاید دید از یشان نشاید دید . و بعضی گفته اند که آنچه در وقت کار کردن از و برهنه بود عورت نبود ، چون سر و پای و دست. و مابقی بباید پوشیدن ، چون شکم و سینه و ران و مانند آن .

و دلیل آنکه موی سر پرستاران عورت نبود، روزی امیر المؤمنین عمر رضى الله عنه کنیز کی را دید مقنعه در گردانیده ، دره باز برد تا او را بزند گفت : آتشبهين بالحرائر یا دفار ؟ با آزادان مانند میکنی یا رعنا !

خواجه پندارد که بندگی آن بود که او را بخرند. این بندگی سهل است، بکلمه (ئی) ازین بندگی بازتوان رست. بندگی آن بندگیست که مرد روی بخود آرد، و هوای خود را بمعبودی .گیرد افرأيت من اتخذ الهه هواه. در بند خواجگی خود مانده ، و در بند امر و نهی راندن خود بمانده امرونهی وی باید که برخلق نافذ بود، و حکم در میان خلق روان بود ، و کس را برگفت وی اعتراض نبود .

آنکه خود را بآزادان مانندا کند ، جامه کسانی پوشد، که ایشانرا درین عالم خاربني نبود، و دران عالم گلبنی نبود ، هر آرزویی که سر از سینه ایشان بر کرده بود ، شرع دست قهر بر سر آن آرزو نهاده بود و گردن آن آرزو فروشکسته بود . این کس درین جامه هزار بار فضیحت تر از آن بود که آن كنيزک مقنعه بر سر افگند، و نقاب بر روی فرو گذارد . عمر آن كنيزک (را) بفرمود: که سر برهنه کن ، تا خلق برتو بغلط نیفتند. طریقت او را می گوید که از ان گوی گریبان خود شرم دار ! دین تو باگوی گریبان تو میگوید: اندرین شهر یا تو باشی یا من. چون تو داغ شرع مصطفا نداری، من با تو نتوانم قرار گرفتن . باز بسر حرف آییم: اگر کنیز کی در نماز ، آواز آزادیء خود شنید ، اگر مقنعه بوی نزدیک بود بردارد و بپوشد سر را ، و برگذرد بر نماز خویش . پس اگر دورتر بود ، اگر بیک گام است یا دو عفو بود این قدر ره رفتن ، نمازش باطل نکند . پس اگر سه گام بود یا زیاده، نمازش تباه شود، چه عمل بسیار بود . و براصل شافعی اگر متیممی آب یابد درمیان نماز، نمازش تباه نشود و باز درین مسئله وی باما است، که در میان نماز سر نپوشد، نمازش تباه دارد . شافعی فرق می گوید، و آن آنست که آنچه بر متیستم بود ، همان طلب کردن. آب طلب کرد و نیافت از وی تقصیر پیدا نیامد. باز اینجا توانستی که سر بپوشیدی وانگه بنماز آمدی، یا خرقه بنزدیک خود نهادی چون نکرد معذور نیامد .

و دیگر آنکه : شریعت ، خاک را بدل آب گردانیده، و اینجا بدل نیست، وگر مدتی آزاد بوده است و ویرا خبر نبوده، چون خبرمند شود، نمازها باز آوردنی بود . قول بعضی اینست چه نمازهای وی با کشادگی عورت بوده است . همچنانکه کسی را ابزار دریده بود ، و و را خبر نبوده .

وگر کنیزکی را بعضی از وی آزاد گشته بود ، حكم وى چون حكم كنيزک

مطلق است . و تا جزوی از اجزای وی بنده است ، حکم وی همین است و گر جامه یکی بود و جماعتی بوند برهنه. 

اگر در میان ایشان کسی بود که امامی را شاید، جامه بوی تسلیم باید کردن تا وی اما متی کند ، و دیگران برابر وی بایستند بمذهب علمای ما نشسته بایما ، و بمذهب ایشان بپای . و اگر کسی شایسته نبود، صاحب جامه اولی بود . و اگر صاحب جامه بایشان بعاریت دهد، تا یگان یگان نماز کنند نیکو بود . و کسی را نشاید برهنه نماز ،کردن و رچند نماز از وقت برود. واگر صاحب جامه جامه ندهد، با وی خصومت نشاید کردن .


فصل في الصلوة بالنجاسة

قال النبي عليه السلم : بنى الإسلام على النظافة . نماز بیاکی جامه مخصوص است همه عبادات با نجاست جامه در سازد مگر نماز . چنانکه نماز جامه پاک خواهد، ایمان سینه پاک خواهد یابد و فرود آید.

اسم تبع صفت است و عین تبع صفتست آبرا بصفت اضافه کنند ، آب شور گویند ، و آب تلخ گویند ، و آب خوش گویند ، عین آشکارا وصفت پوشیده. هرچه خلق بدان زنده اند ، این طایفه از آن مرده اند. هر چه اهل اسلام بدان زنده ، اهل کفر بدان مرده اند . هر چه اهل ،رسوم بدان زنده اند اهل حقیقت بدان مرده اند . هر چه در عالم غیب رود، اهل ظاهر را از آن خبر نبود، صوفیان از همه بایستها مرده اند، روی در یکی آورده اند. این خلق خلق را قبله خود کرده اند و روی بخلق آورده اند، که نباید که آب روی من ، بنزد خلق ، ریخته شود ، و کلاه خواجگی من کژ شود . نه هر که نان خورد و آب خورد، زنده بود . 


زنده آن بود، که شرع ، دست قهر بر سر آرزوهای وی نهاده بود ، و همه آرزوهای او را در وی کشته بود . او را هر چه باید از برای دین باید، نه از برای یافت مراد خود هر کرا زندگانی از بهر یافت مراد میباید ، وی مرده است . بیگانگان چنان میدانند که ایشان زندگان اند ، بدر مرگ شان معلوم گردد، چون حجاب از دیدهاشان بردارند. واهل رسوم چنان گمان میبرند که ایشان راه یافتگان اند ، بدر مر مرگشان معلوم شود .

چون همه آلت از دست شان بیرون کنند، ایشان بیچارگی خود به بینند ، آنگاه بدانند، که عمر ضایع کرده اند ، وروزگار بباد داده .

بنده را در دو حال کشف بود : یکی در حال نزع ، و دیگر در نماز . در حال نزع چیزی بیند که هرگز ندیده است ، پاش جلوه کنند ، یا رویش سیاه کنند و از در بیرون کنند . در نماز همین هر کرا که خداوند تعالی، دیدار باطن کرامت کند و عطا دهد ، این کس خود اینجا بمصقود رسید . هر چه دیگر انرا وعده بود ، ایشانرا نقد بود . بهشت در جنب اين تشريف ذره (ئي) بود وجعلت قرة عيني في الصلوة  گفته است. نه گفته است: الصلوة قرة عبنى.