مناطق جنوبی غور
ازمناطق کوهستانی که درقبل وطن ما واقع است و از نقطه، نظر تاریخ اهمیت بسزایی دارد، کوهسار غور است که بمعنی اعم تاریخی خویش شمالأ به کوه بابا و بامیان و جنوبأ به روزگان و تیری و دهراوت و زمینداور موجوده می پیوندد و در شرق آن اجرستان (وجیرستان تاریخی )وغزنه واقع است،و حدود غربی آن هم فراه و اسفزار و وادی های سر سبز بادغیس و هرات است.
این مناطق کوهستانی که پرورشگاه آل شنسب و ملوک الجبال بود از حدود (۴۰۰ هـ )در مدت دو قرن مردان ناموری را بوجود آورد که شاهنشاهی بزرگ غوریان را در وسط آسیا تشکیل دادند ومدت دوقرن سلطنت افغانستان و هندوستان دردست آنها ماند و آثار جاویدی را از خویش به یادگار گذاشتند.
درجنوب کوهپایه های غور مناطق است که مؤرخان آل شنسب و دیگران همواره ذکر آن را کرده اند.ومرا در سالهای گذشته بدانسو سیری و سفری روی داد. این مناطق به دوران سلطنت آل شنسب پرورشگاه رجال نامدار و بزرگی بود و هم بهرۀ بسنده یی از مدنیت و عمران داشته است.چون وجود این اسما و مناطق کهن برمطالعه کننده گان کتب تاریخی آن دوره پوشیده است.بنابران خواستم موجودیت و موقعیت کنونی آن مناطق را در سایۀ معلومات تاریخی اندرین مقالت روشن گردانم:
درنشیب های آخرین جنوبی غور یک سلسله کوهساریست که در طرف شرق وادی روزگان و دره های مربوط آنرا تشکیل میدهد. و دریاچه یی از آن بر می آید که وادی روزگان را سیراب کرده و ازکوه و کمر و مجاری تنگ کوهسار میگذرد و دردامنۀ جنوبی آن کوهسار وادی سرسبز و شاداب و درۀ دورشان یا درۀ یادرافشان است. که درین جا همان دریاچه فیاض به نام رود تیری یاد می شود و طول این وادی سرسبز درحدود (۵۰) کروه است. این دریاچه غربأ به دهاراوت (۱) می گذرد و وادی حاصلخیز آنرا در طول تقریبأ (۴۰ ) کروه سیر آب می کند و به دریای هیرمند می ریزد.
این وادی های سرسبز و شاداب که دارای آب و هوای گوارا است در مناطق بلند شمالی قندهار واقع است که فاصلۀ تیری ازقندهار درحدود (۴۰) کروه واقع است و از تیری تا روزگان جادۀ صعب المرور کوهستانی به طول (۳۰ ) کروه واقع است و فاصلۀ دهراوت از تیری نیز به همین اندازه است.مناطق تاریخی که درین وادی های شاداب افتاده در سطور آینده از مشرق گرفته یک یک تفصیل می گردد.
روزگان :
وادی روزگان که سلاسل جبال بلند آنرا احاطه کرده در زمستان سرد و برف گیر است.ولی درتابستان هوای آن نسبتأ گرم است روزگان دره های پوره سرد سیری دارد.که با جرستان (وجیرستان تاریخی ) منتهی می گردد وجیرستان از مناطق سردسیر (صرود عرب ) به شمار می آید.
به دوران سلطنت غزنویان وغوریان وجیرستان شهرتی به سزا داشت و مرکز ثقل اداره ءروزگان بدانسوی بود.منهاج سراج درموارد متعدد این منطقۀ تاریخی را ذکر میکند ولی(روزگان )که میرزایان اورزگان نویسند نیز شهرتی داشت وطوری که مؤرخ مذکور اشارت می کند. درحیات سلطان غوث الدین بست و وجیر و گرمسیر و درمشان و روزگان و غزنین از اقطاع ملک الحاجی علاءالدین محمد بن ابی علی بوده است.(۲)
وجیر همین اجرستان موجود است که مربوط است به حکومت کلان روزگان قندهار و گرمسیر همان (جروم ) عرب است که البلاذری در فتوحات مسلمانان ذکر کرده اما درمشان تاکنون به همین نام موجود و مربوط است به زمینداور و روزگان از همه مشهورتر و مرکز حکومت کلان است و در آن منطقه دربسی از جایها آثار قلاع و عمر اناث قدیمه پدیدار است.من درسفر خود یک ونیم کروه دورتر از مرکز روزگان در درۀ شالی سنگی را یافتم که دارای کتیبه به خط کوفی عربی و یک دو سطر خط پهلوی (به گمان اغلب ) بوده است. متاسفانه یک حصۀ مهم خط کوفی در نتیجۀ شگافتن سنگ از بین رفته و فقط کلمات (الله) خوانده می شود ولی به اندازۀ یک و نیم سطرخط دیگر که به گمان اغلب من پهلوی باشد برآن سنگ مانده است.چون خطوط مذکور برجستگی نداشته و کندگی آن هم خوب نبود.ممکن است برخی از آن در اثر حوادث طبیعی از بین رفته باشد.
گزیو:
مردم آنرا گیزو به کسر اول و فتحه ماقبل آخر خوانند. و دفتریان گزاب نویسند. ومؤرخان آنرا (گزیو) ضبط کرده اند.این منطقۀ کوهستانی به طرف شمال غربی روزگان واقع است و در بین آن دریای هیرمند می گذرد .و دارای دره های صعب المرور و جنگل های وسیع ارچه و چنار و غیره درختان کوهی است.گزیو در بین کوههای شامخ به دو طرف دریای هیرمند واقع گشته و از آن سبب هوای تابستانی آن گرم است ولی در زمستان برف زیاد می گیرد. شهر کهنۀ گزیو که دربین مؤرخان مشهور است ووقتی مطاف منهاج جوزجانی بود نیز در وادی بین این کوهسار واقع بود و تاکنون آثار باقیه آن نمایان است گزیو اکنون حاکم نشین مربوط روزگان است و پشم روغن زیاد دارد.
گزیو در عهد آل شنسب شهرتی داشت و به سال (۶۱۸ هـ )مقر حکمداری ملکزاده ناصر الدین ابوبکر یکی از شهزاده گان غور بود و منهاج سراج مؤلف طبقات ناصری را هم درین سال گذری به گزیو افتاده بود و خدمت ملک موصوف را دریافته (۱) وی از گزیو به تمران رفت و از آنجا به غور باز گشت.
چون گزیو درین وقت مقر حکمداری یک شهزادۀ علم دوست و ادیبی بود و منهاج سراج ماثر شهزادۀ گزیو را نوشته است بنابران بیجا نخواهد بود.اگر آن قصه را مخصوصآ ازگفتۀ منهاج برداریم و درینجا بنویسیم وی چگونگی این سفر را چنین می نویسد:"این کاتب در شهور سنه ثمان عشر و ستمائه خدمت او را (ملکزاد،ناصر الدین ابوبکر ) به ولایت گزیو و تمران دریافت و از وی آثارمروت مشاهده کرد. در آن عهد این داعی یکی از بنات اکابر اقربای خود در حبالۀ خود میآورد و آن اول حال جوانی بود...القصه از خدم ملک ناصرالدین ابوبکر علیه الرحمه داعی اسپی التماس کرد و حال تزویج یکی از اقربای خویش به نظم بر رای او عرضه داشت درجواب آن قصه و نظم این رباعی بگفت و به قلم خود ثبت کرد و بر پشت قصه به دست داعی دادرباعی این است:
انشاالله غم از دلت رفته شود
وان درگران بهای تو سفته شود(۱)
اسپی که زمن خواسته ای عذری نیست
با آن اسپ بسی عذر دگر گفته شود
داعی دولت را اسپی زرده سه ساله فرستاده تنگ بسته ...(۲)
تمران :
به طرف غرب گزیو در سلسله جبال جنوبی غور افتاده و از مناطق خوش آب و هوای کوهستانی است. دره های شاداب و سرسبزی دارد و این ناحیت را اندر زمان قدیم نیز شهرتی بوده است.مؤلف نامعلوم حدودالعالم به سال (۳۷۲ هـ) این ناحیت را (نمازان ) ضبط کرده و گوید که مهتر آن جا را تمازن قزیده خوانند (۳) وازین برمی آید که پیش از نهضت غوریان و غزنویان نیز این مناطق شهرتی داشت و از ناحیت خراسان به شمار می آید.اکنون مردم آنرا به فتحات ثلاثه میخوانند.
تمران:به کسر اول سکون دوم ناحیتی است معروف که به طرف غرب گزیو و تمزان افتاد و از راه دره های دهراوت به آنجا روند. دریای هیرمند از تمران می گذرد ودریاچۀکوچک تمران هم با آب کجران پیوسته به هیرمند می ریزد اما هیرمند به طرف جنوب غرب از دره های تنگ گذشته وبه دهراوت می رسد.تمران وکجران متصل یکدیگر است و پوره در ناحیت جنوبی غورواقع اند. تمران پیش از سلطنت غزنویان و غوریان شهرت داشت ومولف حدود العالم آنر از ناحیت های خراسان می شمارد و گوید:که تمران وتمازان دو ناحیتی است به حدودرباط کروان نزدیک اندرکوهها و مهتر ایشان را تمران قزند و تمازان قزنده خوانند .(۱)
طوری که پیشتر گفتیم مؤرخ بصیر ما منهاج سراج جوزجانی در سال (۶۱۸ هـ) این ناحیت ها را دیده بود.وی ناحیت تمران را در ردیف گزیو می نویسد و بعد از آنکه در گزیو تمران به دربار ملکزاده ناصرالدین میرسد از راه تمران به غور باز می گردد.
منهاج سراج گوید که یکی از پنج پاره کوه بزرگ غور که (اسک یا دراشک یا ورشک)نام دارد درتمران واقع است که عظمت و رفعت آن زیادت از همین بلاد غور است وبلاد تمران در شعاب و اطراف آن کوه است.(۲) از ملاحظۀ وضعیت کنونی تمران نیز آشکار می شود که درین ناحیت وسیع کوهستانی بلاد و شهرهای موجوده بوده، زیرا در مواقع متعدد آن ناحیت آثار و علایم قلاع کهن دیده میشود.تمرانیان در دوران سلطنت غوریان شهرتی بسزا داشتند.
از بین آنها رجال بزرگ لشکری و اداری بر آمد.که بزرگترین مردان دربار سلطان غیاث الدین محمد سام بودند مانند ملک قطب الدین یوسف تمرانی، ملک سیف الدین مسعود تمرانی، ملک تاج الدین تمرانی، ملک ناصر الدین تمرانی، ملک موید الدین مسعود تمرانی و غیره هم .
به قول منهاج سراج دختر ملک تاج الدین تمرانی مادر سلطان بها ءالدین سام وملک شمس الدین از سلاطین آل شنسب غور بود که ملکه معزیه نام داشت.واین ملکه بعد ازشهادت شوهرخویش سلطان غیتث الدین محمود مصدر کارنامه های برجسته گشت(۱)و درعصر آل کرت نیزتمرانیان مشهور بودند که از آنجمله حسن بزرگ تمرانی از رجال نامدار آن عصر است.(۲)
والشتان:
مردم بالشتان گویند و اکنون شهرتی زیاد ندارد.و از مناطق جنوبی غور است که بعد از تیری و دهراوت در بین کوهسار نشیب جنوبی غور افتاده و از ناحیت هایی است که مقارن ظهور اسلام نیز وجود داشت.
مهمترین کتابی که وجود قدیم این ناحیت را به ما نشان میدهد تاریخ سوری محمد ابن علی البستی است و بدون واسطه روایت ذیل از آن کتاب به ما رسیده که پسر امیر پولاد سوری درحدود (۱۳۹ هـ) تمام قلاع غور را که از آن جمله بالشتان است گرفت.این روایت را شیخ کته مورخ و نویسندۀ کتاب (لرغونی پشتانه )یعنی (افغانهای باستانی ) که در حدود _۷۵۰ هـ ) زندگانی داشت از تاریخ سوری نقل کرد و به ذریعه ء پته خزانه (گنج پنهان ) به ما رسیده و همین شیخ که تاریخ سوری را در بالشتان دیده بود (۳) وازین بر می اید که تا حدود اواسط قرن هشتم بالشتان معمور و مشهور بود.در کتب تاریخی بالشتان کنونی را (والشتان ) ضبط کرده اند که ابدال (و) به (ب ) همواره در اسمای اماکن مطرد است مانند زاول وزابل و کاول و کابل و غیره .(۴)
در دورۀ غزنویان نیز از بالشتان=والشتان نامی میشنویم.بیهقی در ردیف بلاد غور گور والشت را می آورد.(۱) وهمین گوروالشت است که در طبقات ناصری نیز دیده میشود و در یکی از نسخ قلمی آن که درپترسبرگ بود غوروالشت نوشته شده(۲) و طوری که از ضبط بیهقی بر می آید .بین تکیناباد و مندیش غور واقع بود.که موقع کنونی بالشتان مخصوصآ باید همان غور والشت باشد.
در تاریخ سیستان هم در ردیف زمیندوار و بست والشتان مذکور گردیده (۳) که بلاد شبهت همین بالشتان است و ابوالحسن علی بن زید بیهقی معروف به ابن فندق نیز والشتان را ناحیه یی از بست می پندارد که مرکز آن دیهی بوده سیوار نام (۴) و این همه اسناد تاریخی دلالت دارد.براینکه والشتان =بالشتان از بلاد معروف غور بود منهاج سراج والشتان را از غور شمرده و به سفلی وعلیا تقسیم می کند و گوید:که اهالی آنجا در عصر امیر سوری مسلمان نبودند.(۵) اما باید این نام را با والس =والشستان=والستان که بیهقی در ردیف مکران و قصدار طوران ضبط کرده (۶) و مقدسی بالش آورده (۷) و حدودالعالم بالس نوشته (۸)والبیرونی در قانون مسعودی و الصیدله بالش ووالشستان (۹) و الیعقوبی نیز همیچنین ضبط کرده (۱۰) مورد اشتباه نشود.زیرا والشستان =بالس=بالش در بلوجستان و سند موجوده واقع بود.که اکنون از سیوی تاسیون سند در آن شامل است والبیرونی هم در قانون مسعودی سیوای و مستنگ را که اکنون (۱۱) دربلوچستان داخل اند. وسیوان که درسند کنونی است از بلاد والشستان مینویسد.
کجوران:
از ناحیت های جنوبی غور است که بعد از تمران به طرف غرب آن منطقه افتاده و رود ساخر آنرا سیراب میسازد و کوهستانی است،سردسیر و شاداب، رود تمران درجنوب کجوران به دریای هیرمند می ریزد و رود ساخر هم در کجران به دو تمران می پیوندد .کجوران را اکنون مردم کجران گویند به فتح اول و سکون دوم و ساکنان آنرا کجراتی خوانند.البیرونی دانشمند معروف دوره غزنویان نیز آنرا به صورت کجران ضبط کرده و گوید:
کجران للغور بین جبالهم (۱) ذکی ولیدی توغان یکی ازدانشمندان تورک درحاشیت قانون البیرونی می نویسد که درمراجع و منابع دیگر جغرافی این نام را نیافتم از منابع مهم تاریخی که کجوران را در آن می یابیم طبقات ناصری منهاج سراج است و بعد از آنهم پته خزانه از آن ناحیت تاریخی ذکری دارد که من درینجا از هر دو منبعی که مستند و موثوق است.راجع به کجوران معلومات ذیل را برمیدارم:منهاج سراج گوید:که از جملۀ کوه های بزرگ غور کوه چهارم ورنی (زرنی ) است که بلاد داور والشت (والشتان سابق الذکر ) و قصر کجوران در شعاب و اطراف اوست.(۲)ازین تصریح منهاج سراج برمیاید که کجوران به دوران سلطنت غزنویان دارای قصر معروفی بود که درجای دیگر بنای این قصر را در جملۀ قلاع اربعه غور به سلطان بها ءالدین سام بن حسین غوری منسوب میدارد که بعد از (۵۴۴ هـ) به امر سلطان موصوف عمارت پذیرفته بود(۳) و این ناحیت با اسنیه که به قول یاقوت از اشهر بلاد غور بود(۴) در عصر سلطنت سلطان غیاث الدین حوالت برادرش ملک شهاب الدین (بعدتر سلطان معزالدین ) شده بود و در مناطق حکمداری آن ملک داخل بود.(۵)
کجران درادبیات پشتونیز شهرتی دارد و مدتها مطاف ادبای قدیم این زبان بود چنانچه یکی از مشاهیر ادبی کجران شیخ تیمن بن کاکر است که به قول بستان الاولیا تألیف شیخ بستان بریځ (۹۵۶ هـ) شخص عابد و زاهدی بود این شاعر عابد از غور و ژوب به کجران شد و درینجا سکونت اختیار کرد وی معاصرسلطان علاءالدین حسین سام غوری بود (۵۴۴-۵۵۰ هـ) که اشعار جذاب و روان پشتو از او به یادگار ماند.(۱)
یکی از مؤلفین مورخان پشتو، دوست محمد کاکر که کتاب (غرغشت نامه ) را نوشته است.درسال ۹۱۲ هـ به کجران رفت و در آنجا دیوان زرغون خان نورزی متوفی ۹۲۱ هـ را دریافت(۲) وازین روایت پدید می آید که کجران همواره مسیر و مطاف ادباء و اهل دل بوده است.
تیری :
مردم تیری خواند و میرزایان دفاتر تیرین نویسند ولی تیری آن اصح است چه این ناحیت نزد مؤرخان نیز شهرتی داشت ومخصوصآ در دورۀ سلطنت آل کرت هرات نام آن زیادتر برده میشود.
تیری وادی سرسبز ووسیع است که پوره در پایان کوه های جنوبی غور به طول تقریبأ شصت کروه و وسعت زیاد شرقأ و غربأ به کنار دریاچه تیری افتاده و این دریاچه بعد از طی فاصله مذکور به دهراوت می گذرد و آن ناحیت را سرسبز و شاداب می سازد و بالاخره به هیرمند می ریزد.
تیری نقطه فاصل گرمسیر و سردسیر یا (جردم و صرود عرب ) است که در مربوطات قندهار جای خوش آب و هوایی زیادت از تیری نیست و درهای خوبی دارد که یکی از آن (دروشان) است که اکنون میرزایان (درافشان) نویسند این دره تا به چوره که از ملحقات روزگان است شمالأ و جنوبأ به طول تقریبأ (۲۰) کروه افتاده و مناظر دلچسپ و آبشار های خوبی دارد تیری در عصر مقارن به زمان غوریان شهرت داشت و دارای حصار مشهوری بود که اکنون هم بقایای بسی از قلاع قدیمه بالای تپه ها و مواقع متعدد آن نمایان است در شهور (۶۵۳ هـ ) حکمدار این ناحیت المار افغان بود و به قول سیفی هروی حصار تیری –حصنی بود به غایت استوار و ربعی از مردم افغان ذخیره و اموال درین حصار داشتند. (۱) از نوشته های سفی چنین پدید می آید که درحدود نیمه قرن هفتم این ناحیت ها به تگین آباد تعلقی داشت و مرکز آن همان شهر بود چه بعد از آنکه ملک شمس الدین کرت حصار تیری و خاسک و کهیرار افتح کرد از آن جا به ده روز کامیاب به تکنا آباد آمد و ملک عزالدین تولک و ملک مبارزالدین نهی را در تکنا آباد برای حفاظت آن قلاع قایم مقام خویش ماند.(۲)
این بود ناحیت جنوبی غور که مختصرآ شرح داده شد.