138

شعله

از کتاب: آثار هرات ، فصل یازدهم ، بخش ش

جناب معصوم خانی ژنرال قونسل سابق دولت علیه ایران درهرات فقط به خواهش خود او همان اشعاری را که در زمان توقف خود به هرات سروده و آنها را ثمرۀ آب و هوای این سرزمین میداند در اینجا درج می نماییم ورنه مطلب ما از تدوین این مجموعه تنها شعرای هراتی ماست این است که اشعار آقای شعله را فرزند تأثیرات محیطی هرات دانسته و از این حیث یک نمونه از آثار آن فاضل محترم را به یادگار طبع سرشارشان در اینجا

نوشتیم. 


غزل 

من و تو و قدح باده و شب مهتاب 

به گوشۀ چمنی خوش بود شویم خراب

تو در کنار من افتاده مست و باده به دست

مرا به سینه دل از آتش غم تو کباب

من و تو در تب و تابیم هر دو دانی چیست

من از دو نرگس مست و تو از دو جام شراب 

جهان شود همه روشن اگر به نیم شبی

 بگیری از رخ چون آفتاب و ماه نقاب

شنید این غزلم یار زیر لب میگفت

مگر که شعله ببیند چنین شبی در خواب 


پیرم و عشق ای جوان به روی تو دارم

در دل افسرده آرزوی تو دارم

بی تو ندانم شب و روز و به خاطر

این همه آشفتگی ز موی تو دارم 

کرده نهان گنج عشق بر دل ویران

 بسته فرو لب ز گفت وگوی تو دارم

 گر همه خوبان شوند جمع به یک جای

 از همه سیرم نظر به سوی تو دارم

 نیست مرا دیدن آرزوی جوانی

 غیر یکی آرزوی روی تو دارم

 مستی و عشق و جنون و رنج و ملامت 

جمله از آن چشم فتنه جوی تو دارم

حریت اشعار نغز شعله شنیدن

 از لب شیرین بذله گوی تو دارم


شب تا سحر به پیش جمالت به پا چو شمع 

سوزم ز جور سر بدهم از جفا چو شمع

در بزم عشق سوخته و دم نمیزنم

 در پیش کس ز قصه چون و چرا چو شمع

 سر تا به پا بسوزم و با چشم اشکبار

 افتاده ام به زحمت این ماجرا چو شمع 

شبهای تیره از آتش عشق تو تا به صبح

 باید تمام سوخت ز سر تا به پا چو شمع

 چون شعله سوختم همه شب را و در سحر

خاموش گشته ایم ز باد صبا چو شمع