در اطراف قتل شاه شجاع
طوریکه همه میدانند و مشرح درکتب و مأخد متعدد نوشته شده علت دخالت انگلیس ها در امور داخلی افغانستان در سال های ۱8۳۸ - ١٨٤۲ (١٢٥٥ - ۱۲5۸ هجری قمری) تشویشی بود که از رهگذر حفظ خاک هندوستان احساس میکردند و بسط نفوذ روسیه در آسیای مرکزی و ایران و نقشه های تجاوز کارانه کشور اخیرالذکر نسبت به هرات انگلیسها را بر آن داشت که معجلاته در صدد اقدامات لازمه برآیند و بعد از اینکه به لباس تجارت هیئتهائی را برای کسب معلومات و مطالعه اوضاع افغانستان و ماوراء النهر فرستادند مصالح سیاسی نهائی ایشان بدان قرار گرفت که شاه شجاع پادشاه سدوزائی را باردیگر به تخت و تاج برسانند و بنام او طور دلخواه زمام امور مملکت را تا زمانی که مقتضی دانند در دست گیرند و این خود دخالتی بود واضح و صریح در امور داخلی یک مملکت مستقل و آزاد که پادشاهی در مرکز آن نشسته و حکمفرمائی ،میکرد شاه شجاع با پشتیبانی قوای انگلیسی از راه قندهار و غزنی به تاریخ اول جمادی الثانی ١٢٥٥ وارد کابل شد و بعد از ۳۷ سال بار دوم در بالاحصار بر تخت نشست و امیر دوست محمد خان بعد از خورد شدن مقاومت جدی ،پسرانش سردار غلام حیدرخان و سردار محمد افضل خان در شهر غزنی و حوالی قریب آن از ارغنده خود را به طرف بامیان و خلم کشید تا اینکه به بخارا پناهنده شد. این مسئله مبرهن است که موضوع آمد و شد پادشاهان تقرر و بیجا شدن امراء و مخالفت خانوادگی دو خاندان بزرگ سدوزانی و بارکزائی جزء مسایل داخلی بود که چگونگی آن با جنبه های روشن و تاریک و نقطه های قوی و ضعیف در جریان تاریخ قرن ۱۹ مملکت ثبت است و به این لحاظ از نقطه نظر تاریخ داخلی بیجا شدن امیردوست محمد خان و جلوس مجدد شاه شجاع الملک آنقدر اهمیت خاص نداشت ولی دخالت انگلیسها درین امر و طرفداری های عملی آنها از این و آن و مخصوصاً تجاوز با قوای مسلح و تحمیل نظریات خصوصی صحنه را کامل شکل دیگری داد و ملت نه تنها در مقابل ایشان بلکه نسبت به شاه شجاع پادشاه دست نشانده ایشان عکس عملهای شدیدی نشان داد که معرف روح افغانیت است. سه سالی که انگلیس ها بنام شاه شجاع و شاه شجاع در سایه قوای انگلیسی بر مملکت حکمرانی میکردند در حقیقت امر نماینده فرنگی کلیه، مجاری امور را در قبضه خود گرفته بود، شکلی دارد نوین که قضایای داخلی و مخالفت های قبیلوی و شخصی را تحت الشعاع قرار داده و هرچند اجنبی ها با انتشار پول و برانگیختن رقابتهای شخصی و تفرقه اندازی های قومی میخواستند سیادت خود را تحکیم کنند مشاعر ملی روز به روز بر علیه این قبلی افکار و صاحبان آن انکشاف نموده و تا اندازه زیاد موجب اتحاد ویگانگی ملت گردید و تفرقه افکار را به وحدت افکار نزدیک تر ساخت و سرداران ملی وسران غازیان در چهار کنج مملکت بار اول در جریان واقعات قرن ۱۹ همدست و همکار و هم آهنگ شدند. شبهه نیست که درین گیر و دار پر آشوب اجتماعی عده ای از راه پول تطمیع شدن و تحریکات بیگانه در گمراهی بعض دسته ها کارگر افتاد ولی روح ملی زیر بار نرفت بلکه پرورش یافت و تقویت شد و چنان استوار گردید که بر مخالفین خودی و بیگانه چیره گردید .
علت العلل قتل شاه شجاع که صبح روز چهارشنبه ۲۳ صفر ١٢٥٨ مطابق ٥ اپریل ١٨٤٢ بدست شاه شجاع الدوله پسر سردار محمد زمان خان بین راه بالاحصار وسیاسنگ صورت گرفت همان روح انزجار و تنفر ملی است از نفوذ اجنبی و اجنبی پرستی که به حساب آن "برنس" و "مکناتن" و "شاه شجاع" فرقی نداشت و حتی به حکم اینکه اجنبی اجنبی است از خود چرا اجنبی پرست شود شاه شجاع را شعور ملی بیشتر مقصر میداند چنانچه او "رالات کلان" لقب داده بودند. بهرحال ، چون قتل شاه شجاع بدست شجاع الدوله پسر نواب محمد زمان خان بارکزائی همان نوابی که چندی قبل پیش از شورش کابل برای چندی به لقب (زمانشاه) به پادشاهی انتخاب شده بود، صورت گرفته و از جانب دیگر مکتوبی در دست است که رضایت خاطر زعیم بزرگ قومی نایب امین الله خان لوگری را هم درین امور مورد پرسش قرار میدهد واقعه قدری خصوصی تر مطالعه میکنیم اینک اول متن مکتوب خصوصی را که از طرف روح الله خان یکی از پسران نایب امین الله خان به جواب رقعه پدر خود از لوگر به کابل فرستاده و در مرقع (دوم) تحت نمره (۲۸) قید است ، نشر میکنیم :
"صاحبا خدا یگانا امید گاها"
"در خصوص احوال شاه شجاع الملک رقعه ئی که ارسال نموده بودید ، رسید و از آن رقعه هیچ احوال معلوم نشود که این امر بدون رضای انصاحبی ام بوقوع رسیده یا به مشورت آن صاحبی ام درین وقت مجید خان را ارسال خدمت نموده ایم امید که آنچه احوال که بوده باشد تمام را قلمی نموده ارسال دارید که خاطر جمعی حاصل گردد تاحال نهایت پریشان .میباشم امید که مجید خان را یک ساعت نگاه نداشته رخصت دارند که از آمدن او خاطر جمعی حاصل گردد درین باب چون اراده حق قرار گرفته بود، اولاً خو باید که نمیشد و حال که شد انصاحبی ام باید که دنبال این سخن را نگیرد و در طرف اسلام کوشش نمایند ،باقی خود انصاحبی ام مختاراند زیاده از این طرف از هر باب خاطر خود را جمع داشته احوالات را قلمی دارند زیاده ایام بکام باد." " مهر بنده کمترین روح الله قراریکه درین مکتوب ملاحظه میشود، بعد از قتل شاه شجاع بدست شجاع الدوله ، نایب امین الله خان لوگری رقعه ئی به پسر خود به لوگر فرستاده و واقعه را به او اطلاع داده است . اگر چه متأسفانه متن این رقعه در دست نیست اما از روی جواب آن معلوم میشود که نایب مذکور مفصل داخل موضوع نشده و اظهار نظری در مورد قتل شاه شجاع نکرده است . عدم اظهار نظر نایب امین الله خان درین مورد شاید آنقدر غرابت نداشته باشد زیرا نامبرده واقعه را منحیث محض واقعه به پسر خود اطلاع داده عجیب تر سوال پسر او که می پرسد :
"که این امر بدون رضای آنصاحبی ام بوقوع رسیده یا به مشورت انصاحبی ام ." متن مکتوبی که بالا نشر کردیم از چند سطر بیش نیست ولی درین چند سطر نکاتی است که تحلیل آن در هوا و فضای اجتماعی و سیاسی و آراء ، افکار ونظریات ملی و در در باری و دخالت نظریات اشخاص در تشخیص منافع مملکتی اهمیت زیاد دارد. کسانیکه از مجاری امور این وقت اطلاع دارند خوب میداند که سه سالی که شاه شجاع بار دوم بر تخت سلطنت نشسته بود و نماینده و قوای انگلیسی در پهلوی او استاده بودند چه افکار و عقاید سیاسی و ملی و خانوادگی و شخصی و داخلی و خارجی در جریان بود . همه میدانند که شاه شجاع من حیث ارتباط به خاندان سدوزائی بیشتر از سائر بزرگان قومی که از زاویه اجنبی پرستی از او متنفر بودند از سران بارکزائی به نسبت رقابت خانوادگی هم در هراس بود و مخصوصاً از شخص نواب محمد زمان خان که در غیاب امیر دوست محمد خان و سردار محمد اکبرخان از بارکزائی ها قیادت میکرد و حتی پیش از شروع شورش معروف کابل چندی به لقب (زمانشاه) به شاهی هم برگزیده شده بود، خوف زیاد داشت. انگلیس ها درمیان سران قومی خوب دریافته بودند که برای تخفیف وزن بارکزائی ها و مخصوصاً سبک ساختن ثقل مقام سردار محمد زمان خان باید شخص دیگری از رؤسای بزرگ تجلیل و تقویت شود و لو که این شخص دشمن درجه اول آنها باشد از این رو شاه شجاع به نایب امین الله خان لوگری و پسران و خاندان او تمایل و اعتماد زیاد نشان میداد و در دربارهای عام در مقابل نظر نواب محمد زمانخان و پسرش شجاع الدوله خان و دیگر سرداران بارکزائی به او احترام زیاد قایل میشد و از او تجلیل و تکریم میکرد و خلعتهای زیاد به او و پسرانش میداد و در نظر داشت که ذریعهء او افکار و نظریات خود را به سرداران بارکزائی تلقین کند . حینی که در اثر فشار و اصرار ملت بالاخره شاه شجاع حاضر شد که برای محاربه قوای انگلیس مقیم جلال آباد و مقابله جنرال پالک از کابل به طرف جلال آباد حرکت کند و پسرش فتح جنگ را عوض خود در بالاحصار تعین نمود، نصرالله خان یکی از پسران امین الله خان لوگری را به نیابت سلطنت انتخاب و برقرار کرد . بیاییم به معرفی شخصیت امین الله خان لوگری و نقش سیاسی که میخواست درین گیر و دار در مقابل انگلیس ها و شاه شجاع از یکطرف و در مقابل بارکزائی ها از جانب دیگر بازی کند و درین موقع باریک که افکار و منافع زعما در تصادم بود راهی پیدا کند که مقدم بر همه دست اجنبی از مملکت کوتاه شود .
امین الله خان لوگری طوریکه همه میدانیم و خوشبختانه مدارک زیاد دیگر برای معرفی او و آمال او در ماخذ خود و یگانه در دست است یکی از بزرگترین زعمای ملی و یکی از سران درجه اول مجاهدین و به تصدیق منابع انگلیسی از دشمنان نمره اول اجنبیها بوده و به شهادت مکاتیبی که تا حال نشر شده در مدت نیم قرن مورد توجه و احترام تمام امرا و شهزادهگان و بزرگان وقت چه سدوزانی و بارکزائی وغیره واقع شده و در همه مواقع حسن رابطه و خدمت گذاری را به مملکت شعار خود قرار داده بود و به حیث یک دشمن دانا و مشتعر به مفاد ملی از همه بیشتر در میدانهای مختلف شخصاً قوای غازیان را در مقابل فرنگی رهبری میکرد و میدانهای دور از دست را با ارسال مکاتیب و قاصد اداره مینمود . آیا کسی در مقابل قوای فرنگی نه یک روز بلکه همیشه جنگیده است میتواند که با دست نشانده انگلیس صمیمانه همدستی و همکاری کند پس واضح است که نایب امین الله خان در بعضی سازش های ظاهری باشاه شجاع و بعد از قتل او با پشتیبانی مؤقتی و آنی پسرش فتح جنگ مقاصد عالی تر داشت که غایه آن محض مفاد ملی و مملکتی بود. امین الله خان لوگری از تماس نزدیکی که شاه شجاع میخواست با او پیدا کند همیش موقع را مغتنم شمرده و سعی داشت که او را از آغوش حمایت انگلیسها بیرون کند و به این شرط فضای مکدر و بین او و سران بارکزائی را روشن تر ساخته و به حیث زمامدار ملی سلطنت او را با همکاری بارکزائیها تقویت بخشد و به صورت دسته جمعی گلیم سلطه فرنگی را از تمام مملکت جمع نمایند بعضی از بارکزائی ها خصوص نواب محمد زمانخان . و پسرش شجاع الدوله باریکی نظر او و تحریکات اجانب را خوب نه فهمیده و تا اندازه با افکار رقابت آمیز مشتعل میشدند و حتی با یکنوع تلقیات دیگر به تحریک میرحاجی پسر مرحوم میرواعظ و دیگران میخواستند که موقعیت نایب لوگری را در افکار مردم به کلی سقوط دهند بعد از اینکه شاه شجاع بدست شجاع الدوله کشته شد چرا نایب لوگری با پسر مقتول یعنی فتح جنگ همکاری کرد ؟
حتی چرا مدت تقریباً چهل روز با ملییون سر مخالفت را گرفت ؟
نایب امین الله خان با بصارتی که در مجاری امور داشت، میفهمید که انگلیسها بعد از قتل "برنس" و "مکناتن" و نابود شدن ٢٤ هزار عساکر ایشان بین راه کابل و جلال آباد در صدد اشغال مجدد کابل هستند تا پرستیژ خود را بجا کنند و به اصطلاح ما انتقام بگیرند . امین الله خان خوب احساس میکرد که در صورتیکه هنوز قندهار و جلال آباد بدست دشمن است و جنرال پالک با قوای بزرگتر در صدد دخول به افغانستان میباشد ، فرنگی ها پیش خود ختم کرده اند که باردیگر خود را به کابل برسانند و لو بغرض یک نمایش ظاهری هم باشد پس در حالیکه هنوز اجنبی در داخل مملکت بود قوای دیگری برای تقویت آن از هند می آمد سعی داشت که وحدت ، قوم مقام سلطنت و نقطه اتکای ملی را درین موقع باریک و لو به وجود یکی از پسران شاه شجاع هم باشد حفظ کند تا خوبتر به مقابل اجنبی دفاع به عمل آید زیرا این نکته قابل اعتراف است که بعد از خارج شدن قوای انگلیسی از کابل و حرکت سردار محمد اکبرخان به طرف جلال آباد به غرض مقابله با فرنگی هائیکه خود را آنجا محکم کرده بودند حرارت دسته های مجاهدین در کابل کمی سرد شده بود قرار ملاحظات یکی از جاسوسان دشمن یعنی موهن لال که بعد از حرکت قوای الفنستن هنوز در کابل بود متأسفانه زعمای ملی بیشتر متوجه اشغال مقامات و غازیان گرفتار بردن اموال و غنایم شدند و مسئله جلال آباد و تقویت غازیان آنجا از نظر ها افتاده تقریباً فراموش شد .
پس اگر مفکوره نایب امین الله خان درین مورد اخیر عملی میشد، امکان زیاد داشت که نظریه ملییون و بارکزائیها هم به بهترین صورت عملی شود و هم غزنه و کابل و استالف از آتش سوزی های اجنبی نجات یابد و هزاران کتب قلمی غزنه و دروازه مزار سلطان محمود غزنوی که بغلط آنرا دروازه سومنات خوانده بودند دست نخورده بجای خود بماند .
نایب امین الله خان تا وقتیکه این نقشه امکان داشت عملی شود کوشید و حتی درین راه اتهامات بعضی افراد کوتاه بین راهم متحمل شد تا اینکه سردار محمد اکبرخان غازی یکی به علت عدم توجه زعمای مرکز به امور جلال آباد و دیگر شاید در اثر کدام پیغام خصوصی امیر دوست محمد خان نه به صورت شکست در مقابل دسته محدود فرنگی مقیم جلال آباد که انگلیسها ادعای آن را دارند، بلکه به مقتضاى یک مانوره مصنوعی و جلوگیری از بی اتفاقی سران قوم به طرف کابل آمد و از آنجا به طرف بامیان عقب نشست و عساکر جنرال بالک و جنرال سیل جانب .کابل .سرکشید آنگاه نایب امین الله خان لوگری به سردار محمد اکبرخان و نواب محمد زمان خان زعیم دیگر بزرگ ملی و بقیه ملییون پیوست و خود بحیث یکی از سران قوای غازیان در مقابل قوای که از طرف جنرال پاک به سرکردگی M Coskil مک کسکل به طرف سمت شمالی فرستاده شد در کوهدامن بنای ترتیبات تدافعی را گرفت و در موقعیکه کابل بار دیگر اشغال شده بود و فتح جنگ در زیر بیرق انگلیس در بالاحصار نشسته و وزیر اکبرخان جانب بامیان رفته بود آخرین دسته غازیان را در دامنه ها و شیله های استالف به مقابل اجنبی آماده میساخت . اگر نایب امین الله خان لوگری به مفهوم دیگر غیر از آنچه شرح یافت با شاه شجاع و پسرش همفکری میداشت، موضوع در خاندان او و مخصوصاً در میان پسرانش که داخل چرخ دربار و اجتماع بودند، پوشیده نمی ماند و ترددی در میان نمی بود که یکی از آنها رضایت و یا عدم رضایت پدر خود را در چنین سوء قصدی پرسان کند، گمان میکنیم جمله دیگر مکتوب که اینک بین ناخنک میگیریم عین مفکوره این خانواده را به اوضاع عمومی این وقت ترسیم میکند :
"صاحبا درین باب چون ارادۀ حق قرار گرفته بود اولاً خو باید که نمی شد و حال که شد آنصاحبی ام باید که دنبال این سخن را نگیرد و در طرف اسلام کوشش نمایند..."
در جمله سه حصه قابل دقت است معنی قسمت (اولاً خو باید نمی شد) همان است که از نقطه نظر نایب امین الله خان شرح دادیم . در قسمت دومی (أنصاحبی ام باید که دنبال این سخن را نگیرند) فوراً باید گفت که آنصاحبی (دنبال سخن) را برای چندی گرفت و آنهم مانند قسمت اولی علتی داشت که برای چند وقت معین تعقیب شد ولی ون در محیط و حوش و حول آنوقت غایه آن فهمیده نشد و فهمیدن آن هم در آن موقع هیجان روحی مشکل بود. بقرار حصهء جمله فوق که سوم میگوید: (بطرف اسلام کوشش نماید) کوشش بخرج داد تا آخرین نقطه توان و امکان در حالیکه بیشتر سران مجاهدین یا خاموش یا پراگنده شده بودند غازیان چیزی به فکر پنهان کردن غنایم بودند و چیزی را دهشت قوای انتقام گیرندهء اجنبی به هراس افگنده بود با دسته محدودی از غازیان حقیقی در دامنههای تپه های قشنگ استالف مقاومت کرد و جنگید تصور میتوانید که یکی از مجاهدین با حرارت ملی در حالیکه ،همه نقشههای رفقای مجاهد خود را بی نتیجه می بیند و بعد از خبر آتش سوزیهای غزنه و کابل شعله های آتش را از فراز سنگر خود مشاهده میکند که در آسمان استالف زبانه میکشد چه حال دارد ؟ اگر انگلیسها تصور کرده باشند که باین آتش سوزی ها انتقامی گرفته اند زهی اشتباه استالف زیبای ما زیباتر شده و باد شعله های آتش همیشه مزاج آتشین ملت افغانستان را مشتعل نگاه خواهد داشت .