129

خورشید عیان

از کتاب: مروارید گمشده ، غزل
05 February 2016

ای شه دنیای رویا های من
ای تـو رنگ حسرتین مینای من

پُرشده از عطر تو اطراف تن
در دل آئینۀ شـفاف تن

ای نشسته بر سر مژگان من
ای نفس های شرارستان من

ای توسرشار تر ز امواج نسیم
ای تو رخشاننده تراز زر و سیم

ای تو خورشید عیان بی نقاب
در هجوم تیرگیهای حجاب

با تو در عمق سیاهی روشنم
بی تو در خورشید داغ گلشنم

با تو در آفــاق بی پر می پرم
چون همای بخت پُرشان و فرم

با تو منحل میشوم در خویشتن
همچو آهو در فضـای پُرختن

ای که با تو نیست اوهامی مرا
چلچراغ است چشم تو شام مرا

ای تو خالق عشق را درسینه ام
ای تو آس و مقصد دیرینه ام