مسکن آریا

از کتاب: آریانا

ریشی ها برای تعمیل مقصدی که در صفحات اول متذکر ،شدیم، یعنی برای تنمیه روحیات آریائی در نسل و بلند نگهداشتن معنویات افراد و بالاخره برای پاکی عرق و خون و تمیز کتله آریائی از دیگران همانطوریکه بر خود "آریا" نام گذاشته بودند حتماً برای مسکن خویش هم نام داشتند تا خود شان از دیگران و خاک شان از خاک دیگران تمیز شود.

قراریکه از خلال سرودهای ویدی معلوم میشود مصنفین آن یعنی "ریشی" ها خاک مسکونه خود و نقاطی را که سر راه مهاجرت آنها واقع بود با خاک هائیکه تازه در آن توطن گزیدند به کمال خوبی میشناختند سرودها هر چیز دارد و معلومات جغرافیائی خیلی زیادی از آن میتوان بدست آورد چنانچه تبصره هائیکه از نقطه نظر جغرافیا بران نوشته شده کتب ضخیمی گردیده است. شعرای ویدی رهایشگاه خود و نقاط همجوار و متصل آنرا بدقت دیده و جزئیات آنرا بلد بودند و چون آئین اولیه آنها یکنوع پرستش مظاهر طبیعی و حیات آنها بیشتر در دامان طبیعت میگذشت به ساختمان و اسرار طبیعی خاک خود خیلی ها آشنا بودند. خط کوه ها، قلل شامخه، سرچشمه آب ها جریان رودخانه های بزرگ، رودبارهای کوچک، معاونین رودخانه،ها ریزشگاه های آنها سمت حرکت رودخانه ها، راه های بزرگ مهاجرت تقسیمات ،سال فصلهای ،باران بادهای مختلف، نباتات و درختان، گیاه های کوهی گلهای خودرو، محل نشو و نما و تاثیرات آنها در امراض وغیره بر همه آگاهی داشتند و برای هر کدامینام ها وضع کرده اند که تا امروز باقی مانده است.

در کشور ما همان طوریکه اکثر کارهای مفید و حیاتی "ریشی" های دانای عصر "ویدی" در دوره های آینده مرتب تعقیب و تکرار شده مطالعات جغرافیائی و اسم گذاری نقاط مختلف هم خوشبختانه در دورهٔ "اوستائی" و دیگر عصرهای بزرگ تاریخ ملی تکرار شده رفته و از ین نقطه نظر کشور باستانی ما یگانه مملکتی است که نامهای نقاط مختلف آن از چندین هزار سال با ینطرف سلسله وار چون حلقه های زنجیر یکی به دیگری متصل است و میتوان محض به تذکار نام های مختلف یک نقطه اعصار ،بزرگ مدنیتهای باستانی و عمر کهن آن را وانمود کرد. مرام اساسی این اثر هم همین است لیکن به پیمانه بسیار محدود یعنی فقط تحقیق اصلیت و مراتب تاریخی یک نام که عبارت از قدیم ترین اسم کشور ما میباشد.

این موضوع بر همگان معلوم و حاجت تکرار نیست که اکثر رودخانه ها، کوه ها، و قبایل کشور ما در سرودها ذکر شده ولی آیا مثل نام عمومی "آریا" که بر خود مانده بودند برای خاک مسکونۀ خود هم کدام اسمی وضع کرده بودند یا نه؟ و این اسم چه بود؟ در ین هیچ شبهه ئی نیست که برای ادای این مطلب از اسم "آریا" و ترکیب آن با کدام کلمۀ دیگر که مسکن ،خاک ،سرزمین رهایشگاه، مهد وغیره معنی داشت، اسم مرکبه ئی ساخته بودند که معنی آن "خاک آری"، "مسکن آریا" وغیره میشد و آن عبارت از "آریا ورته" بود.

"آریا ورته" اسمی است مرکب از دو کلمه "آریا" که پیشتر شرح یافت، و "ورته" که خاک و جای معنی دارد آریاهای هندی از آن "ورشه" هم ساخته اند که در موقعش از آن ذکر خواهد شد.

چنین می نماید که "آریاورته" یکی از اسمای ترکیبی خیلی قدیم آریائی باشد و زمانی را یاد دهانی کند که کتله آریا هنوز از باختر بنای انتشار و مهاجرت را نگذاشته بود زیرا معادل این اسم ترکیبی در "اوستا" هم است که سرچشمه حوزه اکسوس را در بر میگیرد و آریائیهای مهاجر هندی به ترکیب و وزن آن کلمات متعددی ساخته اند که ذکر آنها پسانتر خواهد آمد.

اولین مأخذی که آریا ورته در آن ذکر شده "مانو سمهیته Manu Samhita" است که در شعر 22 فصل دوم آن تذكار رفته است "مانو" یا "منو" در عنعنات اولی آریائی "پدر آریا" است و از خود قوانینی بنام "قوانین مانو" دارد و آریاها بنام "اولاد مانو" هم ذکر شدهاند معنى اسم مرکبه "آریا ورته" را یکنفر مدقق موسوم به "کولوكا بهاتا Kulluka Bhatta" چنین ترجمه و تفسیر نموده است:


"سرزمینی که آریا در آن نسل بعد نسل تولد شده است."(۶)


سرزمینی که یک قوم در آن نسل بعد نسل تولد شده میرود، "مهد تولدی"، "زایشگاه" و موطن اصلی آن قوم است. لذا محض به اساس تفسیر فوق میتوان گفت که "آریا ورته" در اول وهله "مهد آریائی" در شمال هندوکش بوده و با انتشار نسل "آریا" به دو طرفه سلسله جبال مذکور در مورد کل خاک بین "اکسوس" و "اندوس" حقیقت پیدا کرده است.

اسم مركبۀ "آریا" ورته را "مسکن مردان جلیل" هم ترجمه کرده اند(۷) و این تعبیر باز ما را سر راست به شمال هندوکش به "بخدی زیبا و جوار سرچشمه اکسوس یعنى آریانا ویجو" متوجه میسازد زیرا قراریکه اوستا شهادت میدهد.

"یاما" قرار هدایات "آهورا مزدا" نه تنها بهترین، زیباترین، قوی ترین مردها و زن ها، بلکه بهترین جنس انواع حیوانات و پرندگان را در "محوطه" خود جمع کرده بود و چون مشارالیه اولین پادشاه آریائی پیشدادی است و "بخدی" پایتخت شاهان پیشدادی بود لذا مسکن مردان جلیل حتماً در شمال هندوکش بوده و حوزه اکسوس را در بر میگرفت. همان طوریکه کلمه "آریا" با مهاجرین شاخهٔ شرقی در هند انتشار یافت و در مرور زمان در معنی آن پاره تغیرات پیش شد، "آریا ورته" هم بدانجا انتقال یافت و معنی آن تغییر نمود.

پوشیده نیست که آریاهای مهاجری که از درههای هندوکش سرازیر شده و بطرف جنوب و شرق رخت بربسته اند اراضی بین اندوس و گنگا را یکدفعه و بیک وقت اشغال نکرده اند بلکه کم کم و به تدریج در مرور زمانه پیش رفته اند و این رفتار تدریجی و توسعه افق جغرافیائی آنها از خود مراتب مختلف ادبیات ویدی معلوم میشود. قبایل ویدی بعد از عبور اندوس مدتی در پنجاب مسکون ماندند و باز قدمی پیشتر گذاشتند و در مرحله دوم خاکهای بین "ستلج" و "یامونا" را کم کم اشغال نمودند چون درین دوره فعالیتهای قبیلهٔ "کورو" بیشتر محسوس بود. سرزمین فوق الذكر "كورو كشترا Kuruksetra" یعنی "میدان کورو" یاد شده است. سپس به اراضی بین "یامونا" و "گنگا" انتشار یافته و آنجا را "مدهیادیسه Madhyadecea" یعنی (سرزمین وسطی) موسوم ساختند و برهمن ها با تفوق روحانی خود نقطۀ مذکور را بنام خود "برهمنا ورته" شهرت دادند. از ین بعد به تدریج در قسمتهای وسطی و سفلی گنگا پراگنده شده اند. کلمه "آریا ورته" بیک ساحۀ بسیار وسیعی که تقریباً کل هند را در بر میگرفت عمومیت یافت.(۹) این بود مراتب انتشار مهاجرین آریائی ویدی که خلص و عاری از هر گونه پیرایه ترسیم شد و پایان مربوط به موضوعی که سر دست داریم عین این مطلب را از پهلوی تاثیر نام هائی که در هند گذاشته اند شرح میدهیم.

در میان قبایل آریائی که از مناصفه جنوب کشور ما به هند مهاجرت کرده اند یکی قبیله "بهارت" یا "بهاراته" (۹) است که بعضی یادگارهای عبور ایشان را در سواحل ارغنداب (سراسواتی (۱۰) ویدى و هراویتی اوستا) میتوان سراغ کرد. ایشان چون قبیلهٔ مهم و مقتدری بودند و "مهاباراته" صحنهٔ حیات رزمی آنها را ترسیم میکند با انتشار خود در ماورای "سندهو" هند(۱۱) را بنام خود مسمی ساختند و بوزن اسم قدیم "آریا ورته" آنجا را "بهاراته ورته" یا "بهاراته ورشه" یاد کردند که معنی آن "مسکن بهاراته ها" شود.

این اسم در هند و ادبیات قدیم هند شهرت زیاد دارد و میتوان آنرا اسم ملی آن دیار خواند.(۱۲) برای تائید نظریه ارتباط "بهاراته ها" به "بخدی" و انتشار آنها از اینجا به جنوب هندوکش و بالاخره به پنجاب و ماورای آن معلومات دقیقتری هم در دست است. بزرگترین منبعی که درین حصه بما کمک میکند "مهاباراته" یا بزرگترین مجموعه رزمی ئی است که صحنه جنگجوئی قبایل و عشایر مختلف و پهلوانان نامی آنها را ترسیم میکند مطالعه این اثر و تحقیق در اطراف نامهای خاص آن اعم از اینکه اسم محل و یا شخص باشد برای تاریخ باستانی کشور ما اهمیت فوق العاده دارد و در اطراف قبایل قدیم ما روشنی معتنابهی می اندازد و بعد از کتب "وید" و "اوستا" این سومین مأخذی است که توجه متتبعین جوان را بدان معطوف میسازم.

منابع سانسکریت مخصوصاً "مهاباراته" از عشایری مانند "ملا Mala"، "مالا Malas" یا "مالاوا Malava" صحبت میکند که قرار نظریه "واله دو پوسن" (۱۳) قرابت زیادی به "مادا Maddas"، "ماداوا Maddavas"، "مادرا Madras" و "مادراكا Madrakas" دارند و این نام ها هم به اسمای دیگری که بصورت "بهادرا Bhadras" و "بهالا Bhallas" آمده اند شباهت زیادی بهم میرسانند.

قرار نظریه مدقق مذکور تمام اسمای فوق با یکعده قبایل و عشایر دیگر اکثراً بصورت مجموع به نام "باهیکا Bahika" یاد شده اند و "باهیکا" در ادبیات سانسکریت بصورت با "هلیکا Bahlika" هم آمده و این نام، نام "بلخ" است. از ین رو مستشرق مذکور و پروفیسور "پرزی لوسکی J. Przyluski" هر دو به این نظریه اند که با احتمالات زیاد باهلیکاهای پنجاب و بلخ در حقیقت یک چیز بودند و از بلخ به جنوب هندوکش آمده و از آنجا به دو طرف اندوس انتشار یافته اند.

جرقه ئی که باز از خود "مهاباراته" برق زده و روشنی خوب تری در ین زمینه می اندازد، این است که "بهادرا Bhadra" جدۀ داستانی قبیلهٔ "مادرا Madras" که در مهاباراته ذکر شده عیال "ویوشیست اسوه Vyushitaceva" بود. کلمهٔ "اسوه" در آخر نام شاه واضح نشان میدهد که مشارالیه از احفاد دودمان شاهی اسپه بلخ بود.

به این ترتیب "پرزی لوسکی" نتیجه گرفته میگوید: "خیلی ها پیشتر از تهاجمات هند و سیت ها و اسکائی ها، حتی خیلی ها پیشتر از لشکر کشی های اسکندر، باختری ها از افغانستان پایان شده برای خویش در هند راه باز کرده اند و اقلا پنجاب را تسخیر نموده بودند. "(۱۴)

پا نی نی Panini صفا کنندۀ زبان "بهاشا" از حشو و زواید و اولین مخترع كلمۀ "سانسکریت" برای اسم آن، در صرف نحو خود قبایل و "کشو دراکا Kshudrakas"، "مالاوا Malavas" را در جمله "باهیکا" یعنی بلخی ها حساب میکند و"دهیا Yaudheyas" و "ارجونایانا Arjunayanas" که با "مالواما" قرابت نزدیکی داشتند طبعاً بشمار عشایر آنها میروند. این قبایل در همان زمانههای باستان به شجاعت و جنگجوئی معروف بوده و شغل آنها جنگجوئی بود و با این پیشه زندگانی میکردند.

نکات فوق که با اختصار ذکر شد اگر تشریح داده شود بذات خود مبحث بزرگی میشود ولی به شرح و بسط آن در اینجا کاری نداریم مقصد از ثبوت انتشار قبایل بهاراته و دیگر عشایر بخدی به جنوب هندوکش و رفتن یک حصه آنها به هند است که خود "مهابهاراته" و دیگر منابع سانسکریت به بهترین نهجی بدان روشنی می اندازد.

خلاصه "بهاراته" ها یکی از مهمترین قبایل "ویدی کتلهٔ باختری" با انتشار خود در ماورای "سندهو"، خاک هند را بنام خود، "بهاراته ورته" یا "بهاراته ورشه" موسوم ساختند و به تقلید آنها "برهمن ها" که خود را طبقهٔ روحانی و ممتاز و برجسته میدانستند و کلید دانش و فهم در دست آنها بود از طرف خود و بنام خود "برهمانا ورته" یعنی "مسکن برهمنی" را وضع کردند و این اسم برای هند بی مناسبت نبود. همانطور که کلمۀ "برهمانا" در مفهوم و معانی مرادف "آریا" شده بود و در یک عصر هم پایۀ آن بشمار میرفت "بر همانا ورته" هم پهلوی "آریا ورته" عرض وجود نموده نه تنها در معنی اول الذکر تغیرات پیش کرد بلکه جای آنرا میخواست اشغال کند ولی بهاراته ورشه نسبت به آن عمومیت حاصل کرد و شکل نام عمومی را برای هند بخود گرفت و علت آنهم نیرو و زور بازوی قبیلهٔ "بهاراته" و متفقین آنها بود.

با وصف این حال مهاجرین هندی به دو اسم فوق "بهاراته ورشه" و "برهمانا ورته" اکتفا نکردند بلکه با مرور زمانه و تغییراتی که ظهور طبقات و مفکوره های جدید مذهبی در حیات اجتماعی تولید میکرد به وزن کلمات فوق، اسمای ركبه بمیان آمده رفته است از قبیل "آریا دسا"، "آریا" خاندا» وغیره. "آریا دسا" مر را بار اول اثری موسوم به "راجا ترانگینی Rajataranghini" استعمال کرده و معنی آن "کشور آریا" است کلمۀ دومی یعنی "آریا خاندا" در کتب "جین ها Djains" برای خاک هندوستان استعمال شده است.

کلمات و اصطلاحاتی که مهاجرین آریائی به ماورای اندوس نقل دادند با تطبیق در محیط جدید خواه در تلفظ و خواه در مفهوم پاره ئی تحولاتی را پشت سر گذشتانده و این از اقتضاآت طبیعی هر محیط است. در سواحل "مالابار" حروف "دیوانگاری" یعنی "سانسکریت" را محض به این جهت "آریام Aryam" یا "آریاکا Aryaka" گویند که از جانب شمال وارد شده است و به همین جهت برهمن های دکن "آریا" خوانده میشوند زیرا از شمال هند به آنجا پایان شده اند.

در بالا متذکر شدیم که "بهاراته ورته"، "بهاراته ورشه" هم شد و مخصوصاً به همین شکل اخیر در مورد هند اطلاق گردیده است یعنی کلمهٔ "ورته"، "ورشه" هم تلفظ شده است. این مسئله پوره معلوم نیست که این تغییر تلفظ چه وقت پیش شده است. شاید آنقدرها زیاد قدامت نداشته باشد و اگر هم داشته باشد وابسته به نقاط مختلف و صورت تلفظ اهالی آنجا بوده است. شاید در شمال هندو کوه این کلمه "ورته" و در جنوب آن "ورشه" تلفظ میشد و چون قبیلهٔ بزرگ "بهاراته" بیشتر از وادی ارغنداب بطرف حوزه سندهو (سند) انتشار یافته است، خالی از امکان نیست که این تلفظ را آریائیهای آنجا با مهاجرت خود برده باشند. چنانچه تلفظ "ښ" بجای "خ" هنوز از اختصاصات آنجا است بهر حال کلمۀ "ورشه" را هنوز میتوان در کلمۀ "ورشو" پشتو یافت "ورشو" در پشتو مرتع و چراگاه معنی دارد.

چراگاه از کلماتی است خیلی ها قدیم که مفهوم آن با اولین مراتب زندگانی آریائی ارتباط دارد و زمانی را بیاد میدهد که این قوم هنوز "مالدار و زراعت پیشه" بود جنبه مالداری آن ها عمومیت داشت گله های گاو بهترین دارائی آنها و تعداد و گاو و دیگر حیوانات معیار ثروتمندی ایشان بشمار میرفت. به این صورت "ورشو" یا چراگاه به نظر آنها بصورت مادی و معنوی اهمیت خاصی داشت و هیچ از امکان بعید نیست که در صفحات شمال هندوکش و حوزه ارغنداب که هر دو برای تربیه حیوانات خیلی مساعد استT "آریا ورته" بار اول در مورد "چراگاه آریا" استعمال شده باشد و با فرق لهجه در جنوب هندوکش و سواحل ارغنداب با همان مفهوم خود "آریا ورشه" شده و وقتیکه قبیله "بهاراته" با حیوانات خود به حوزهٔ سندهو سرازیر شدند آنجا را بنام چراگاه خود "بهارته ورشه" نامیده باشند.

با نگارشات فوق مفهوم حقیقی و اصطلاحی یک دسته نام ها شرح یافت و هویدا شد که بعضی شاخههای مهاجر آریائی بطرف شرق چه نام ها را با خود بردند، کدام را منحیث مفهوم و کدام را از نقطه نظر تلفظ تغییر دادند و هم وزن آن چه اسمای تازه بمیان آورده رفتند حالا مختصراً به این میپردازیم که شاخه های مهاجرین غربی خاک مسکونۀ خود را به چه نام شهرت دادند.

پیشتر ذکر شد که مهمترین قبایلی که از باختر بطرف غرب رخت بربستند "آمادی" و "پارسوا" بودند. این دو قبیله با عشایر و فروعات خود مدتی در جستجوی چراگاه و مسکن گشت و گذار داشتند تا اینکه "آمادی" در جنوب و غرب بحیرهٔ خزر متوطن شد و "پارسوا" قسمت های جنوبی تر را که در امتداد سواحل خلیج فارس افتاده است اشغال و خاک های خود را به نام خود "مدیا" و "پارس" (فارس) خواندند. این قسمت ها در تمام دوره های تاریخ تا امروز در پیش خود اقوام مذکور و بیگانگان به اسم "مدیا" و "فارس" یاد شده است. بعد از اینکه سلطه آشوری از میان رفته و "مادها" به سلطنت رسیدند، "مدیا" عمومیت داشت و فارس در پردۀ خفا بود و زمانیکه پارسیها حکومت را از مادها گرفتند، کلمه "فارس" عمومیت پیدا کرد و مدیا را جزء خود ساخت و نام یک مملکت شد. بهر حال سر حد شرقی این کلمه حتی به معنی جامع و بزرگ خود هیچگاه از خطی تجاوز ننموده است که از سواحل جنوب خزر به خلیج فارس منتهی میشد و "پارتیا" و "کرمان" از آن بیرون می ماند. (۱۵)