32

در بیان کشته شدن عالیجاه عطا محمد خان بارکزئی

از کتاب: تازه نوای معارک

در بیان کشته شدن عالیجاه عطا محمد خان بارکزئی، برادر یار محمد خان، از دست سردار سمندرخان بامیزئی (۱) در پشاور 


و باز آمدن شاه شجاع الملک از لاهور بموجب صلاح و مشهورت عالیجاه سردار عطا محمد خان ناظم کشمیر در پشاور، و گرفتار شدن شاه در پشاور بدست سردار سمندرخان و جهان داد خان، از قرار صلاح ناظم مذکور و محبوس شدن شاه در کشمیر سنه ۱۲۵۶ هـ (۲) 

شاهین قلم شکسته رقم، در فضای این مدعا، چنین بال افشان بیان میگردد: که اولا ملک پشاور در تصرف عالیجاهان عطا محمد خان و یار محمد خان و سلطان محمد خان و سعید محمد خان و پیر محمد خان بارکزئی برادران و زیر فتح خان بوده (۳) سردار عطا محمد خان الکوزئی ناظم کشمیر، 


عالیجاهان سردار سمندرخان [و] جهانداد خان بامیزئی را از کشمیر مامور نموده بود، که رفته ملک پشاور را از دست عالیجاهان مذکور برادران وزیر فتح خان گرفته، در قبضۀ حکم و عمل خود آورند[آنها] در پشاور بجمعیت عساکر رسیده، سر گرم محاربه و مجادله با سرداران پشاور گردیده، عالیجاه عطا محمد خان بارکزئی کشته شده، و دیگر برادرانش فرار اختیار نمودند. ملک پشاور بدست سردار سمندر خان و جهانداد خان افتاده، جرعه نوش بادۀ فتح  و فیروزی شدند.

درین اثناء عرایض سردار عطا محمد خان الکوزئی ناظم کشمیرف به پشگاه بندگان شاه شجاع الملک در لاهور رسید بدین مصمون که : 

همیشه رایات (۱) عالیات شهریاری اولیای 

دولت، در میادین (۲) معاندین، به اشاعت- نصر من الله وفتح قریب – (۳)، جلوه گر باد!

از انجا که آوراگی سرکار اشرف، از دست مخالفین و رفتن در لاهور، بردل صداقت منزل ما هواخواهان دولت، نهایت ناگوار آمد(۴)، میخواهم جان ناتوان خود را در رکاب اولیای دولت فدا نموده، انتقام از معاندین سر کاراقدس گرفته شود، و تاج دولت 


سلطنت بر فرق همایون زینت پذیر گردد، امنای دولت از لاهور، زود تشریف فرمای پشاور شوند، که ملک پشاور، در تصرف و احاطه (۱) ماست، بعد کابل [و] قندهار، از دست مخالفین دولت گرفته خواهد شد. 

اولیای دولت، فریفتۀ نوشتجات سردار عطا محمد ناظم کشمیر گردیده، از لاهور برامده داخل پشاور شده، چند ایام در پشاور، خیال پلوهای پادشاهی می پخت. درین اثنآ نوشته سردار عطا محمد خان ناظم کشمیر، برای عالیجاهان سردار سمندر خان و جهانداد خان رسید: که شجاع الملک پدر من کشته، اورا بهر قسم و تدبیری اسیر و دستگیر نموده، بطرف کشمیر بفرستند. عالیجاهان مذکور، روزی مجلس آرائی نموده دران مجلس خاص با پادشاه، خربوزهای شیرین، تناول می نمودند، و از روی ظرافت و استهزاء پوستهای خربوزه بروی یکدیگر گستاخانه میزدند، آخر رفته رفته، شاه ممدوح را گرفته اسیر نمودند، و از تخت سلطنت فرو آورده و نظر بند نموده ، روانۀ کشمیر ساختند، که سردار عطا محمد خان بارکزئی برادرش، مع جمعیت قشونات، از کاب برامده، بقطع منازل داخل پشاور گردیده، و سردار سمندرخان و جهانداد خان که 


سابق در پشاور بودند، هر چند با وزیر فتح خان، مرتکب جنگ و فساد شدند، لیکن هزیمت را غنیمت دانسته، فرار اختیار نمودند. وزیر فتح خان مظفر و منصور گردیده، ملک پشاور در تصرف خود آورده، چند روز به تجهیز و سامان لشکر پرداخته، از راه گجرات (۱) حدود خالصه سکهـ،  عازم کشمیر گردیده، و با عطا محمد خان الکوزئی ناظم کشمیر مقابله نموده، شهر کشمیر را فتح نموده، و عطا محمد خان در بالا حصار رفته، بدست خود، را محبوس ساخت.

آخر سردار عطا محمد خان از روزیکه بنظامت کشمیر مقرر شده بود، هر چه که دولت کشمیر پیدا می نمود، از ان جواهرات گوناگون خرید نموده، در صندوقچه نگاه میداشت، و بمقابل هر جواهر صادقه، جواهر باطله (۲)، برابر بوزن و درازی هُو به هُو (۳)، از استاد کاران درست کنانیدهف در صندوقچۀ دیگر نگهداشت میکرد. و در روز محاصرۀ بالا حصار، همان صندوقچۀ جواهر جوهته (۴) بهمراه خود برداشته، و از بالا حصار فرود آمده رفته سلام وزیر فتح خان نموده، وزیر مذکور،  نهایت خوشوقت


گردیده. بعده شمع خلوت مابین روشن کردند، سردار عطا محمد خان بوزیر مخاطب شده، که کشمیربدست وزیر آمده، باقی سر من مانده، اگر سر بکار است، اینک سر و اگر دولت کشمیر از ایام نظامت کشمیر مطلوب دارند، پس این صندوقچۀ جواهرات! که از قرار قسم کلام الله از دولت کشمیر همین جواهرات خریده نموده ایم .

وزیر ممدوح چون صندوقچه جواهرات از سردار عطا محمد خان گرفته کشاده، گوناگون جواهرات از سردار عطا محمد خان گرفته کشاده، گونا گون جواهرات بصد زرق و برق ملاحظه نمودهف چون گل شگفته(۱) مبتهچ و مسرور گردیده، وصندوقچۀ جواهر مذکور بدست آورده، سردار عطا محمد خان را رخصت داد، و از کشمیر بیرون کشید، و سردار محمد عظیم خان برادر خود را بنظامت کشمیرمقرر نمود. و مردم کشمیربعد مقرری محمد عظیم خان، زبان خود را با این ترانه:

"عطائی محمد " تو برداشتی 

بلای " عظیمی " تو بگماشتی (۲) 

مترنم و آشنا ساختند.

روز دوم وزیر موصوف، جواهر شناسان را طلبانیده، جواهرات مذکور نشان داد، مشخص  و معلوم گردیده، که جواهر جوهته (۳) و باطله می باشند بر فریب بازی سردار عطا محمد خان دست افسوس می سائید، و عطا محمد خان را نمی یافت.


از گوشۀ بامی که پریدیم، پریدیم

وزیر ممدوح، شاه شجاع الملک را از (۱) بالاحصار کشمیر کشیده، مطلق العنان نمود، که شاه روانه لاهور گردیده وزیر فتح خان معه حشم، از کشمیر معاودت نموده، روانۀ کابل گردیده و بندگان محمود شاه باز دفعۀ ثانی ، ابتدای سنه یکهزار و دو صد و بیست و پنج هجری، لغایة سنه یک هزار و دو صد و سی و شش هجری (۲) مدت یازده سال، از محمودی طالع، سریر آرای دولت سلطنت خراسان بوده، وزیر فتح خانف چون ایاز سر بحلقۀ اطاعت و فرمان برداری شاه محمود داشت.