لغزیدن یا لخشیدن
از کتاب: زبان د آری
لغزیدن ولخشیدن هم معنا اند. لخشیدن برزبانهاجاریست و لغزیدن تنها درکتابهااست.
اما درفرهنگها لخشیدن به این معنا ها آمده است:
لخشیدن[ ل َدَ ] (مص ) لغزیدن . شخشیدن . لیزیدن . لیز خوردن . سر خوردن . پای از پیش بدر رفتن و افتادن . (برهان) : چون عذار رومی روز بدرخشید و قدم زنگی شب بلخشید پیر با صبح نخستین هم عنان شد...
(مقامات حمیدی .)
از تو بخشودن است و بخشیدن
از من افتادن است و لخشیدن .
سنایی
جهان را هر دو چون روشن درخشید
ز یکدیگر مبرید و ملخشید
.( نظامی)
بپوستین تن لرزان ما به دی دریاب
ز ما بود همه لخشیدن از تو بخشیدن
درکابل سنگی معروف است به سنگ لخشان یعنی سنگی که می لخشاند. لخشیدن لازمی است ولخشاندن متعدی آن . درزبان گفتار لخچیدن می گویند.
خوب است که لخشیدن را گفتاری پنداشته ازقلم نیندازیم .