32

افغانستان مقارن ظهور اسلام

از کتاب: تاریخ مختصر افغانستان (جلد ۱) ، فصل نخست ، بخش افغانستان تاریخی قبل از اسلام
23 August 1967

در نیمه اول قرن هفتم میلادی که آفتاب اسلام از افق بطحا طلوع میکرد،  مملکت افغانستان در تحت نفوذ حکمداران محلی و ادیان شرقی و غربی افتاده بود. سمت غربی کشور که عبارت از سیستان و هرات و توابع آن باشد در تحت نفوذ سیاسی و ادبی و دینی دورۀ ساسانیان بود،  که آیین زردشتی و زبان پهلوی داشتند ولی در کوهسار مرکزی و زابلستان و وادی دریای کابل بنام گندهارا،  و وادی ارغنداب و ترنک تا سلسلۀ جبال هندوکش و در شمال آن و کرانه های سند دودمانهای حکمرانان داخلی که از بقایای کوشانیان و یفتلیان و دیگر مردم این سرزمین بودند،  و دیانت های بودایی و برهمنی داشتند حکم میراندند،  که ثقافت و دین و آیین ایشان بکلی صبغۀ محلی را گرفته بود،  و چنین بنظر می آید که از اوایل قرون میلادی آزادی عقیده و پرستش درین سرزمین حکمفرما بوده،  و معابد کیش های متعدد بهر طرف کاین بودند. و در پنج قرن اول میلادی صنعت و مدنیت گریکو بودیک و ادیان و تمدن مخلوط در محل تقاطع خود یعنی سرزمین بین تکسیلا و مجاری هلمند و شمالا تا بلخ و تخارستان موجود بوده و مردم افغانستان در پدید آوردن این مدنیت مخلوط دستی داشته اند. و تا قرن هفتم و حلول دین اسلام دیانت های بودائی- زردشتی- مهرپرستی- شیوایی- نسطوری مسیحی و پرستش برخی از ارباب انواع و معبودان محلی در دین سرزمین رواج داشت. 

از رسم الخط های مروج این زمان خروشتهی- پهلوی- سره داناگری- سنسکریت- یونانی- منگولی است، که آثار هر یک از زیر زمین برآمده است. 

از زبانهای این عصر دری (تخاری )-پښتو- پهلوی- پراکریت است که از روی مطالعه آثار و روایات تاریخی سراغ آنها را در افغانستان یافته میتوانیم. 

هیون تسنگ جهانگرد و زایر بودایی چینی که سنه ٩هجری به افغانستان وارد گردید، اوضاع اجتماعی و سیاسی و فکری مردم سرزمین های شرقی و شمالی کشور را به تفصیل مینویسد،  و گوید:  که پیروان دو مذهب کبیر و صغیر بودایی درین سرزمین فراوان بودند.  و در اکثر بلاد معابد این دو مذهب وجود داشت،  که در آن هزاران نفر زاهدان و تارکان بودایی پرستش میکردند،  و در هر سرزمین حکمرانی وجود داشت،  که روی همرفته اوضاع اجتماعی- سیاسی- اقتصادی- فکری بسبب تشتت و عدم مرکزیت و تسلط ملوک طوایف خوب نبود،  و اوهام و خرافات در اوضاع دینی خلط یافته بود.

هیون تسنگ از معبد بودایی پشاور- هده- لغمان- کاپیسا- بامیان- غزنه- بلخ و دیگر بلاد شمالی هندوکش به تفصیل نام میبرد،  در حالیکه در سنه ٢۴هجری حین باز گشت از هند در ٢٣میلی جنوب کاپیسا در کوه ارونا معبد روح آسمانی (سونا) را دیده و گوید این معبد به سوناگیر زابلستان انتقال یافته بود. و این همان پرستش گاه جبل زور (زون) زمین داور است، که بقول البلاذری در سنه ٣۰هجری از طرف فاتح اسلامی عبدالرحمن بن سمره تسخیر و بت طلایی آن با چشمان یاقوتی شکستانده شده بود. 

پرستش گاه دیگر مشهور این دوره شاه بهار کابل است،  که هیون تسنگ از چندین معبد شاهی شمال کابل ذکر ها دارد،  و یک معبد بزرگ شاهی کابلستان غالبا در حدود شیبر کنونی هندوکش واقع بود (شیبر هم مخفف شابهار است) که یعقوبی مورخ عرب آنرا در سلسله غوربند و سرخ بد بامیان (سارخود) ذکر کرده و گوید که در سنۀ ۱٧۶ بدست فضل بن یحیی برمکی مفتوح و بت آن سوختانده شد. 

از منابع مهم معلومات این دوره نوشته های زایران بودایی چینی است که برای زیارت معابد بودایی می آمدند،  و ازانجمله شی فاهیان در سنه ٣٩٩م و سونگ ین در ۵۱٧-۵۱٨م و هیون تسنگ (۶٢٩ تا ۶۴۵م) و انک هیون- تسو- سفیر در ۶۶۰م و هیون تچاو در ۶۶۴م- و- ووکنگ در ٧۵۱م سرزمین افغانستان را دیده اند،  و معلومات خوبی را فراهم آورده نوشته اند. 

هیون تسنگ که اوضاع شهر های افغانستان را درنیمۀ اول قرن نخستین هجری با دقت و بصیرت نوشته،  در هر ولایت شاهی را از ملوک طوایف و طبقه کشتریان لشکری یاد آوری مینماید، و طوریکه بعد ازین مورخان و جغرافیانویسان عرب هم گویند،  در هر سرزمین حکمرانی بنام جداگانه وجود داشت،  که از آن جمله است: 

سجستان شاه- مرو شاه- قفص شاه- مکران شاه- کابلان شاه- قیقان شاه- داوران شاه- قشمیران شاه- نخشبان شاه- کنارنشاپور- ماهویه مرو- راذویه سرخس- بهمنه ابیورد- ابزارنسا- براز بنده غرجستان- کیلان مرورود- فیروز زابلستان- ترمز شاه- شیر بامیان- فیروز سغد- اخشید فرغانه- ریوشار- گوزگان خذاه- ختلان شاه یا شیر ختلان- بخار اخداه- طرخان  سمرقند- رتبیل سیستان و رخج و داور برازان هرات و پوشنگ و بادغیس- کوشان شاه ماوراء النهر- شار غرجستان- نیزک بادغیس و تخار- یبغو تخار- جهان پهلوان سوروغور- لویک غزنه و گردیز- که فردوسی از دودمان مهراب کابلی و سام وزال زابلی داستان های لطیف دارد. 

 لویکان غزنه دودمان قدیم بودند،  که نام یکی از اجداد ایشان در سنگ نبشتۀ بغلان لویک بوسر آمده،  و در حدود ۱۶۰م فریستار آب (وزیر آب رسانی) کوشانیان بود و بقایای این خاندان تا عصر یعقوب لیث و سلطان مسعود در گردیز و دربار غزنه موجود بودند. (۲)

دودمان مشهور دیگر رتبیلان زابلیست،  که با کابل شاهان خویشی داشته و بر زابل از غزنه تا سیستان حکم میراندند،  و بقول بیهقی شهرستان رتبیل در کوهک کنار ارغنداب بود.  و از روی ذکر مورخان عرب نه نفر ازین خاندان شناخته شده اند. 

این خاندان از آغاز ورود لشکریان اسلامی بافغانستان با اعراب مقاومت و نبرد ها کردند، تا که در حدود ٢۵٨هجری بدست یعقوب لیث صفاری از بین رفتند. 

دودمان مقتدر و نامور دیگر کابل شاهانند،  که در قرن اول اسلامی و فتوح عرب از کابل تا پنجاب حکم میراندند،  و بقول البیرونی از سلالۀ برهتگین اند،  که در عصر شاهی لکتورمان پادشاه آخرین این دودمان کلروزیرش تاج و تخت بگرفت،  و سامند و کملو و بهیم و جیپال و انندپال و تروجنپال از سلالۀ او شاهان برهمنی اند.

علاوه بر روایت البیرونی،  نام های برخی از کابل شاهان بوسیلۀ مسکوکاتیکه از ایشان بدست آمده معلومست مانند خودویه که- سپاله پتی- پدمه- ونکه دیوا. 

مولف تاریخ سیستان در حدود٣۶هجری از دو نفر کابلشاه دیگر هم نام می برد،  که کابلشاه عظمی بعد از شکست کابلشاه کوچک در مقابل عبدالرحمن ابن سمره مقاومت میکرد و ٢٨هزار لشکر مجهز و فیلداری داشت. 

الیعقوبی مورخ عربی کابلشاهی را بنام خنچل نام میبرد،  که معاصر المهدی بن منصور عباسی در حدود ۱۶۴هجری بود. 

کابل شاهان بعد از تخلیه کابل و فتوح اسلامی به پشاور- و یهند- تکسیلا و پنجاب پس نشستند،  و سلطان محمود ایشانرا از ویهند کنار دریای سند پس راند،  و در حدود ٢٩۰هجری پادشاه کشمیر گوپاله ورمن هم اراضی سوات و مردان شمال پشاور را ازیشان گرفت و بقایای ایشان تا ۴٩۰هجری در کشمیر بنام شاهی پوتره (شهزاده) می زیستند

در همین دوره خاندانی از امرای محلی افغانی بنام نپکی ملکا =نپکی شاهان هم از روی مسکوکاتی که از غزنه بدست آمده شناخته شده اند،  که از بقایای امرای محلی یفتلی و کوشانی باشند.

در شمال هندوکش هم شاهانی بنام تگینان وجود داشتند،که نیزک و شاد و چیغویه از تخارستان تا بادغیس حکم میراندند و مورخان عرب مقاومت شدید نیزک را در مقابل قتیبه فاتح عربی در سنه ٩۱هجری به تفصیل میاورند. 

شیران بامیان نیز خاندان حکمران همین عصر اند، که در اوقات سفر هیون تسنگ پس از ٩هجری و بعد از آن در سنه ۱۶۴هجری هم حکمرانی داشتند، و نخستین شیر بامیان در عهد منصور عباسی (۱٣۶- ۱۵٨هجری) مسلمان شده بود، که پسرش حسن در حدود ۱٧۶هجری زندگی داشت. 

در غور نیز دودمان سوریان از مردم بومی آن سرزمین حکم میراندند که ماهوی سوری در حدود٣۵هجری معاصر حضرت علی بود و شنسب بن خرنک حدود ٣۶هجری و میر پولاد حدود ۱٣۰هجری و جهان پهلوان امیر کرور بن امیر پولاد (۱٣٩تا ۱۵۴هجری) و امیر ناصر بن امیر کرور (حدود ۱۶۰هجری) و امیر بنجی بن نهاران (حدود۱٧۰هجری)و امیر سوری بن محمد (حدود ٢۵٣هجری)از قدماء این خاندان شناخته شده اند (۱) و دودمان شاهان غور هم بهمین سلاله نسبت دارند. 

باین طور مردم افغانستان در حین ظهور اسلام در تحت حکمرانی شاهان متعدد با تفرقه و تشتت در بین ادیان- افکار-فرهنگهای مخلوط میزیستند. اگر چه زندگانی دینی ایشان خرافت آلود و فرسوده بود،  ولی با هویت ملی و آزادی و فرهنگ خویش علاقه مندی داشتند.