32

در بیان رفتن اولیای دولت جانب قندهار

از کتاب: تازه نوای معارک

در بیان رفتن اولیای دولت جانب قندهار

و جنگ نمودن با سرداران قندهار و هزیمت یافتن او 

سلطان قلم زرین رقم، که سریر آرای ولایت سخندانی است، در اقلیم مدعا چنین بیان مینماید که : در سنه یکهزار و دو صد و چهل و نه [۱۲۴۹] هجری مطابق ماه صفر، بعد مصالحۀ امیران سندهـ اولیای دولت [از] شکارپور متوجۀ سفر خراسان شدند(۱) عالیجاه میر محراب خان (۲)بروهی والی قلات، به تعارف و مهمان داری سرکار اشرف بخوبی پرداخته از حدود ملک خود سالما و غانما گذرانیده، همرکاب اولیای دولت، رونق افزای شال کوت(۳) گردیده. در انجا لشکر افغانان از هر طرف به پیشگاه اشرف رجوع آوردند، تا رفته رفته چهل وپنچاه هزارف جمعیت لشکر شده.

------------------------------------------------------------

(۱)آغاز شهر ذی القعده سنه ۱۲۴۹ هجری [-واقعات ۸۶].

(۲)رک ک تعلیق نمبر ۳۹.

(۳)نام قدیم کویته سالکوت است، و آنرا شال هم میگفتند. در زبان پشتو این نام تا کنون مروج است . قدیمترین ذکر این ناحیت را مقدسی در ضمن شهر های والشتان بنام [شال] کرده است. [-ص ۵۰ احسن التقاسیمف لیدن ۱۹۰۶].

بعد از اوتراک (۱) چند ایام از شال کوت اولیای دولت لوای فلک فرسای عزیمت سمت قندهار بر افراشته. عالیجاهان سردار صاحبان هر یک سردار کهندل خان بمقتضای کوه دلی خود چون کوه الوند، پای استوار در قلعۀ قندهار قایم نموده استقرار گرفت. دوم سردار رحمدل خان از بس رحمدل [دل] رحم از قندهار بر نگرفته. سوم : سردار مهر دل خان سلسلۀ مهر و محبت را از معشوقۀ کامرانی قندهار از دست نداده. هر سه اخوان بر خوان اتفاق همدم مواید یکوجودی و وفاق گردیده، معۀ جمعیت سه هزار لشکر عمله و فعلۀ خود، تجهیز سامان جنگ و آذوقۀ قلعه بندی گرفته [در] اندرون قلعۀ قندهار بتوکل علی الله، هوشیار و بر قرار نشستند، و داد همت و مردانگی ازدست نداده پای نهاد رکاب توسن مقابله و مجادله شدند.

هر گاه اولیای دولت، رونق افزای قندهار کهنۀ (۲) ویرانه گردید، در این اثناء اندازۀ هفتاد و هشتا هزار لشکر از طایفۀ افغانان در سر کار اشرف جمع امدند، و چشم امید در خزانۀ 

------------------------------------------------------------ 

(۱)اوتراق یا اتراق= در تورکی بمعنی توقف کردن در سفر است [-نظام ۱-۱۶۷]. در نسخۀ الف بجای این کلمه تمکث است.

(۲)شا شجاع از بند ذاکر واقع جنوبی شرق قندهار امده در قلعه نادری توقف کرد [واقعات ۸۹]. این همان قلعه است که نادر شاه افشار در سال ۱۱۵۰ هـ حین محاصره یکسالۀ قندهار در جنوب شهرکنونی قندهار بنا نهاده بود، ولی مسکون نشد. و چون اعلیحضرت احمد شاه ابدالی شهر کنونی قندهار را بنا کرد، شهر کهنه نادر آباد بکلی متروک گردید. اکنون فقط آثار قلعه و بروج آن نمایانست. 

سرکار اشرف داشتند، و شاه بابا" می گفتند، و از سر نای (۱) زبان بآواز بلند در زبان افغانیه نغمها می سرائیدند و می امدند: شاه بابا چیرته دی، الله دی را وله، زموژ سترگی اوس روشانی سوی، ستا دشمنان به پیاری دخدای او اقبال د پادشاه ژوندی نه پریژدو، تخت پادشاهی ستادی (۲).

یعنی پادشاه بابا کجاست (۳)خدای ترا بیاورد(۴) الحال چشمهای ما روشن شد، دشمنان [ترا] بیاری خدای [و اقبال پادشاه] زنده نخواهیم گذاشتف و تخت پادشاهی از شماست.

اکثر خوانین امیر موصوف در ظاهر با امیر ممدوح نرد موافقت می باختند، و در بواطن رخ التفات با شاه داشتند. ازین جهت ارادۀ امیر موصوف همین بود، که فیل هندوستان نفاق را به کجک های اخلاص از ساحت دل رانده، بر اسپ مصالحه سوار شویمف که مبادا دغا بازی امراء و خوانین، پیاده وار، حیران میدان هزیمت شویم.

از انجا که امیر موصوف در مضمار (۱) این مدعاف با خوانین و برادران خود و اسپه می تاختف لیکن پادشاه کارخانه قضا و قدر نگذاشته، که مابین اولیای دولت و سردار صاحبان ممدوح صورت مصالحه از مرات تمنا رخنما گردد.

--------------------------------------------------------------- 

(۱)مضمار=میدان اسپ دوانی [-غیاث].