111

بیدل و افغانستان

از کتاب: بیدل شاعر زمانه ها
05 November 1985

در "انیس" اخيراً حرفهایی در بارۀ بیدل گفته شد که بحث هایی را در حلقه های ادبی گرم کرد و در آن بحثها كمتر از فلان نویسنده و نظرش گفتند و بیشتر از خود بیدل ، از زندگی و اندیشه اش و از سخنش ، زیرا بارها دیده اند که در قضاوت بر شعر بیدل ، ارادتمندان در برابر مخالفان نشسته اند. در این صف تعظيم و تسلیم بوده و در آن صف نا آشنایی و عیب جویی در روز نامه مه ها جراید و در حلقه های ادبی کشور ما بارها چنین صف آرایی ها شده است و هر بار مردم بیش از التفات به حرف موافق و مخالف عمیقتر بر شعر بیدل اندیشیده اند و با دیده های باز به سیمای شکوهمند او در قاب تاريخ خيره شده اند.

ارادتمندان و مخالفان بیدل ، تنها به يك نكته موافق اند و تنها به يک حقيقت باور دارند که در کشور ما نام بيدل طنين و نفوذ خاصی دارد که کمتر شاعری با آن برابر است و تاریخ ادبیات دری افغانستان بر حقانیت این مطلب گوا  گویاییست . در نیمه های قرن هژدۀ میلادی که تقریباٌ همه سخنوران دری سرای افغانستان ارزشهای سبک هندی را در سخن به کار میبردند شعرا و دانش آموزان کشور ما که بنا بر جبر اوضاع به هند و آسیای میانه در جستجوی خریدار سخن و درسگاه خانقاه و با برای کسب روزی، سفر کرده بودند، اندیشه و شعر بیدل را ارمغان آوردند. بیدل ، میدان پیشوایی را از طالب آملی و واقف و کلیم و دیگران گرفت و درست تا نیمه های قرن ۱۹ يعنى تقريباً صد سال در قلمرو ادبیات دری کشور ما فرمان فرمای مطلق بود که به نظر نگارنده ، این دورۀ تاریخ ادبیات افغانستان را باید "دورۀ بیدل گرایی یا عصر بیدل" بنامیم.

شعرای دربار تیمورشاه درانی ارادتمند بیدل بودند و محافل "بيد لخوانی" دایر میکردند و به جواب غزلهای بیدل غزل میسرودند. مير هوتک افغان لعل محمد عاجز وميرزا قلندر از آموزشهای عرفانی بیدل بهره فراوان برده و به روش بیدل شعر گفته اند. در کندهار، مهردل مشرقی از شیفتگان شعر بیدل بود و در منزل خويش حافل "بیدلخوانی" برگزار میکرد که در آن سردار غلام محمد طرزی و پسرش محمد امین عندلیب و دهها تن دیگر پرورش یافتند .

سردار غلام محمد طرزی در منزل خود در بارانۀ کابل، مجالس بیدلخوانی دایر میکرد که مثلا میر مجتبی الفت ، شاعر نامدار اواخر قرن نزدۀ افغانستان از آن مجالس بهره گرفت و به شیوۀ بیدل شعر گفت.

در آغاز قرن بیستم ، هر چند شعر به گذرگاه تازه یی پیچیده، اما صدای پرابهت و گوش نشین بیدل در رواقهای ادب دری کشور ما هرگز فرو نه نشست. محمود طرزی، قافله سالار ادبیات روشنگری با آن که به پیروی بیدل شعری نسروده است در کودکی ها در محافل د"بیدلخوانی" پدر اشتراک ميورزيد.

(ادبیات ملی ، سراج الاخبار سال ۶ شماره ۲۲ ) و با سخن بیدل آشنا بود و به او چون چهرۀ بی رقیب ادبیات قرون وسطی ما احترام می گذاشت. عبدالهادی داری غزلهای فراوانی به استقبال بیدل دارد مانند این غزل :


هر نغمه که مضراب رگی نیست منام است

تیغی که به خون رنگ نگردیده نبام است


که به استقبال این غزل بیدل سروده شده است :

چشمی که ندارد نظری ، حلقه دام است

هر لب که سخن سنج نباشد لب بام است


وعبدالعلی مستغنی در یکی از قصاید خود در بارۀ بیدل چنین میگوید :

غير بيدل پير صاحب دل ز ارباب سخن

میتوان کردن به هر مولی به هر چاکر سفید


در سال های سی قرن بیستم اکثر شعرای انجمن ادبی کابل ارادتمند بیدل بودند.

ملک الشعرا قاری عبدالله که از طرفداران سر سخت "سبک جديد" بود و بر نوی و نوآوری و سود مندی شعر و هنر تأکید میکرد به بیدل و کلام زورمند عاليش عقیده داشت و استادیش در هنر بیان اندیشه و احساس رهین بیدل بود و به قدرت کلام بیدل سر تسلیم فرو میآورد. مؤید سخن ما این سطرها از کلیات اوست :

"سخن ، شنیدن مايه دولت است نه سخن گفتن . خصوص با وجود حضرت بیدل که کلامش به پایۀ اعجاز رسیده و قلم نسخ بر اشعار متقدمین و متأخرين در کشیده"

عبد الغفور نديم ، خسته ، وملک الشعراء بیتاب ، پیوسته در محافل "بیدل خوانی منزل هاشم شايق افندی ، اشتراک ميورزيدند و سر این رشته تا روزگار ما می رسد بنابر آن من معتقدم که از نیمه قرن هژده به این سو، تقریباً اکثر شعرای دری سرای افغانستان به نحوی از انجا از بیدل آموخته اند. نظامی - داستانسرای گنجه -باری به پیشآهنگی و طلایه داری هنریش سرافرازی کنان گفته بود :


شنیدم که بالای این سبز فرش

خروس سپید است بالای عرش

چو او برزند طبل خود را دوال

خروسان دیگر بکوبند بال

همانا که آن مرغ عرشی منم

که هر بامدادی نوایی زنم

به آواز من جمله مرغان شهر

بكوبند بال اینست گویای دهر


مانند آن در دوام سده ها تا امروز به آواز آسمانی بیدل مرغان کابل و کندهار و هرات و بلخ و بدخشان و . . . بال کو بیده اند  و بنابران شعر بیدل و جهان بینی او بخواهیم یا نخواهیم جزئی از هستی فرهنگی ماست و خون "بیدلگرایی" در رگ رگ ادبیات و شعر ما میدود و به شناختن بیدل به خاطر آشنایی با فرهنگ و ادبیات خود نیاز مندیم و از آن روست که سخنی از بیدل با عمق احساس ما کار دارد و محفلی نیست که حرفی از و نیست و من نیز حرفهای از او برای گفتن دارم : 

عمری است به شیوۀ وفا مجبورم

قربی دارم که از تقرب دورم

یاران از شرم کعبه آبم مکنید

من خاک جناب بيدلم معذورم


هیچکس نیست زباندان خيالم بيدل

نغمۀ پردۀ دل از همه آهنگ جداست