مدنیت اوستائی

از کتاب: تاریخ افغانستان

عمومیات

اقتضا آت محیط و نژاد: در سلسلۀ تاریخ باستانی "آریانا" بعد از مرحلۀ قبل التاریخ و دوره مدنیت پیش از "ویدی" و "ویدی" که به مهاجرت عناصر آریائی از حوزه اکسوس "باختر" واستقرار آنها به نقاط مختلف آریانا و ممالک همجوار هند و فارس منتهی میشود، در حوالی هزار ق م ستارۀ مدنیت درخشان دیگری طلوع میکند که میتوان آنرا "مدنیت او ستائی" خواند. مقدماتی که زمینه را برای ظهور این دوره آماده نمود در حوالی ۱۲۰۰ سال ق م چیده شده و از ۱ ق م به بعد اثرات مثبت آن طوری انبساط یافت که ازان کانون ثقافت و مدنیت بزرگ دیگری در شمال آریانا تشکیل شد و دامنه شعشعه باشی آن بصورت محسوس تا زمانه های مقارن حملات اسکندر دوام نمود. "مدنیت اوستائی" در حقیقت دامنه همان "مدنیت ویدی" است که هر یک بجای خود در همان کانون فروزان حیات آریائی در حوضه اکسوس "باختر" مشتعل شده و هر دو مانند مشعل درخشان یکی بعد دیگری در دامنه های کهسار و وادی های شاداب این سرزمین روشن گردیده و شعله درخشان آنها بعد از تنویر خطه مستعد آریانا بر حسب تقاضای وقت و مهاجرت پارۀ قبایل به ماورای جبال هم تابیده است چنانچه به رنگی که در فصل دوم گفته شد اولی حوزه سند و پنجاب را منور ساخت و دومی با پارۀ مهاجرت های تازه تر و مخصوصاً کشور کشائی های شاهان مقتدر بخدى و بعض عوامل دیگر تا حوزه بین النهرین را روشن نمود و در لباس تحول ازین هم بیشتر خاک های غرب آسیا نفوذ کرد.

"مدنیت اوستائی" عین "مدنیت ویدی" و "مدنیت ویدی" عین همان ثقافت قدیم تری است ست که بدان اشاره شد و از قرنهای متمادی بلکه هزاران سال در عروق آریائیهای کوه نشین این دیار ریشه دوانیده و وقت به وقت قرار ایجابات زمان به رنگ و صورت مخصوصی جلوه نموده است. بعد از عصر ویدی. بعد از عصر ویدی که شرح آن در فصل دوم گذشت مقتضیات زمان و زندگانی تازه تر سبب شد که از همان سرود قدیمه از همان اساطیر عناصر طبیعی، از همان مجمع ارباب انواع، از همان مبادی اولیه حیات آریائی، نظریات، معتقدات سبک زندگانی و بالاخره ثقافت مادی و معنوی تازه تری بمیان آید.

نا گفته نماند که دورۀ "ویدی" دوره ایست که قسمت زیادومهم مهاجرت قبایل آریائی از بخدی بسایر نقاط آریانا و ممالک همجوار هند و فارس در طی آن صورت گرفته و اختتام همین مسئله دورۀ مذکور را به پایان میرساند، به این ترتیب واضح معلوم میشود که مدنیت اوستائی را آریائی هائی بمیان آوردند که بطرف شرق و غرب به خاک های هندو فارس مهاجرت نکرده و به سرزمین اصلی و باستانی خود آریانا فیم و مسکون ماندند. بعبارت دیگر تهذیب اوستائی که در حقیقت یکنوع تجدید مفکوره وحیات وعقیده است بدست طبقه منور آریانا، همان طبقه ئی که وید و تهذیب آن مال ایشان است صورت گرفت و علت تشابه بین این مدنیت و تهذیب هم از هر نقطه نظر که سنجیده شده به این دلالت میکند که هر دو دریک خاک بمیان آمده و محصول ثبحر وابتکار یک قوم است.

پس مرام این فصل عبارت ازین است که تحت عنوان عمومی مدنیت اوستائی تطورات مادی و معنوی آریائی هائی را مطالعه کنند که با مهاجرت های بزرگ متذکره بطرف هند و فارس نرفته و در سرزمین باستانی و مستعد خویش آریانا ماندند و در اثر نفوذ ووراثت مدنیت کهن اولی آریائی و ثقافت عصر "ویدی" دارای نظام زندگانی جدیدی شدند و قرار اقتضای زمان و محیط اساسات مادی و معنوی حیات قدیم خود را شکل تازه تری دادند.

پیش ازینکه وارداصل مطلب شویم و آریائی هائی را که در آریا نا ماندند در فضای تهذیب اوستائی مطالعه کنیم در قسمت عمومیات مسائل به حیث تمهید باید مفصل تر صحبت کنیم تا علل اساسی رفورم اوستائی که بدان اشاره کردیم معلوم نبود. پیشتر گفتیم که اقتضا آت زمان و محیط چنین تقاضا میکرد که آریاهای باشنده آریانا در حیات مادی و معنوی قدیم خویش تجدید نظر کرده و به مفاد خویش و جامعۀ خویش راه های نوی باز نمایند.

در اواخر هزار دوم ق م مدنیت ویدی یا اقلاً آن حصۀ مدنیت و یدی که سرودهای معلوم آریائی از ان نمایندگی میکند بعد از دوام اقلاً هزار سال به قوت و تاثیر و تازگی زمانه های اول نمانده و تماس باداسیوها (بومیان هند در جنوب) و توریاها (آریاهای بدوی در شمال) مفکوره های متناقص وعجیب وغریبی وارد کرده بود که اگر از قوانین مدنی آریائی آریانا کشیده نمیشد نقص میکرد و این موضوع جلب نظر ریشی های دانا را نموده بود. پس زمان خود بخود ایجاب میکرد که در پایان یک سلسله مهاجرت های بزرگ آن دسته آریا هائی که در آریانا مسکون ماندند بحال و وضعیت و موقعیت و قوانین و نظامات حیات مادی و معنوی خود فکر کنند و میتوان این چیزها را ایجابات داخلی نامید.


همین قسم ایجابات خارجی هم در میان بود و تاثیر آن به هیچ وجه از عوامل داخلی کمتر نبود. تا زمانی که آریاهای کتله باختر از چوکات سرزمین اصلی خویش بیرون نرفته بودند، تماسی با عناصر دیگر نداشتند. در پایان عصر و یدی موضوع مهاجرت ها جنگ ها و مقابله ها معلومات ایشان را وسعت داد. در جنوب و جنوب شرق دراویدیهای هندی را بحیث دشمن تلقی کرده و ایشان را "داسیو" خواندند بطرف شمال از حوزۀ سر دریا گرفته تا نقاط مجاور بحیره خزر مخالفین آریائی و غیر آریائی در مقابل آریاهای مهذب باختری پیدا شد که از خود شعبات مختلف.

داشتند و رویهم رفته اوستا ایشان را بنام تورا Tura و دانو Danu یاد کرده. همین قسم بطرف غرب از جنوب سواحل خزر و مازندران و تبرستان گرفته تا حوزۀ بین النهرین و بابل که اوستا بوری Bouri خوانده چه اقوام آریائی مخالف و چه عناصر سامی هر کدام در اوسته واضح بحیث دشمن و مخالف تهذیب اوستائی تلقی شده و بجایش از ان واضح تر صحبت خواهیم نمود. پس محیط خارجی بیشتر تر ایجاب میکرد که آریاهای مقیم آریانا فکری بحال و آینده خود و کشور خود نمایند بعبارت دیگر مردان منور و دانسته ئی که در کوه پایه های آریانا با ترویج مدنیت ویدی مسئولیت حفظ عرق وعنعنات وتهذیب واخلاق صاف قوم را بعهده گرفته بودند و از قدیم ترین زمانی که خاطرۀ آریائی سراغ داده میتواند علم بردار مفاد مادی و معنوی آریائی بودند در پایان مهاجرت ها به بحران اخیر دورۀ ویدی خاتمه داده ور فور می که میخواستند بشکل قوانین اوستائی ظهور کرد مخاطرات فوق الذکر عوض اینکه در ارکان موجودیت آریاهای آریانا رخنه وارد کند در تقویت شالوده زندگانی نوین ایشان موثر افتاد و حس یگانگی تعاون، اشتراک مساعى، وحدت آمال در میان ایشان تولید نمود. دفاع منافع مشترک، سرپرستی حیوانات اهلی، حفظ خاک تشتت هائی را که بصورت موقتی در اثر جنبش ومهاجرت وکثرت قبایل تولید شده بود بزودی خاتمه داده بایک روح نو ومفکورۀ جدید نظام، مدنی، اجتماعی، سیاسی، اداری خودرا تجدید کردند و آریا نا باز جلوه گاه دومین مظهر تهذیب و ثقافت آریائی شد. همان مردمان اصلی که هسته حقیقی صاف نژاد آریائی را در بخدی تشکیل داده و وارث مبادى یک دوره طولانی تهذیب قبل التاریخی مشترک آریائی و مدنیت ویدی بودند بعد از جنبش مهاجرت ها در اثر اقتضای زمان و محیط داخلی و خارجی اصلاحاتی را به حال زندگانی جدید خود مناسب دانسته برشالودۀ اصولات کهن و مدنیت قدیم خود تهذیب جدید اوستائی را بمیان آوردند. آن دسته قبایلی که از خاک آریانا جدا شده در حوضۀ پست و یکرنگ و هموار کنگا مسکون شدند در میان "دراویدی" های بو میهند که خودشان "داسیوس" یاد کرده اند خود را بیگانه و خارجی دیده و بی اتفاقی ها و مخالفت های قبیلوی خود را کنار گذاشته از نقطۀ نظر سیاست پیش از هر چیز به تشکیل سلطنت پرداختند و بعد از آریائی های باختری دومین سلطنت آریائی را کنار سواحل کنگاه بمیان آوردند و برای اینکه نژاد آریائی در اثر دخول خون بیگانه مخلوط نشود بر علاوه طبقات "براهمه" و "کشا تریا" و "ویسیا" یعنی طبقه روحانیون و جنگجویان و اهل حرفه طبقۀ پست "سودرا" را هم تشکیل کردند، همین طور در شق مذهبی هم تغیراتی شروع شده سرزمین یکنواخت حاصل خیز هند به آنها تلقین نمود که دنیا و ما فیها همه از یک قوه ماورای طبیعی تراوش میکند انسان محتاج به نیرو و فعالیت نیست و در اثر ریاضت و از بین بردن قالب مادی بدن به روح بزرگ منشاء کائنات متوصل خواهند شد. این بود بصورت خلص اثراتی که محیط هند بر آریاهای مسکونۀ خود وارد کرد و از نقطه نظر اجتماعی سیاست و دیانت باب تازه و مخصوصی را برای ایشان کشود.


* * *


شاخه هائیکه بطرف غرب مهاجرت اختیار کردند "امادی" و "پارسوا" است که پیشتر شرح جنبش آنها از بخدی وسیر حرکت آنها در امتداد مجرای رودخانه های غربی آریانا و رسیدنشان به خاک های ماورای غربی دشت لوط و جنوب سواحل خزر شرح یافت و چون تاریخ حرکت آنها از باختر وخروج ایشان از سرحدات غربی آریانا متفاوت است قبایل امادی یعنی ماد که اولتر بحرکت آمده بود سواحل بحیرۀ خزر و دامنه های جنوبی آنرا که نسبتاً قابل زراعت بود مقر خود قرار داد. پارسوا که پسان تر کوچیده و از روی نیرو و تعداد نسبت به آمادی کمتر و ضعیف تر بودند اول به علاقه های کرمان جای گرفتند و چون علاقه های شمالی را مادها اشغال نموده بودند و بطرف غربسد سامی حایل بود در اراضی جنوب در سواحل بحر که خشک ولم یزرع بود قهراً فرود آمدند آمدند. امادی چون اولتر به اراضی جنوب خزر رسیده و بیشتر در خط سیر خود بطرف غرب آمده بود، زودتر و بیشتر با سامی ها مخصوصاً آئوری ها تماس پیدا کردند و سلطۀ چندین قرنۀ سامی در عرق و خون آنها بیشتر تاثیر افگند "پارسوا" که عقب آنها رسیده در اراضی امتداد سواحل اوقیانوس مسکون شدند بنوبه خود مدتی تحت سلطۀ سامی بودند و بعد از ان مادها برایشان حکمفرمائی کردند. این دو شاخه مهاجرینی که از کانون اصلی آریائی جدا شده و بطرف شرق و غرب رفتند هر دو با عناصر بیگانه تماس دائمی پیدا کردند و کم و بیش با ایشان منحل شدند شاخه شرقی یا آریاهای مهاجر هندی از بد و امر ملتفت و خامت موضوع شده و برای نگه داری عرق خود به پاره اقدامات نسبتاً اساسى متوسل شدند که عمده ترین ترین آن تشکیل طبقات است. دراویدی ها یا داسیوها که تعداد آنها در ماورای شرقی سندهو خیلی ها زیاد بود محض در اثر کثرت تعداد خود موجب تنزل عرق آریا گردیدند. مهاجرین در مقابل این خطر حتی المقدور در صدد علاج برآمده و موثرترین کار آنها تاسیس طبقه "سودرا" بود که با سایر طبقات معاشرت نمیتوانست ولی باز هم اصل مطلب شان کاملاً بدست نیامده و اختلاط در عرق وخون بعمل آمد. خطرۀ امتزاج خون وتنزل عرق برای شاخه غربی امادی و پارسوا مدهش تر بود زیرا علاوه بر سیاه پوستان بومی سواحل فارس نژاد بزرگ سامی نه تنها از روی تراکم بلکه من حیث آمریت و نفوذ وحکمفر مائی ومخصوصاً بواسطۀ مدنیت چندین هزار ساله ایشان را تهدید میکرد. مادها و فارسی ها مدتی جدا از هم و متفرق تحت ریاست ملکان خود زندگانی کرده و چون مدت مدیدی تابع نفوذ سیاسی و مدنی آثوری بودند بدون اینکه متحسس شوند خون عرق و سجایای آنها رنگ سامی بخود گرفت و این نفوذ به اندازه ئی در عرق آنها اثر بخشید که بسا مورخین در میان مادها و آئوریها فرقی ندیده ایشان را دنباله آشوری و از عرق سامی حساب می کنند. معماری، شیوۀ رسم الخط و تحریر، اصول اداره، طرز حکومت و دربار، طرز لباس واصول ماندن ریش و موی سر و تمام مظاهر زندگانی ما دو فارس هو به هو نقش قدم سامی است که عصر اشوری و سرنگونی به آنها تحمیل کرده و رونه گروسۀ در صفحه ۲۳ جلد اول تاریخ اسیا حتى "مدنیت" عرب و فارس را تخم مدنیت "کلده واشوری" قمداد میکند و تو ماشک جرمنی در کتاب "مطالعات آسیای مرکزی" خود حینیکه از زبانهای پامیر صحبت میکند میگوید که مادها و پارسی ها خیلی ها تحت نفوذ سامی آمده بودند.


* * *


خلاصه دو شاخه مهاجرینی که از باختر وسائر کوهپایه ها و نقاط مرتفۀ آریانا جدا شده بطرف شرق و غرب رفتند و به مما لک همسایه یعنی هندو فارس منبسط شدند تخت تاثیر محیط های نو و اختلاطی که با اقوام بیگانه و عرق های مختلف پیدا کردند به تدریج چه از حیث نژاد و خون و چه از پهلوی عرف وعادات و آداب زندگانی، خواص و زبان و غیره تغیر کرده راهی را پیش گرفتند و بطرف هدف مخصوص بحرکت افتادند که تعقیب آنها ازین بیشتر خارج نگارشات ما است زیرا آنچه که اصل مرام این فصل را تشکیل میدهد صحبت در اطراف آن حصه آریائی هائی است که به دو جانب فوق الذکر مهاجرت نکرده در جلگه های حاصل خیز و دامنه های سرسبز و کوهای سر بفلک کشیده مسکن آریائی یعنی (آریانا) ماندند.

"آریانا" قطعه خاکی که آریائی ها در آن ماندند. سرزمینی است کهستانی که در میان اراضی پست چار دور خویش یعنی هامون و دشت فارس، اوقیانوس و حوضه سند و اراضی هموار جنوب روسیه و حوضه اکسوس شکل فلات مرتفع بخود گرفته که از آن آبهای جاری رود خانه های بزرگ به چار طرف افق جاری است. چوکات آریانای قدیم قراریکه ذکر رفت چیزی است طبیعی که ساختمان و چین خوردگیهای خودزمین و جریان رودخانه ها و حوضه های آن معین کرده و پسان تر تمام مورخین کلاسیک آنرا تکرار کرده اند. سرزمین آریانا که بصورت عمومی مرتفع و چشمه خانه رودخانه های گرد افق میباشد در خود پستی و بلندی ها و مظاهر مختلف الشکلی داردوروی هم رفته میتوان گفت که چند تیغه بلند سنگی تقریباً موازی هم از شرق به غرب امتداد یافته و تیغه وسطی بلند ترین و طویل ترین همه است که از گوشه شمال شرق شروع و از وسط فلات آریانا بطرف غرب ممتد میباشد. با این وصف بعلاوه تیغه های فوق الذکر دو گره کهستانی شکل فلات را کامل تر ساخته و آن یکی عبارت از گره سنگی پامیر در گوشه شمال شرق و دیگر گره وسطی است که توده کهستانات مرکزی آریانا را تشکیل میدهد. تیغه های کوها و قلل توده های که ذکر شد همیشه از برف پوشیده و سفید مینماید. دره ها و دامنه های زیبای آن بهترین ییلاق و مناظر کهستانی جهان را تشکیل داده و اخر دامنه ها به حاشیه شمال وغرب وجنوب به تپه ها و جلگه های فراخ وحاصل خیز منتهى میشود. دو توده کهستانی شمال شرق مرکزی آریانا سرچشمۀ یکدسته رو د خانه های خورد و بزرگی است که به ترتیب از قلل شامخۀ پر برف به دره های هول انگیز و از انجا به دامنه های نرم فرود آمده بعد از آبیاری جلگه های داخلی به چهار گوشۀ افق جریان می یابد و بالاخره جمعی به اوقیانوس هند میریزد، دسته با آمو به بحیره او رال منتهی میشود و قسمتی به هامون منتهی میگردد. از میان رودخانه های آریانا چهار رودخانۀ بزرگ آن که عبارت از اکسوس (آمو) هریرود هلمند واندوس (سند) باشد خیلی مهم و در سر نوشت یک قسمت مدنیت آسیا رول مهمی بازی کرده اند زیرا سواحل زیبا و حوضه های حاصل خیز آنها مهد یک قسمت ثقافت بشر به شمار میرود.

ایریا: در اوایل فصل دوم مفهوم عمومی و خصوصی و اصطلاحی و تاریخی کلمۀ "آریا" را شرح دادیم و متذکر شدیم که آریاهای کتلهٔ باختری به شهادت وثایقی که از خود باقی گذاشته اند در سرود ویدی خود را "آریا" و در اوستا "ایریا" خوانده اند. با وجود اختلاف زمان بین عصر ویدى و اوستائی در اصل مفهوم این کلمه تغیری پیش نشده جز در لهجه و تلفظ که آنهم فقط منحصر به حرکت حرف اول کلمه است. اصل مفهوم این کلمه در عصر ویدى و اوستائى "نجیب" معنی داشته و جنبۀ دین داری در هر دو عصر فوراً بدان اطلاق میشد و بعدازان با دار و مالک و حرو دیگر صفات بدان پیوست میگردید در عصر او ستائی در اثر ایجابات زمان و محیط خارجی که در مقدمه این فصل شرح داد یم با تقویت یافتن روحیات قومی در آریانا "ایریا" یک اندازه بیشتر مفهوم قومی و ملی هم پیدا کرد. درینوقت ایریا از نقطه نظر دیانت تنها پیروان اوستا را در بر میگرفت و از نقطه نظر قومی و ملی بر کسانی اطلاق میشد که در خاک هاى او ستائی یعنی در آریا نا زندگانی داشتند و اقوام بادیه نشین شمال و باشندگان مازندران و تبرستان اعم از آریائی گرفته تا غیر آریائی تحت این اسم نمی آمدند و اسمای دیگری در مورد آنها اطلاق میشد مانند تورا Tura که آریا های ویدی شمال اکسوس را در بر میگرفت و ازین مسایل در مبحث علیحده سخن خواهم راند. معنی اصطلاحی کلمۀ ایریا در عصر اوستائی بیشتر راستگو و راستکار بود. و خود میدانید که اوستا در مسئله راستی و راست گوئی و راست کاری چقدر اهمیت بزرگ قایل شده بود


اوستا و اولین خاک آریائی: فصل دوم موقعی که میخواستیم به کمک منابع مختلف به مسئلۀ مهد اولیه آریائی روشنی اندازیم تحت عنوان "ایریانا ویجه" متذکر شدیم که آریاهای عصر اوستائی مهد اول آریا را در "ایریانا" یجه قرار میدهد و محل آن به شهادت خود اوستا و فیصله مدققین بزرگ حوزه علیا سر دریا و آمو واراضی متصله آنست از نقطه نظر اوستا هر چه در این باره گفتنی هستیم در بحث جغرافیای شانزده قطعه زمین اوستائی شرح خواهیم داد تنها موازی با خط رفتاری که در فصل ویدی تعقیب شده اینجا همین قدر متذکر میشویم که اوستا نسبت به سرود ویدی در تشخیص او لین مهد آریائی واضح تر و نام گرفته صحبت میکند و حتی میتوان گفت که در میان تمام مدارکی که از کتلة هند و اروپا ئی بصورت عمومی باقی مانده او ستا یگانه منبعی است که درین مسئله مهم واضح صحبت میکند و آن مهد اولی را نام می برد و خواص و ممیزات آنرا بیان میکند. غیر از "ایریانا ویجه" اوستا خاک آریا ها را به نام های دیگری هم یاد کرده مانند ایریاو و دناهو و Airyao Danhavo با ایریاو و دهویو 

Airyao Dahu یا ایریو شایانا Airyo Shayana که همه اسمای مرکبه است و در اول همه آن کلمه "ایریا" تکرار شده وبا کلمات متصله خود همه خاک و مسکن "آریا" معنی دارد. با ملاحظات فوق معلوم میشود که اوستا نسبت به وید در تعین سرزمین آریائی واضح و دقیق تر صحبت میکند و این مطلب در مبحث جغرافیائی اوستا در همین فصل به تفصیل شرح داده خواهد شد، چیزیکه اینجا قابل ملاحظه است این است که اسمای "ایریا ناویجه"، "ایریاو ودناهو"، "ایریاو ودهویو" "ایریو شایانا" تمام آن مناطق اریا نشین را در بر میگرفت که اوستا ذکر کرده و مفهوم جغرافیائی آن در "آریانا" یعنی مسکن آریاها مشخص و معین شده است و گایگر آلمانی "آریانا" را من حیث مفهوم جغرافیائی و نژادی مترادف اسمای فوق الذکر میداند.


تاثیرات خاک آریانا: درین شبه نیست که تاثیرات محیط وخاک از هر چیز بیشتر در سر نوشت باشندگان یک قطعه دخالت نامه داشته و خطوط اساسی سجایا، عرف، عادات، اختصاصات و تمام مظاهر زندگانی مادی و معنوی و سیاسی آنها را در آن میتوان یافت بیشتر بصورت مختصر دیده شد که آریائیهای مهاجر در محیطهای نو حوضه گنگا و فارس و مدیا و تصادف با عروق بیگانه و مدنیت های سامی چه شدند و زیر چه تاثیرات آمدند حالا میخواهم به بینم که آریائی ها در خانه خود چه کردند و چه شدند و محیط از آنها چه ساخت و در سر نوشت زندگانی مدنی و سیاسی آنها چه رولی بازی نمود. وضعیت جغرافیائی آریانا بصورت عمومی پیشتر شرح داده شد این مملکت در داخل حدود خود با داشتن کوهای بلند، قلل پر برف، دره های هول انگیز، کوتل های دشوار گذار، رودخانه های سیلابی، آبهای خروشان، تپه های سبز، غندی های خشک، جلگه های هموار و حاصل خیز، بیشه های پر جنگل اراضی سنگلاخ منظر. ئى دارد که یک حصۀ آن به حصۀ دیگر نمی ماند یکطرف قلل شش هزار متری افتاده و یک حصۀ دیگر بیش از ۰ ٣٠ و ٤٠٠ متر بلندی ندارد. در دو نقطه نزدیک بهم یکجا تمام سال برف دارد و منجمد است و نقطه دیگر حرارت منطقه حاره را نشان میدهد. در یک فصل در یکجا گندم درو و در دیگر نقطه نو کشت میشود. به این صورت محیط مختلف الشکلی که یک حصه آن کهستانی، یک حصه آن جلگه یک قسمت آن تپه زار و یک قسمت آن هموار، یک طرف آن خشک و یک طرف آن سر سبز، یک گوشه آن گرم و گوشه دیگر آن سرد است تاثیرات عمیقی در روحیات ساکنین آریائی این دیار وارد نموده به ایشان حالی نمود که زندگانی و صحنه حیات جنبه های تاریک وروشن و دوره های آسان و مشکلی داشته هیچ گلی بی خار نیست ولی این خارها به هیچ صورت سد راه موفقیت های زندگانی شده نمیتواند و انسان با اعتماد به نفس باید به زور بازو و قوۀ قلب تمام مشکلات را از مقابل خود بردارد. دوره اوستائی که این فصل را برای آن وقف کرده ایم و پسان به اختصاصات حیات مدنی آن میپردازیم در حقیقت دوره پرورش و تربیه روحی آریائ یهای این سرزمین است و تمام اصلاحات اجتماعی، اخلاقی، مذهبی مدنی که درین دوره بمیان آمده و مدنیت عصر اوستائی را تشکیل میدهد تزکیه نفس، نظافت بدن، تشئید مبانی راستگوئی و راست کاری در فرد و جامعه فعالیت، مقابله با مشکلات، توسعۀ زراعت اصول آبیاری غرس اشجار تربیۀ حیوانات مفید وقتل حشرات مضره وغیره وغیره است که اگر تمام آن را خلاصه کنیم این نتیجه بدست میآید که قرار ایجابات طبیعی محیط آریانا و مبانی اوستائی فرد و جامعه مستعد، متحد، نیرومند، با نشاط، فعال زحمت کش، راست گوو راستکار و خاک مسکونه ایشان حاصل خیز و صحت بخش باشد. در اثر همین تاثیرات محیط آریائی های که چندین هزار سال در شمال آریانا مسکن گرفته و پسان به تمام نقاط منتشر شدند دارای سجایا وخواص مخصوصی شدند و چون کتلۀ آریائی در کوهپایه های آریانا و مخصوصاً از جانب باختر باتورا ودانو وهو نا اقوام آریائی بدوی و عناصر غیر آریائی مقابل بودند و خطرات تنها جمى که یک و قتی اسباب بیجا شدن آنها از آسیای مرکزی شده بود همیشه حس میشد در قدیم ترین زمانه های پیش از عصر مهاجرت از باختر، مفکورۀ اتفاق قبایل و پیوستگی برای حفظ منافع و خاک آریائی و نگه داری ما حاصل زراعت و حیوانات اهلی در میان آنها پیدا شده و برای ادارۀ این سبک زندگانی جدید بار اول نظام سلطنتی آریائی در میان آریائی های باختر ظهور کرد و این زندگانی تا وقتی در باختر به تمام مفهوم خود ادامه داشت که مسئلۀ کثرت نفوس و مهاجرت بمیان نیامده بود و جامعۀ آریائی تحت حکمفرمائی پادشاهان خود طوری شاد و مسعود می زیستند که خاطرۀ آن در هزاران سال بعد مهاجرت از یاد آنها نرفته و همیشه دیار شمال هند کوه، "بخدی زیبا" اقامت گاه یما پادشاه را "فردوس"

خوانده اند.

موضوع مهاجرت طبعاً تا یک اندازه اسباب پرا گندگی این زندگانی مسعود شد ولی تاثیر آن بیشتر مربوط به خود مهاجرین بود و با برآمدن آنها از حدود آریانا خاتمه یافت.

آنهائیکه به گنگا و مدیا وفارس رسیدند مجدداً سعادت و نجات خود را به پیوستگی و اتفاق دیدند. آریائیهای مهاجر هندی برای مقابله با داسیوس ها در حوالی ١٤٠٠ ق م دومین سلطنت آریائی را بمیان آوردند و مادها و فارسی ها برای نجات از نفوذ خون و حاکمیت اشوری سامی بار سوم و چهارم سلطنت آریائی را در خاک های خود در سالهای ۷۰۸ و حوالی ٥٤٩ تشکیل کردند.