عصر مغل های بزرگ

از کتاب: بالاحصار کابل و پیشآمدهای تاریخی

دوره بابر و احفاد او

مقارن ظهور بابر، در خاک های افغانستان امروزی که مصادف به سال اخیر سلطنت سلطان حسین میرزا میباشد هرات پایتخت افغانستان عصر تیموری بود. دامنه سلطنت تیموریان درین عصر علاوه بر خاکهای افغانستان فعلی بخصوص به طرف شمال آمو دریا ساحه وسیع تری داشت که در برخی نقاط تا حصار هم میرسید شبهه نیست که دولت تیموریان هرات در زمان شاهرخ و سلطان حسین میرزا دوره کمال ترقی و عظمت خویش را چه از نظر علمی، ادبی و عمرانی و چه از پهلوی اداره و مملکت داری گذرانید سلطان حسین میرزا پادشاهی بود محبوب، طول عمر و سلطنت بر محبوبیت او افزوده و آرامی ممتد، شکوه دربار. زندگانی با ناز و نعمت هرات در سال های اخیر، وی را خلاف عرف عادات شاهان و شهزادگان وقت طوری نرم و ملایم ساخت که احکام و امرای او در داخل ،مملکت رقبا و مخالفین او در خارج بنای خودسری، جاه طلبی، حمله و تهاجم را گذاشتند ارغونی ها (ذوالنون ارغون و پسرانش) قراریکه دیدیم از لطف و مراحم او استفاده نموده با اغوا و خویشاوندی به بسط نفوذ خویش در خاک های غربی، جنوب غربی و جنوب شرقی افزودند. امارت سیستان، قندهار و کابل را به خود منحصر ساختند خسروشاه که اصلاً حکمرانی او در تخارستان بود و در دو طرفه آمو دریا بین دامنه های شمالی هندوکش و فرغانه و حصار حکومت میکرد به تدریج به حکم جاه طلبی بنای خود سری را گذاشته، بی باکی و جلوگسیختگی را بجائی رسانید که دو تن از پسران ولینعمت سابق خود، یکی مسعود را کور کرد و دیگری بایسنغر را با زه کمان خفه نمود.

بدین طریق ذوالنون ارغون در جنوب و خسرو شاه در شمال هندوکش هر کدام به اندازه کسب اقتدار نموده بودند که به دربار سلطان هرات چندان وقعی نمی گذاشتند. علاوه بر ین برخی از پسران نااهل سلطان ،حسین مثل بدیع الزمان و مظفر میرزا، مخصوصاً شهزاده اخیر الذکر موجب بسا پریشانی های دیگر پدر خویش شد. در پهلوی این همه تشنج داخلی، تشنج خارجی هم وجود داشت و آن جنگ های شیبانی خان از بک با شهزادگان تیموری و مغلی و اعمام بابر و خود بابر بود که منجر به داخل شدن بابر به داخل افغانستان و تجاوز صفوی ها و شیبانی خان شد. سلطان حسین میرزا در مقابل این همه تشنج داخلی و خارجی به سلطنت آرام خویش در هرات اکتفا نموده و دلخوش بود که نام او در خطبه ها در اقطار قلمرو وسیع او خوانده میشود به مسایل داخلی به نظر بسیار بی اعتنائی نگاه میکرد و در مقابل اضطراب خارجی طوریکه فرنادگروناد فرانسوی در کتاب خویش موسوم به " "بابر" میگوید به بسته کردن راهائی که به جانب پایتخت اش می آید اکتفا کرد ولی قراریکه میدانیم این تدبیر مختصر دم راه بابر را گرفته نتوانست.