شاهنامۀ دقیقی بلخی، مهمترین قسمت شاهنامه
شاهنامۀ دقیقی بلخی عبارت از شرح حال و گزارش واقعات دو تن از پادشاهان بزرگ لهراسپ و گشتاسپ و پیدایش آیین (زردهشت) و جنگهای بین کشور ما و توران زمین است.
اگرچه علت پیدایش شاهنامه را به صورت مختلف نگاشته اند ، لیکن به گمان غالب مهم ترین باعث وجود آن همین شاهنامه ی دقیقی بلخی است که هزار بیت آن را فردوسی در شاهنامه خود اقتباس نموده و در یک جا چنین میگوید:
چو این نامه افتاد در دست من
به ماهی گراییده شد شست من
ز گشتاسب و لهراسپ بیتی هزار
بگویم سر آمد مرا روزگار
در جایی که سخن از شاهنامه فردوسی به میان می آید ، مخصوصاً در این اثر که بر شالودۀ سخنان فردوسی بنیان آن گذاشته شده و از تحلیل و تجزیه و انتخاب و تعبیر و تفسیر بر آن سخنان شاعر و حکیم نامور سخن چندی گفته آید. بسیار جای تأسف است که از شاعر و چکامه سرای مبتکر دقیقی بلخی نام نگیریم زیرا آثار وی و مخصوصاً هزار بیت او در حقیقت تهداب داستان سرایی شاهنامه نویسی است کلماتی چند نگویم. درست است که برای شاهنامه نویسی و شاهنامه گویی علل بسیار آورده اند و از نقطه نظر تاریخی و جغرافی به مورد اسمی از ابو منصور محمد عبدالرزاق و وزیر او ابو منصور معمری و ارسال چهار نفر به شهرهای خراسان و جمع آوری گزارشهای زمان باستان نکات صحیح ایراد کرده اند و بسا مطالب دیگر را که عبارت از استفاده های شخصی شفاهی و تحریری باشد به رشتۀ تحریر درآورده اند. ولی علت حقیقی را که یا به سرگذشت "دقیقی و شاهنامه" ارتباط داشت و یکبار و یک پارچۀ "هزار بیت" او راجع به قسمت اصیل شاهنامه بود به دستش افتاد یعنی حصۀ اساسی که کشته شدن لهراسپ در بلخ و پادشاهی پسر او در این شهر کهن یزدان پرستی و ظهور زردهشت (ریشی) دانشمند یگانه را آماده یافت. البته هیچ کس منکر ابتکار یک دسته شعرای بلخی مانند ابوالمؤید بلخی ابو علی محمد بن احمد بلخی دقیقی بلخی و غیره که پیش از ۳۴۶ هجری قمری کانونی برای نگارش شرح حال و روزگاران شاهان و پهلوانان بلخ در نظر داشتند.
در سه دوره تاریخ قدیم بلخ یعنی در عصر ویدی، عصر اوستایی و عهد عصر حماسه سرایی اسلامی شعرا و حکمای معروفی در (بخدی - بلخ) به وجود آمده اند که هر یک مطابق تقاضای زمان خود با سرودن اشعار (شاهنامه) عصر خود به شمار می رفتند. در عصر ویدی (ریشی ها) با اشعار منثور چهار (کتاب ویدی) که پسان به قید تحریر درآمده است ، با داشتن (جنبه های) معنوی داستان نامه ی زمان خود محسوب میشوند این کتب (ویدی) اگرچه قسمت اعظمش در ماورای شرقی رود "سندهو - سند" شروع شده، اما قسمت زیاد (ریگدوید) یادگار (بلھیکا - بخدی یا بلخ) است. در دورۀ دوم عصر اوستایی طوری که در یک جا در این اثر یادآوری نمودم صاحب کتاب اوستا مخصوصاً (گات) ها خودش در جملۀ (ریشیهای) دانشمند بلخ محسوب بود و (اوستا) در فصل کلی (یسناها و وندیدادها و پشتها) انقدر از شاهان و پهلوانان تذکار داده است که کتاب او را (شاهنامه اوستایی) به تمام معنی میتواند خواند و شاهنامۀ دقیقی بلخی و ابوالمؤید بلخی و ابوعلی محمد بن احمد بلخی را سراسر نقل و ترجمۀ آن کتاب خواند البته اگر کتاب اوستا و کتب ویدا نمی بود شعرای بلخ از کجا به شاهنامه سرایی می پرداختند.
در دوره سوم یعنی عصر حماسه سرایی اسلامی که زبان دری نضج میکرد (مبدأ زبان دری در قرن سوم بعد از هجرت میتوان یافت) یعنی در نیمه قرن سوم و مخصوصاً در قرن چهارم شعرایی که ممکن در جوانی (زردهشتی) و بعد از آن به مسلمانی گراییده باشند یا از زبان موبدان که هنوز کم و بیش یافت میشدند چیزهایی راجع به بلخ شنیده باشند. این است که دسته ئی از شعرای بلخی و ماوراءالنهری که آنها را "پلئه یاد" شرقی میتوان خواند شروع به نگارش شاهنامه ها و گاه نامه ها نمودند و دقیقی بلخی کسی است که با "هزار بیت" خود اساس نگارش شاهنامۀ منظوم را گذاشت و مهم ترین قسمت شاهنامه را نوشت و این نامه به دست فردوسی افتاد.
چو این نامه افتاد در دست من
به ماهی گراییده شد شست من
در شاهنامه ی فردوسی (جلد سوم) به ذکر نام دقیقی و گرفتن هزار بیت او شروع میشود و جای بسیار قدردانی است که شاعر توسی عین هزار بیت شاعر بلخی را اقتباس نموده و گفتار خویش را به ستایش سلطان محمود خاتمه می دهد:
چنان دید گوینده یک شب به خواب
که یک جام می داشتی چون گلاب
دقیقی ز جایی پدید آمدی
بر آن جام می داستانها زدی
به فردوسی آواز دادی که می
مخور جز به آیین کاؤوس کی
که شاهی گزیدی به گیتی به بخت
بدو نازد و تاج و دیهیم و تخت
شهنشاه محمود گیرنده شهر
ز گنجش به هر کس رسانیده بهر
از امروز تا سال هشتاد و پنج
بکاهدش رنج و ببالدش گنج
وز آن پس به چین اندر آرد سپاه
همه مهتران برگشایند راه
نیایدش گفتن کسی را درشت
همه تاج شهانش آید به مشت
ز گشتاسپ و ارجاسب بیتی هزار
بگفتیم سرامد مرا روزگار
گر آن مایه نزد شهنشه رسد
روان من از خاک بر مه رسد
فردوسی ، کشته شدن لهراسپ و پادشاه شدن گشتاسپ تا زمان رفتن اخیر الذکر به زابلستان و آمادگی ارجاسب را برای جنگ دوم ، حاوی هزار بیت دقیقی بیان میکند و بعد قصیده یی در ستایش سلطان محمود و ضمناً بدگویی از دقیقی را انشاد میکند. برای اینکه ترتیب اصل کتاب شاهنامه بر هم نخورد قسمتی از غزلیات فردوسی را با نکوهش دقیقی و ستایش محمود اقتباس میکنیم:
چون این نامه افتاد با دست من
به ماهی گراییده شد شست من
نگه کردم این نظم سست آمدم
بسی بیت نا تندرست آمدم
من این را نوشتم که تا شهریار
بداند سخن گفتن نابکار
دو گوهر بدین باد و گوهر فروش
کنون شاه دارد به گفتار گوش
سخن چون بدینگونه بایدت گفت
مگوی و مکن رنج با طبع جفت
چو بند روان بینی و رنج تن
به کانی که گوهر نیابی مکن
یکی نامه دیدم پر از داستان
سخنهای آن بر منش راستان
فسانه کهن بود و منثور بود
طبایع ز پیوند او دور بود
نه بردی به پیوند او کس گمان
پر اندیشه گشت این دل شادمان
چو طبعی نداری چو آب روان
نبردست زی نامه خسروان
دهان گر بماند ز خوردن تهی
از آن به که ناز سازخوانی نهی
من این نامه فرخ گرفتم به فال
همی رنج بردم به بسیار سال
ندیدم سرافراز بخشنده یی
به گاه کیان بر درخشنده ئی
یکی باغ دیدم سراسر درخت
نشستن گه مردم نیک بخت
به جایی نبود ایچ پیدا درش
جز از نام شاهی نبود افسرش
سخن را نگه داشتم سال بیست
بدان تا سزاوار این گنج کیست؟
جهاندار محمود با فر وجود
که او را کند ماه و کیوان سجود
ابو القاسم آن شهریار جهان
کزو تازه شد تاج شاهنشه هان
بیامد نشست از بر تخت داد
جهان دار چون او که دارد به یاد؟
سرنامه را نام او تاج گشت
به فرش دل تیره چون عاج گشت
ببخشش به دانش به فر و هنر
نبد تا جهان بد چون نامور
همیشه سر تختش آباد باد
و زو جان آزادگان شاد بادشاهنامۀ