فتح انسان
از کتاب: درکوچه های سرخ شفق
، معاصر
بهاران میرسد از دور دستان
غم ديرين رها کن گل بیا فشان
مرا با خویشتن تا اوجها بر
که جانم خسته از رنج زمستان
به جان شب بزن ای یار آتش
فرو افگن تو این شبستان
بکن از خشکسالان قصه کوتاه
زمین تشنه را سیراب گردان
سکوت کوچه با آواز بشکن
به طاق شب سرود روشنی خوان
سخن از لاله ی شاداب سرکن
سخن از رنج و کار و فتح انسان
٤ حمل ۱۳۶۰