111

پخچ و پست و پخش

از کتاب: زبان د آری
واژۀ پخچ مقابل بلند که گاهی معادل پست است ، هم به تهمت عامیانه وگفتاری بودن گرفتار می باشد. درزبان ما این دوواژه ازهم جدا اند .


آدم پخچ یعنی آدم قد کوتاه
آدم پست یعنی آدم فرومایه

درنگارشها با تقلید از بعض کتابها ، پست را به هردو معنا به کارمی برند .
واژۀ پخچ به معنای کوتاه قد وپهن ازدیرین زمانه ها واژۀ ادبی پذیرفته شده بوده ا ست که خسروی سرخسی ، شاعر سدۀ چهارم هجری می سراید :
رفت برون میر ر سیده فَرَم
پخچ شده بوق ودریده علم

پس چرا همان گونه که پخچ می گوییم ، درنگارشها نیز پخچ را بکار نبریم ؟ اگردرکنارآن پست وپستی هم مقابل بلندوبلندی و هم به معنای دنی ودنائت حفظ شوند، به غنای زبان کمک خواهندکرد.

کنون می رویم به سراغ فرهنگها :
در دهخدا نوشته اند: پخچ . [ پ َ ] (ص ) پخج . پخش . پخت . پهن . کوفته .پهن شده . (حاشیه فرهنگ اسدی نسخه نخجوانی ). || پست . || پژمرده . (غیاث اللغات ) پخچ شدن ؛ پهن شدن بر اثر ضربه ای . پهن و با زمین یکسان شدن چیزی با فشاری . بواسطه فشاری از صورت نخستین گشتن و به پهنی گرائیدن . پهن گشتن از زخمی یا زوری .
(حاشیه فرهنگ اسدی نسخه نخجوانی )
رفت برون میر رسیــده فَرَم
پخچ شده بوق و دریده علم
(منجیک )

  • پخچ کردن ؛ پخج کردن . پهن کردن چیزی در زیر چیزی چون میوه پُخته زیر پای . پخش کردن یکسان کردن با :
آن روی و ریش پرگه و پربلغم وخدو
همچون خبزدویی که کنی زیر پای پخچ
( لبیبی )

معاذاﷲ که من نالم ز چشمش [ ظ: خشمش ]
وگر شمشیر یازد [ ظ: بارد ] ز آسمانش
بیـک پف خف تــوان کـردن مـر او را
بیـــک لج پخچ هــم کــردن تـوانش .
یوسف عروضی(از فرهنگ اسدی چ پاول هورن )


اگر بر سر مرد زد در نبــــــرد
سر و قامتش با زمین پخچ کرد
(عنصری )

رخساره پخچ کرده و سوراخ در شکم 
از طعن وضرب خصم توبه چون زروگهر
(کمال اسماعیل)

امروزه واژة پخش وپخش کردن به معنای نشرکردن پراگندن ، تیت کردن به کار می رود.
پس پخچ را درمورد قامت یا هرارتفاع کوتاه به کار می توان برد . این درخت ازآن درخت پخچتراست . این دیوال پخچ است وآن دیوال بلند. وپست هم درنگارش وهم درگفتار دری فرومایه معنا دارد.