غیاثی

از کتاب: یادی از رفته گان

میر غیاث الدین (غیاثی ) ولد میرک – مولدش حصارک واقع ساحل دریای کوکچه از مضافات جرم بدخشان است . 

غیاث در قریۀ حصارک تولد و نشو و نما یافت و بعد از طی مراتب تعلیمات متداولۀ کتب عربی به هند سفر کرده ر آنجا  تحصیلات خود را بپایان رسانید. توفیق رفیق حالش تا به خدمت حضرت شاه غلام محمد معصوم المعروف بمعصوم ثانی بسرهند رسیده بوطنی خود (بدخشان )یافت.

غیاثی پس از انکه بوطن رسید در شهر فیض آباد بمسند ارشاد نشست و سالیان در از خلق را در طریقۀ نقشبندیه تعلیم و تلقین نمود و درس سال (۱۱۸۱ ه ق ) جهان فانی را واع گفت مرقدش در گذر چقورک شهر فیض آباد زیارتگاه خاص  و عام است .

غیاثی : از افکار صوفیانۀ خو دیوان اشعاری بیاد گار گذاشته است خوشبخانه دیوان قلمی غیاثی که در زمان حیاتش بتاریخ (۱۱۷۳ ه ق) نوشته شده و فغان ان بقلم سرخ در بین سطور معنی و شرع شده و نیز در بعضی جایها اغلاطی که در کتاب واقع شده بقلم سرخ گرفته شده است این کتاب مختوی دو صدو بیست صفحه و هر صفحه مشتمل بر (۱۳) سطر میباشد در پانزده ورق اخیر این دیوان یک مثنوی بنام معراج نامۀ شاه دردر بدخشی است در حرف دال گذشت غزلیات دیوان غیاثی مردف از الف الی یا و در پایان غزلیان یک مخمس غیاثی بر غزل در بحور مختلف آغاز شده و کتاب با نجام میرسد درین مثنویات مباحث صوفیانه و سلسله طریقه عالی نقشبندیه و خوارق مرشد او و شرحی بر یک بیت مثنوی مولوی  ایراد شده است . 

غیاثی : سفری به حجاز نموده و درین سفر به تب لرزه مبتلا شد وحضرت رسالتماب صلی الله علیه وسلم رادر خواب دید و باشاره پیر خود رسول الله ( ص) راشناخت و در پای مبارک رسول کریم صلی الله علیه و سلم سرنهاد رسول مقبول (ص) دست بر پشت غیاثی نهاد و دعا فرمودند چون از خواب بیدار د از مرض تب اثری باقی نمانده بود و این واقعه را در یک مثنوی خود بیان کرده است : 

در راه حجاز زبودم آزار

یکماه بلرزه تب گرفتار 

یکشب بدلم شراره بنشست

ضعفم بر بود رفتم ازدست

دیدم ناگه که قطت مرحوم 

گر دید پد یمعنی معصوم

دستم بگرفت رهنمون شد

درخیمۀ عالی اندرون شد

این بنده زرهنما بپر سید

کای رهبر سالکان تجرید

این کیست که هست عالی القدر

رخساره چوماه لیلة القدر

گفتا که حبیب لایزال است

شاه هنشۀ ملک بیز وال است

یعنی شه بارگاه سرمد

تاج سر مرسلان محمد(ص)

سربر سررکبه اش نهادم

دریای مبارکش فتادم

همدست خود آنجناب حضرت

مالید بسپشت من ز شفقت

برداشت دو دست ودر دعا شد

خواهان شفای این گدا شد

گر دید دلم مفرح وشاد

گشتم زبلا ورنج آزاد

درپایان دیوان مذکور سه مهر شده اول مهر غیاثی بادامی عبارتش فقیر الله سوم مهرپسر غیاثی است ودوسطر است اما خوانده نشد . واین کتاب را میرنورالدین نبیرۀ میر غیاث الدین (غیاثی)بآدینه محمد پسر محمد امان داده است ودر تفصیل مهر حضرت ایشان کلان ومهر با بامان وخودمان نوشته وثابت که بترتیب مهر ایشان کلان (غیاثی) بابا(فقیرالله )خودمان (نورالدین)بایدباشد. درطرف آغازکتاب دردو ورق جدا گانه رساله یی ازغیاثی بنام (تعلیم طریقه نقشبندیۀ سرهندیه ) بخط دیگری ثبت شده است. اقامت غیاثی درهند جهت اخذ تعلم حال وقال بروزگار محمد شاه پادشاه هند بوده است که میگوید:

آنکه درمصطبۀ گنج لهانش راهست

سخن غیر بیاقوت لبش اکراه است

نیست درمجلس اوجز سخن عشق دگر

قطب آفاق که درعهد محمدشاه است

آنکه درمجلس اوجز سخن عشق دگر

قطب آفاق که درعهد محمد شاه است

آنکه اکواب جهان برزمی جذبه اوست

ساقی میکده معصوم ولی الله است

وصف ذات توچگویم که حریرم دل تو

مطلع برتو انوار رسوالله است

یک نظر بهر خدا سوی «غیاث الدین»کن

بعلم الله که ز دل بنده این درگاه است

معلوم نشد که غیاثی چند سال درهند بوده است ولی ازیک بیت آن مستناد میشود که مدت مدیدی خدمت پیر کرده است.

بمکتب خانه وحدت «غیاثی »سالها بودم 

که تا ازدفتر عشاق  درفیض آباد

فعلا نزد کسی موجود است وتحفت المعصوم نام دارد. غیاثی درغزلیات تضمین وتتبع نیز نموده چنانچه درجواب ناصر علی سرهندی گفته است:

زخود گم شو نظر کن برق حسن بیحجابش را

که پرتو هاست برذرات عالم آفتابش را

درامستانه چون منصور درمیخانه وحدت

که تا بینی عیان درشیه ها موج شرابش را

بزهد وپارسایی کی توان رفع حجب کردن

مگر ازرخ نسیم جذبه بردارد نقابش را

کلیم آسا بطور عشق گردد محودیدارش

بجان هرکس که  نوشد چونعسل زهرعتابش را

بقربانگاه وحدت رفته جان خویش قربان کن

چواسمیل جویایی اگر قرب جنابش را

غلام حلقه درگوش درپیر خراباتم

که غرق نورگشتم تانمودم سجده بابشرا

عجائب شور دارد قلزم«ناصر»غیاث الدین

بخود چون بحر جوشیدم که تاگفتم جوابش را

ازین یک غزل خلاصه افکارغیاثی دانسته میشود.