32

بابر نامه

از کتاب: ظهیرالدین محمد بابر ، بخش تالیفات

این کتاب که به نام های تزک بابری یا واقعات بابری نیز خوانده شده، نمودار بسیار خوبیست از شخصیت بزرگ بابر که جامع ذوق ادبی و نکته رسی و نقادی و راستگویی اوست و اصلا به زبان ترکی چغتائی لهجه شرقی (زبان ازبکی) نوشته شده که نثر روان وشيرين ومطابق معايير ادبی زبان ازبکی دارد و به تصدیق گویندگان این لهجه شرقی زبان آن نسبت به نثر امیرعلی شیر نوائی (ادیب پیشقدم او) از قید تقلید نثر نگاری السنۀ دیگر مانند فارسی و عربی آزاد است و بطرز ادا و جمله بندی و قواعد زبان ازبکی نزدیکتر است و گویندگان این زبان آنرا به سهولت خوانده میتوانند و از شستگی عبارات و متانت آن حظ می برند.

بابر بحيث نثر نگا رو شاعر این زبان در آسیای میانه مبتکر و نویسندۀ چیره دستی است که در بابر نامه دیدنی ها و کردارهای خود را از نیک و بد همه با صداقت ونقـادی نوشته است. وی نگاه نکته رس دقیق دارد و گاهی اوضاع اجتماعی و کردارهای خود و دیگران را نقادی مینماید .

از اوضاع جغرافی آب وهوا محصولات زراعتی ، نباتات، حیوانات ، راه ها و حصارهای جنگی و اخلاق مردم و طرز زندگانی و اوضاع علمی وادبي وحتى افکار ونظرهای رجال معاصر و خاندان های مقتدر هر محیطی که درآن بیاید با دقت و بصیرت خود را واقف میسازد و آن را طوریکه دیده و یا شنیده است عینا می نگارد، از سن ۱۲ سالگی سال ۸۹۹ هـ ۱۴۹۳م که در فرغانه پادشاه شده تا وقایع و دیدنی های ۹۳۶ هـ ۱۵۲۹ م که اواخر عمر اوست درین کتاب با شرح دقیق و دلچسپی آمده است.


این سپاهی دلاور وفاتح ومؤسس سلطنت سه صدسالۀ مغولیۀ هند هما نطوریکه به قواعد لشکر کشی وفنون جنگی وقت آگاه است و اکثر میدان های خونین جنگها را در آسیای میانه و افغانستان و هند فتح کرده به رموز زندگانی در باری و بزمی و روحيات وادب واسرار کلتور هم آشناست. به عمق جریان کلتور اسلامی - آسیای میانه که از عناصر مدنیت تورانی و اسلا می و خراسانی قد تشکیل شده بود فرو رفته و در عین دارائی صفات جنگی شاعر ومو لف هم است و کتاب بابر نامه و دیگر تالیفات او نمودار همین صفات اوست.

بابر نامه را اهل نظر و مور خان قدیم و جدید به نیکی ستوده اند. ابوالفضل عالم و نویسنده دربار تیموریان هند مینویسد:

واقعات خود را از ابتدای سلطنت خود تا حال ارتحال از قرار واقع بعبارت فصيح وبليغ نوشته اند. دستور العمليست به جهت فرمانروایان عالم و قانونیست در آموختن اندیشه های درست و فکرهای صحیح برای تجربت پذیران و دانش آموزان روزگار . 

هنری الیوت ( H.M. Elliot ) گوید :

"بابرنامه از بهترین و راست ترین کتب شرح حال خودنگارAutobiography است و به هیچ صورت از کتاب لشکر کشی گزینوفون Expedition of Xenophon و تبصره های سیزار Caesar Caius Julius کمتر نیست. این کتاب تنها از جهت ضبط وقایع تاریخی اهمیت ندارد ، بلکه در آن معلوماتی فراهم آمده که از آن شخصیت نابغ بابر وعمق نظر او آشکار است ، جهانگردان کنونی اعتراف دارند ، که معلومات بابر در باره کابل و فرغانه و اراضی شمال هندوکش چقدر واقعی و مفصل است که امروز هم در خور خواندن باشد ، و نمیتوان برآن چیزی را اضافه کرد. تصویریکه وی از هندوستان میکشد ، نیز در خور توجه فراوان است. وی بحيث يک فاتح در سنه ۱۵۲۵ م بدین سرزمین پانهاد، و هر چیزیکه در آنجا دید ویافت ، آنرا در ۲۰ صفحه نوشت ، وعلاوه بر حدود اربعه از نفوس و آبادی و ذرایع تولید و و گلها و درختان و پرندگان و چارپایان و حیوانات آبی و عادات و خصوصیات آنجا معلومات کافی داد، که امروز هم ازان استفاده توان کرد . وی علاوه بر مشاهدات خود مسموعات را هم بخوبی تحلیل میکند ، و برای انکشاف آن نظر و مشوره خود را می نویسد .

 ولیم ارسکن W. Erskine دربارۀ این کتاب می نویسد : "بابر نامه کتاب دلچسپ عجییبی است که در آن جزویات زندگی این فرمانروای تاتاری را میبینیم، آراء و نظریات او به کلی فطری است که در آن تصنع و تکلفی نباشد. هرچیز را با روشنی و صداقت بیان میکند . طرز تحریر او ساده وش گفته و دلاویز و نگاه او عمیق است، چهره حقیقی و اطوار و افعال معاصران خود را بخوبی تصویر میکشد ، و بنابرین در تألیفات تاریخی آسیابی نظیر است."

ايس - ایم - ادوردس S.M. Edwards نیز بابر نامه را نظیر اعترافات سنت آوگستاین ST. Augustine وروسو Rousseau  قرار میدهد ، و آنرا هم پلۀ خاطرات Memoirs گبن ونیوتن میشمارد. وی صداقت لهجه و سبک تحریر ساده این کتاب را ستوده و در تصویر مطالب مانند شرح احوال و اوضاع وسیرت شهزادگان هرات و امرای دربار پدر خو د وغیره آنرا نمونه بسیار دلچسپ و دقیق سیرت نویسی میداند ، که با الفاظ مختصر چهره حقیقی و خلق و خوی مردم را وانموده است. الفنستون هم بابر نامه را یکی از آثار برجسته میداند که مظهر احساس وعاطفه و محبت و انس نویسنده آنست. زیرا بابر در زندگانی خود نشیب وفراز زیادی دید، ایام عسرت و زحمت را گذرانید و خود را به شان و شوکت تخت شاهی رسانید . مگر ذوق طبیعی خود را در هر حال از دست نداد . درشکوه دربار شاهی خود رفقای ایام طفولت را فراموش نکرد، و بیاد ایشان گاهی اشکباری نیز نمود و خاطرات پر لطف آن ایام را در گزارشات ایام زندگانی خود گنجانید. با وجودیکه از محضر ما در و خانواده خود دور بود از ایشان به صورتی تذکار کرد که گویا با و یکجا نشسته اند . اکنون ما این کتاب مفید را که یادگار شخصیت دقیق و نکته رس بابر است از نظر موضوع چنین طبقه بندی میکنیم : 

۱- برای ماوراء النهر و خراسان و افغانستان و هندوستان بهترین کتاب منبع معلومات جغرافیست... و آنرا در جغرافیای تاریخی مورد اعتماد توان شمرد... زیرا بابر اکثر مشاهدات خود را در این سرزمینها نوشته است . مثلاً برخی از نامهای جغرافی در طول تاریخ مد و جزری دارند که از آن جمله در عصر او حدود خراسان چنین بود: در شرق بلخ، در غرب بسطام و دامغان ، در شمال خوارزم، در جنوب سیستان تا کندهار. همچنین شرح احوال جغرافی فرغانه و کابل و هند و هرات و راه های افغانستان بر هند بهترین منبع معلومات جغرافی این ممالک در قرن شانزدهم است.

۲- اوضاع سياسي ممالک مذكور وروابط مسلمى و جنگی و خانوادگی فیودالان تیموری را روشن میسازد 

۳- احوال واوضاع وسیرت و خلق و خوی شاهزادگان و زنان و امرای دربار های تیموریان در این کتاب دیده میشود. قواعد جنگی و دربار داری ، محافل عیش و نوش ، وابنيه و باغها و حتی مشاغل خصوصی مانند کبوتر بازی و شراب خوری و روابط زناشویی ایشان بوضاحت ،بیان میشود. مثلاً در بارۀ اولین زنیکه سلطان حسین میرزا بایقرا پادشاه تیموری هرات گرفته بود گوید : " بیگه سلطان بیگم دختر سنجر میرزای مروی بود ، بدیع الزمان میرزا از این زائیده شده بود بسیار کج خلق بود ، سلطان حسین میرزا را بسیار میرنجانید ، از کج خلقی او میرزا به تنگ آمده گذاشت و خلاص شد. چه کند حق بجانب میرزا بود... الله تعالی هیچ مسلمان درین  بلا نیندازد، وزن بدخوی و کج خلق الهی در عالم نماند."

بابر در اوضاع عصر وا خلاق مردم و رجال عهد خود نظر نقادی هم دارد ، درباره امیر علی شیر نوایی و نازک مزاجی او که به غرور منجر شده بودوهم در مستی برخی اشعار و خطاهای عروضی که در میزان الاوزان کرده ، اشاره های انتقادی لطیفی دارد و گوید: در فارسی فانی تخلص کرد ، و بعضی ابيات او بد نیست ولی اکثر سست و فروداند . دربارۀ خود سلطان حسین میرزا و فسق و فجور و نتایج اعمالش چنین انتقاد مینماید :

" مثلا سلطان حسین میرزا پادشاه کلان و مثل هری شهر اسلام، این عجب است که ازین چهارده پسرش سه کس آنها و لدالزنا بودند . فسق و فجوردرخودش و پسرانش وایل والوس او شایع بود. از شامت همین ها بود که ازین طور خانواده کلان در هفت هشت سال غیر ازیک محمد زمان میرزا دیگر اثر و علامت نماند."  بابر در جمله رجال مشهور عصر ، اعمال شیبانی خان را بعد ازفتح هرات (۹۱۳ هـ ۱۵۰۷ م) با نظر ناقدانه میبیند، و ازینکه برعرض وناموس مردم تجاوز ها کرد ، و به قاضی اختیار و میر یوسف ملایان مشهور خراسان بد گفت و خانزاده بیگم حرم مظفر حسین ر پیش از بر آمدن عدت به زنی گرفت و در خط ملا سلطان علی و تصاویر بهزاد مصور اصلاحاتی وارد کرد، وشعر بی مزه میگفت و بر منبر میخواند ، او را ملامت قرار میدهد که به جهت پنجروزه دنياي گزران اینهمه نام بد گذاشت.


بابر در نوشتن یاداشت های خود اراده داشت که همواره راست بگوید و راست بنویسد و در این باره خودش چنین گوید: "آنچنان الزام نموده شد، که راستی هر سخنی را نوشته شود ، و بیانی واقع هر کاری را تحریر نموده آید .لا جرم از پدر و برادر زادهگان هر نیکی دیدی که شایع بود تقریر کردم، و از خویش و بیگانه هر عیبی وهنر که بیان واقع بود تحریر نمودم ."

بابر نامه درشناسایی احوال علما و شاعران و هنرمندان عصر نیز مرجع خوبی شده میتواند و نظر خاص او در تشریح صفات وعيوب ادبا وعلما وهنر مندان ، لطيف ودقیق و خواندنی است. مثلاً شخصیت یکی از رجال معروف دربار هرات خواجه عبدالله مروارید را چنین نقادي مينمايد : " دیگر خواجه عبدالله مروراید: اول صدر ،بود آخر مقرب و میر شده بود ، پر فضایل کسی بود ، قانون را مثل او کسی ننواخته در قانون گرفت کردن اختراع اوست . خطوط را خوب می نوشته ، فاسق و بی باک بود از شامت فسق به مرض آبله گرفتار شده از دست و پاي خود مانده چند سال عذابها و مشقت های گوناگون کشیده، به همان بلیه از عالم نقل کرد."

این شخص عالم وخطاط وموسيقى نوازو شاعر وفقيه و منشی زبردستی بود، که ما فضایل او را از روی منابع دیگر هم میدانیم، ولی عیوب او را بابر با نظر نقاد خود درک کرده و نوشته است . يک امير معروف دربار هرات شیخم بیگ است که از اهل اداره و علم وادب بود، وبقول امير علی شیر " اخلاق حمیده و معاش پسندیده" داشت و بمناصب رفيع ومراتب اعلی مشرف بود، و اشعار خوبی داشت. ولیلی و مجنون را نظم کرده بود  ولی بابر او را بنظر ناقدانه ادبی خود چنین می ستاید :

"دیگر شیخم بیگ بود چون سهیلی تخلص می کرده شیخم سهیلی میگفته اند یک طور شعری میگفتند ، الفاظ و معانی ترساننده، وبحور درج میکرده ، از جمله ابیات اویکی اینست :


شب غم گرد باد آهم زجامی برد گردون را

فرو برد اژدهای سیل اشکم ربع مسكون را


مشهور است که نوبتی این بیت را در خدمت مولانا عبد الرحمن جامی خوانده است. مولانا فرسوده است که شما شعر میگوئید یا آدم می ترسانید."

بابر در پدیده های هنری عصر خود نیز نظري نقاد دارد ، وحتی بر آثار بهزاد انگشت انتقاد میگذارد وی گوید: "استاد بهزاد و شاه مظفر در تصویر بسعی واهتمام علی شیر بیگ ، این مقدار معروف و مشهور شدند ... از مصوران بهزاد بود ، کار مصوري را بسیار نازک کرد اما چهره آرایی بی ریش را بد می کشاد، غبغب او را بسیار کلان میکشید، آدم ریش دار را خوب چهره کشائی میکرد"