کاهو اسراوا و فغفور توران

از کتاب: افغانستان در شاهنامه

اصل موضوع کشانی و تذکار زبان و فرهنگ آنها در شاهنامه فردوسی مطلبی است که ما را کم وبیش به شرح پاره ئی مسایل جغرافیایی و تاریخ میکشاند. افغانستان با حد و حدود معینی که دارد از طرف غرب محدود است به آبهای ایستاده ی سیستان که نظر به وقایع مختلف که در چندین جا تذکر داده ایم و آنچه ما را به شرح مسایل آفاقی میکشاند مسألۀ جنگی است میان یکی از پادشاهان (کاوی) یا "کاهو اسراوا" یا (کیخسرو) و خاقان چین یا نزدیک تر بیاییم یکی از (فغفورهای) چین و اینجا باز تصحیح می خواهد و درست تر بگوییم یکی از فغفورهای ختاوختن و کاشغر این لقب بار اول در سنگ نبشتۀ کوشانی بغلان به کار رفته و یک سلسله اسمای دیگر مثل (کتارنگ) و (کورنگ) و غیره ذکر شده.

متأسفانه جنگ یا جنگها بین رستم - بزرگترین پهلوان کابل و زابل - و عده ئی از پهلوانان کوشانی بوقوع پیوسته که تاریخ داستانهای مذکور در پردۀ خفا است، ولی چنین به نظر می آید که اوایل گذارشان (عصر کشانی) آن وقتهایی که هنوز در خاکهای توران زمین بودند و قدم به قدم به صفحات شمال و بعد در جنوب آمودریا و سپس به شمال هندوکش و باز به جنوب آن منتشر شدند به عصر کوشانی تماس پیدا کند. تا جائی که تاریخ نشان میدهد و مجامع بزرگ بین المللی ثابت می سازدعصر و فصل کوشانی چه کوشانی های کلان و چه کوشانی های خورد که ما در این مطالعات مختصر این دسته از شاهان کوشانی را با یک دسته از شاهان کوشانی و با یک دسته از شاهان تاریخی کوشانی مقایسه کرده ایم. این کاریست که بار اول صورت میگرد و جز مقایسه منظور دیگری در میان نیست شاهان کوشانی شاهنامه به دست پهلوان ملی کشته می شوند ولی تاریخ و باستان شناسی ثابت ساخته است که این پادشاهان و امپراطوران بین چین و روم و هند به تشکیل دولت مقتدری موفق شدند و در اسناد چینی و یونانی و هندی القاب مخصوصی دارند و (کنشکا) شهنشاه مقتدری بود که بین آمودریا و گنگا امپراطوری وسیع و پهناوری داشت و سنگ نبشتۀ (بغلان) و کتیبۀ (پارساپورا) پیشاور شاهد آنست. بهر حال جنگ بین (کاهو اسراوا) کی خسرو و (فرانگر آسیانا) افراسیاب و طوری که دیدیم پهلوان بزرگ آریایی و کیخسرو رستم و فریبرز قهرمان زور آور تورانی افراسیاب کاموس و اشکابوس است و ما دفعۀ دیگر به تاریخ داستان اوستا رجعت میکنیم. "هوسراوا" کارنامه های او درپشتهای اوستا مانند: آبان پشت گوش پشت فروردین یشت. زمیاو پشت ذکر شده و در همه جا به حیث انتقام گیرندۀ خون پدر (سیاه ورشنا  سیاوش) از توریاها  (تورانی ها) حافظ و مدافع نیرومند خاک آریایی و مؤسس امپراطوری آریائی و فاتح بزرگ شناخته شده است. مشارالیه با (فرانگر اسیانا)  (افراسیاب) و برادرش (گرسه وزده)  (گرزیواز) جنگ هایی کرده و به آنها غالب شد و در بارۀ کامومر و دیگر دسته های رزم آور افراسیاب چنین میگویند:

گر از کابل و زابل و مرز هند

شود روی گیتی چو چینی پرند

نترسانی از رستم نامدار

نخستین از و من برآرم دمار

یکی بهره ز ایشان فرستم به بلخ

بر ایرانیان برکنم روز تلخ

 دگر بهره بر سوی کابلستان

به کابل کشم خاک زابلستان

افراسیاب و کاموس کوشانی در باب سپاهی که از طرف سیستان زابل آمده است تعاطی افکار مینمایند و حین صحبت راجع به شهر نیمروز میگویند که آن را به کلی زیر و زبر خواهیم کرد.

 بتازید شبگر تا نیمروز

نبرده سواران گیتی فروز

زن و کودک و خرد و پیر و جوان 

نه شاه و کنارنگ و نه پهلوان

بدو گفت خاقان جز این راه نیست

به گیتی جز از جنگ کوتاه نیست

اینجا پیران پهلوان زابلی رستم و زابلستان را تعریف میکند و کاموس به جواب می پردازد.

ز رستم چه دانی تو چندین سخن

ز زابلستان یاد هرگز مکن

نه ترسانم از رستم نامدار

نخستین ازو من برآرم دمار

برافرازم این تیغ و گوپال را

ببرم سر رستم زال را

کاموس به جنگ میرو دو (الوا) یکی

از پهلوانان زابل کشته میشود

عنان را بپیچید کاموس تنگ

میان دو گرد اندر آمد به جنگ

نخستین که آمد میان دو صف

زخون جگر بر لب آورده کف

سپهبد سرافراز کاموس بود

که با لشکر و پیل و با کوس بود

همی بر خروشید چون پیل مست

یکی گرزۀ گاوپیکر بدست

یکی زابلی بود (الوا) بنام

سبک تیغ کین برکشید از نیام 

کجا نیزۀ رستم او داشتی

پس پشت او هیچ بگذاشتی

شد آهنگ آورد کاموس کرد

که از وی برآرد به آورد دگر

چو الوای آهنگ کاموس کرد

که جوید به آورد با او نبرد

نهادند آوردگاهی بزرگ

کشانی بیامد بکردار گرگ

بزد نیزه و برگرفتش ز زین

بینداخت آسان به روی زمین