نامه گشتاسپ به ارجاسب
زریر گفت:
به شاه جهان گفت کای نامدار
چو دستور باشد مرا شهریار
که پاسخ کنم جادو ارجاسب را
پسند آمد این شاه گشتاسپ را
هلا گفت برخیز و پاسخش کن
نکال تگینان خلخش کن
زریر گران مایه و اسفندیار
چو جاماسپ دستور فرخنده کار
ز پیشش برفتند هر سه بهم
شده رخ پر از چین و دلها دژم
نوشتند نامه به ارجاسب زشت
هم اندر خور آن کجا کو نوشت
زریر سپهبد گرفتش به دست
چنان هم گشاده ببردش نه بست
سوی شاه برد و برو بر بخواند
جهان دار گشتاسپ خیره بماند
ز دانا سپهبد زریر سوار
ز جاماسپ و ز پورش اسفندیار
بهبست و نوشت از برش نام خویش
فرستادگان را بخواندند پیش
بگیرید گفتا بر او برید
دگر ز این سپس راه من نسپرید
اگر نیستی اندر استا و زند
فرستاده را زینهار از گزند
بگویند هوشت فراز آمده است
به خون و به خاکت نیاز آمده است
به توران زمن اندر آرم سپاه
کنم کشور کرگسان را تباه
فرستادگان سپهدار چین
ز پیش جهاندار شاه زمین
برفتند هر دو شده خاکسار
جهان دارشان رانده و کرده خوار
چو از دور دیدند ایوان شاه
زده بر سرش بر درفش سیاه
فرود آمدند از چمنده ستور
شکسته دل و چشم ها گشته کور
پیاده برفتند تا پیش اوی
سپه شان روان و شده زرد روی
بدادندش آن نامه شهریار
پاسخ نوشته زریر سوار
بفرمود خواندن دبیرانش را
ز توران جوانان و پیرانش را
دبیرش مر آن نامه را برگشاد
بخواندش بر آن شاه بیغونژاد
نوشته در آن نامه شهریار
سر آهنگ مردان نبرده سوار
رسید آن نوشته فرومایه وار
که بنوشته بودی بر شهریار
شنیدیم با آن سخن ها کجا
نبودی تو مر گفتنش را سزا
چنین گفته بودی تو تا چندگاه
سودی کشور خرم آرم سپاه
نه دو ما باید همی نه چهار
که ما خود بیاریم شیران کار
تو بر خویشتن بر میفزای رنج
که ماخود گشادیم درهای گنج
بیاریم گردان هزاران هزار
همه کار دیده همه نامدار
مه شاه چهر و همه ماهروی
همه راست بالا همه راستگوی
همه نیزه داران ششمیر زن
همه لشکر آرای و لشکر شکن
همه نیزه بر دست و باره بزین
نشته همه نام من بر نگین
چو جوشن بپوشند روز نبرد
ز چرخ برین بگذرانند گرد
از ایشان دو گرد گزیده سوار
(زریر) سپهدار و (اسفندیار)
تو جیحون مینبار هرگز به مشک
که من برگشایم در گنج خشک
اگر تاب تیغم به جیحون رسد
وگر باد گرزم به هامون رسد
به هامون درون پیل گریان شود
به جیحون درون آب بریان شود
(زریر) نامه را از طرف برادرش گشتاسپ نوشت و مفکوره های ارجاسپ و اسفندیار را هم در آن داخل کرد و برای شاه توران فرستاد. در این نامه از شهامت و دلیری سپاه تعریف زیاد کرد و از شاه توران گله نمود که بسی چیز نامناسب نوشته بودی که قلم من از تکرار آن عار دارد. گفته بودی که دو ماه بعد عازم توران خواهم شد اینک خاطر شریف را مستحضر میسازم که رنج مکشی ما به سرعت به خدمت خواهیم رسید و لشکریان صف شکن را خواهی دید گفته بودید که رود جیحون را به مشک خشک میکنم ولی خبردار که لشکریان به درگنج خواهند رسید و برق شمشیرم به جیحون و هامون یکسان شعله ور خواهد شد.