32

جنگ با استعمار مغرب

از کتاب: درد دل و پیام عصر ، قصیده
11 October 1947

خودی آموخت سید شرقیان را 

خود آگه بود و دانا و فرهمند 

بما بنمود راه خود شناسی 

بهم آوارگان را داد پیوند 

بجنگ غریبان ما را صبا داد 

ز ضربش واژگون شد قصر افرنگ 

نوایش گرم تر از نای رومی 

بشور آورد شرقی را پئ جنگ 

همو افزود رونق بزم مارا 

ز چهر زشت مغزی پرده بکشود 

چو تیغ مرد سودانی بتابید 

باور جاهد قم اقتل بفرمود 

گلادستون ز ضرب کاری وی 

بخاک ذلت آمد اوفتاده 

بجان ما فزود آن گرمئ را 

که زاید در دل از دیرینه باده 

به بزم ما سرود آن کهنه دستان 

دمی ما را بخود، باز آشنا کرد 

بر آمد مرد حق از خاک کونر 

بکاخ غرب آشوبی بپا کرد