32

محمود طرزی کی بود ؟

از کتاب: جنبش مشروطیت در افغانستان ، فصل دوم ، بخش مشروطیت دوم

در دهۀ نخستین قرن ۱۹ م امپراتوری احمد شاه ابدالی که بین اخلاف او اختلاف شدیدی روی داده بود از هم پاشید و سر داران بارکزیی  (پسران سردار پاينده خان محمد زایی) به موجب عهد نامه ربیع الثانی ١٢٤۲ ق ١٨٢٦م که اصل آن در آرشیف ملی کابل موجود است سرزمین های باقی مانده امپراتوری درانی را مانند مال موروثی شخصی ، ترکه و تقسیم کردند، که ولایت کندهار وسیع از شاه جوی تا فراه و شکار پور به پنج برادر از بطن مادر غلجی ایدوخيل هوتک) تعلق گرفت: پردل خان، شیر دل خان ، کهندل خان ، رحمدل خان ، مهردل خان متخلص به مشرقی. رحمدل خان که در سنه ۱۲۷۵ق در ایران مرد و در نجف اشرف دفن شد، پسری بنام غلام محمد خان داشت که شاعر صاحب ديوان درسبک هند وكاتب هنرمند متخلص به طرزی بود (متولد کندهار ١٢٤٥ق ومتوفا در دمشق جمعه ۱۵ شعبان ۱۳۱۸ق) این سردار خوش ذوق صوفي مشرب هنر دوست کندهاری ، در رقابتی که بر امارت افغانستان بین دو عمزاده سردار محمد ایوب خان فاتح ميوندو سردار عبدالرحمن خان خواسته و گماشته لیپل گریفن نماینده انگلیس روی داده بود متمایل به شخصی سردار ایوب خان عنصر مخالف استعمار انگلیس) بود ، و خونسر دار عبدالرحمن خان به امارت برداشته شد جنوری ۱۸۸۰م جواسیس امیر اطلاع دادند، که در محفلی یکتن هراتی با سردار غلام محمد خان طرزی نشسته و میگفتند: اینک سردار محمد ایوب خان که بعداز جنگ پیر پایمال کندهار و شکست در مقابل لشکر انگلیس با بران رفته بود فاتحانه پس می آید.


گویند: امیر پس از گرفتن این ،اطلاع امر به مصادره اموال و تبعید طرزی به هند داد و آن هراتی دیگر را در غل و زنجیر کشیده بر دند و در سرحدات غوریان هرات بر درختان سر به فلک کشيده ناجوى آنجا قفس محکم بساختند و آن مظلوم را ادر آن قفس انداختندتا استخوانش در آن پوسید و به قول امیر " تا ببیند که چگونه موکب سردار ایوب خان از ایران باز میگردد!!" گویند که سر دار طرزی را از مرزهای کندهار به اسوء حال با ٣٦ تن از افراد خانواده اش به کویته و کر چی فراری ساختند (جنوری ۱۸۸۱م ۱۲۹۹ ق ).

در میان این کاروان فرار یا ن اجباری از و طن ، فرزند ١٦ ساله سر دار غلام محمد خان بنام محمودهم بود، که روز اول ربیع الثانی ۱۲۸۲ق اول سنبله ١٢٤٤ ش ۲۳ اگست ١٨٦٥م در جوار مرقد سلطان محمود در غزنه تولد یافته و بدین مناسبت اورا "محمود" نام گذاشته بودند محمود جوان ۱۷ ساله با سواد و دارای ذوق ادبی، همراه پدر و خاند وخاند انش از سنه ۱۸۸۲ تا ۱۸۸۵ م و عمر ۲۰ سالگی خود در کراچی زندگی کرد و زبان اردو آموخت. 

ولی پدرش با وجودیکه دولت هند بریتانوی معاش میداد نخواست در دار حرب زندگی کند. بنابرین در تابستان همین سال به وسیلۀ کشمتی بحری با پسرش محمود و خانواده خود ببغداد رفت و درینجا محمود جوان زبان ترکی را نیز آموخت و چون در ١٣٠٤ق ١٨٨٦م به دمشق رفت در آنجا عربی را هم کاملا فرا گرفت و تا سال ۱۹۰۰ م ۱۳۱۸ ق که ایام عمر شر ۳۵ سال بود و اندکی فرانسوی راهم آموخته ، مطالعات وسیع خود را د رادبیات و حقوق و سیاست و اجتما عیات و مبادی علوم طبیعی ادامه داد و نویسنده و مترجم و سیاستمدار مدبر و شاعر وطن خواهی بر آمد و بسا کتب به زبان دری تالیف یا ترجمه کرد و به بلاد مملکت وسیع عثمانی و عربی سفرها نمود و با رجال با ثقافت ترکیه و عرب محشور گشت سردار غلام محمد خان طرزی در ۷ دسمبر ۱۹۰۰ م ۱۳۱۸ ش در دمشق شام در غربت وطن چشم از جهان بست و در آنجا بخاک سپرده شد . محمود طرزی ۳۵ ساله از همین هنگام در صدد عودت بوطن افتاد و در فبروری ۱۹۰۲ م ۱۲۸۰ ش در حالیکه امیر عبدالرحمن خان از جهان بود، به کابل آمد و نه ماه سکونت گزید که درینجا به  "بیگ صاحب"  شهرت داشت.


چون امیر حبیب الله خان او را به باز گشت وطن دعوت کرد ، به دمشق رفت و با تمام عایله پدری بعد از تبعید ۲۳ ساله در سال ۱۹۰۵ م به کابل برگشت و در خانه ملا عموی توخی ده افغانان ( مقابل شاروالی کنونی ) سکونت کرد و ازین وقت است که این جوان دانشمند و پر کار و مدبر ، دست به خدمت وطن یازید و علاوه بر نشر هشت سال سراج الاخبار افغانيه ، سی و يک كتاب ورسالۀ منثور و منظوم بزبان دری تالیف یا ترجمه کرد ، که تنها يک كتاب تاريخ محاربه روسی و جاپان او در چهار جلد در حدود ۱۲۷۰ صفحه حجم دارد ( طبع کابل ١٩١٦- ١۷م). زندگی محمود در عین خاموشی و خون سردی پر از شور و تلاش و تدبیر بود . وی کار میکرد ، پویاو جویا بود و با عقیده و ایمان کامل به معالی و مفاخر افغانیت برای وطن خود خدمات مهم و ارزنده انجام داد مثل :

۱- تحکیم بنای ژورنالیزم و فکر جدید در افغانستان  که او را " پدر صحافت و تجدد" افغانستان می نامیم و این کار از ۱۵ شوال ۱۳۲۹ ق (١٦ ميزان ۱۲۹۰ ش ۱۹۱۱م) که شماره اول سراج الاخبار افغانیه نشر گردید آغاز یافت و تاشماره (٦) سال هشتم مورخ ۱۵ ربيع ۱۳۳۷ ق ۲۷ قوس ۱۲۹۷ ش ۱۹ دسمبر ۱۹۱۸م دوام کرد.

۲- استوار ساختن سبک نثر نویسی دری و رواج تالیف و ترجمه و ترتیب مطبعه مطابق اصول و معايير جديد عصر (۱۳۲۹ - ۱۳۳۷ ق).

۳- رهنمایی موثر جوانان مشروطه خواه دوم و توسیع فکر آزادی و تجدد خواهی . یعنی احیای مجدد تحريک سركوب شده مشروطیت اول و پرورش جوانان فداکار مانند امان الله خان و عبدالرحمن لودین و عبدالهادی و امثال ایشان.

٤- بعد از اعلان استقلال ۱۹۱۹ م وانتصاب او بحيث اولین وزیر خارجه کابینه امان الله خان ، تشکیل وزارت خارجه در قصر ستوری کابل و ریاست مذاكرات تحصیل استقلال (اپریل ۱۹۲۰ م در کوه مسوری هند و ۱۹۲۱م در کابل ) و بعد ازین تاسیس سفارتهای افغانستان در لندن پاریس و مراکز دیگر جهانی و رهنمایی سیاست خارجه به نشینان و شاگردان خود در وزارت خارجه.

۵- توجه وی به نهضت نسوان و گشایش مکاتب زنانه بوسیله دخترش ملکه ثريا ورفع نقاب و نشر جريدۀ ارشاد النسوان کابل بوسيله اسما زوجۀ محمود وروح افزا برادر زاده اش اول حمل (۱۳۰۰ش) باین کار نامه های ارزشمند ، محمود در سنه ۱۹۲۲ م وزیر مختار افغانستان در پاریس و در سنه ١٩٢٤ م بار دوم وزیر خارجه بود و در سنه ۱۹۲۷ م جهت علالت مزاج در اروپا به تداوی پرداخت و در جولای ۱۹۲۸ م بکابل بازگشت و چون در برخی موارد با عمال حکومت امانی اختلاف داشت و سنش به ٦٠ رسیده بود ، از مشاغل رسمی کناره گرفت.


محمود طرزی تا آخر دوره امانی شخصیت محترم پاکدامن و رهنما باقی ماند و چون ملکه ثریا زوجه امان الله خان دخترش بود و در بار امانی بر محور ضد انگلیسی میچرخید، منابع پرو پاگندی بریتانوی ، دست به تبلیغات زهر آگین بر ضد شاه و ملکه و در بار زده بودند ، که علت اصلی آن سیاسبت ضد انگلیسی امان الله خان و رفتنش به مسکو بود. بنابرین اغتشاشی را در خزان ۱۳۰۷ ش ۱۹۲۸ م بوجود آوردند که شورشیان در جلمه هفت فقره پیشنهاد بی خود ، اخراج خاندان محمود طرزی را هم تقاضا کردند چون امان الله خان هم کابل را به سر دسته شورشیان ، حبيب الله کله کانی ( مشهور به بچه سقاو) گذاشت و در جدی ۱۳۰۷ش به کندهار رفت ، محمود طرزی هم در طیاره از کندهار به هرات و ایران رهسپار شد که هشت ماه در ایران بود ، و از آنجا از راه باطوم اتحاد شوروی ٢٦ اکتوبر ۱۹۲۹ م ) باز به مملکت ترکیه پناهنده شد و در استانبول مسکن گزید ، تا که به تاریخ ۲۲ نومبر ۱۹۳۳م به سن ۶۸ سالگی در اثر سرطان جگر چشم از جهان پوشید و در مزاری نزديک ابوایوب انصاری بخاک سپرده شد (رحمة الله) علیه گویاوی در زندگانی خود ملهم بود که گش در فراق وطن عزیزش واقع میشود و گفته بود :

در غربت اگر مرگ بگیرد بدن من            آیا کی کند قبرو کی دوزد کفن من ؟

بوت مرا بر سر کوهی بگذارید !             تا باد وزد بر سر آن از وطن من


بعید نیست که بقدر دانی نسل جدید افغان از خدمات گرانما یه اش بوطن ، وقتی عظام رمیم او را مانند استادش سید جمال الدین افغانی به وطن باز آرند، و او را در دل پوهنتون کابل، در کنار سید مذکور آرامگاه ابدی بخشند :

"تا باد وزد بر سر او از وطن او"


از پیلوت افغانی که محمود را به قصد خروج آخرین از وطن به هرات میبرد روایت است که محمود دران پرواز سخت ناراحت بود و اشک میریخت و باخود این بیت پشتو را زمزمه میکرد.

داستا په مینه په شپو شپوزه کړیدلی یم

اوس دی پریر دمه چی انگریز در ته غندلی یم


او میگفت که در مصرع دوم اصلا "چی رویبار درره غندلی یم بود و این بیت را ملا محمد اكرم هوتک استاد وفادار محمود که با خاندانش در دمشق فراری بود - حين تركکوطن گفته بود.