111

زائر ، ز َوّ ار و ز ُوّ ار ز َوار

از کتاب: زبان د آری

زائر یعنی زیارت کننده . و ز ّ وًار کسی که بسیار زیارت می کند . زوار با زی زبر و واو شد دار ، بروزن دوار، صیغة مبالغه است . بسیار زیارت کننده . اگر تعداد زیاد زیارت کننده در نظر باشد پس ز ُوار می گویند .

ز ُوار با زی پیش دار و واو شد داریعنی زیارت کنندگان . رواج یافته است که زیارت کنندگان زیاد را زوار با زی زبردار ( زّ ) بروزن دوار یاد کنند که نادرست است . صحیح همان زوار با زی پیش دار و واو شدداراست .

از فرخی سیستانی خوانده ایم :

چنان شدم ز عطاهای او که خانه من

تهی نباشد روزی ز سائل و ز ُ وار

انوری نیز گفته است :

گفـته با جمـلة ز ُوار صـریـر در تـو

مرحبابرمگذرخواجه فرودآی ودرآی

و از سنایی نیز نقل کرده اند :

نامة اقبال خوان زان که تویی خوش زبان

کعبة ز ُوار را تو حجرالاسودی

یعنی در کعبة زیارت کنندگان تو مانند حجرالاسود استی .

فرخی سیستانی راست :

ایا عزیزترین کس بنزد تو مهمان

چنانکه دوست ترین کس بنزد تو ز َوار

مهمان عزیزترین کس به نگاه توست وکسی که ازهمه دوستترش می داری آنست که بیشتر به زیارت تو می آید .

درفرجام ز وار یعنی زی زبر و واو بدون شد به معنای خدمتگار وپرستار به ویژه برای زندانی ویا بیمار ، چنان که ناصرخسرو گفته است :

شادان شده‌ای که من به یمگان

درمــانده و خــوار و بی‌زوارم