زائر ، ز َوّ ار و ز ُوّ ار ز َوار
زائر یعنی زیارت کننده . و ز ّ وًار کسی که بسیار زیارت می کند . زوار با زی زبر و واو شد دار ، بروزن دوار، صیغة مبالغه است . بسیار زیارت کننده . اگر تعداد زیاد زیارت کننده در نظر باشد پس ز ُوار می گویند .
ز ُوار با زی پیش دار و واو شد داریعنی زیارت کنندگان . رواج یافته است که زیارت کنندگان زیاد را زوار با زی زبردار ( زّ ) بروزن دوار یاد کنند که نادرست است . صحیح همان زوار با زی پیش دار و واو شدداراست .
از فرخی سیستانی خوانده ایم :
چنان شدم ز عطاهای او که خانه من
تهی نباشد روزی ز سائل و ز ُ وار
انوری نیز گفته است :
گفـته با جمـلة ز ُوار صـریـر در تـو
مرحبابرمگذرخواجه فرودآی ودرآی
و از سنایی نیز نقل کرده اند :
نامة اقبال خوان زان که تویی خوش زبان
کعبة ز ُوار را تو حجرالاسودی
یعنی در کعبة زیارت کنندگان تو مانند حجرالاسود استی .
فرخی سیستانی راست :
ایا عزیزترین کس بنزد تو مهمان
چنانکه دوست ترین کس بنزد تو ز َوار
مهمان عزیزترین کس به نگاه توست وکسی که ازهمه دوستترش می داری آنست که بیشتر به زیارت تو می آید .
درفرجام ز وار یعنی زی زبر و واو بدون شد به معنای خدمتگار وپرستار به ویژه برای زندانی ویا بیمار ، چنان که ناصرخسرو گفته است :
شادان شدهای که من به یمگان
درمــانده و خــوار و بیزوارم